نقد ایدئولوژی موسس حجتیه در مرکز اسناد انقلاب اسلامی
حمیدرضا اسماعیلی در تاریخ نهم فروردین ماه 1400 در پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی در مقالهای با موضوع نقد ایدئولوژی شیخ محمود حلبی با تیتر «از آنارشیسم معرفتی تا آنارشیسم سیاسی / تأملی در ایدئولوژی سیاسی موسس انجمن حجتیه» نوشت:
نقد اساسی به اندیشه و ایدئولوژی شیخ محمود حلبی (موسس انجمن حجتیه)، مبارزه او با عقلانیت و روشهای علمی است که آثار نامناسبی در بخشهای دیگر فکری او از جمله اندیشههای سیاسی و اجتماعی داشته است. همین رویکرد بود که او را به باور تعطیلی حکومت در عصر غیبت و اتخاذ نوعی از محافظهکاری سیاسی در دوران رژیم پهلوی کشاند و زمینهساز همکاری آنها با ساواک، به خیال مبارزه با بهاییت شد. واقعیت این است که انجمن حجتیه حتی راهبرد درستی در مبارزه با بهاییت نداشت. از اینرو اگر قرار باشد برای شناخت ایدئولوژی سیاسی انجمن حجتیه و شیخ محمود حلبی از یک مفهوم دقیق استفاده کنیم، بهترین مفهوم «آنارشیسم محافظهکارانه» است.
اگر قرار باشد برای شناخت ایدئولوژی سیاسی انجمن حجتیه و شیخ محمود حلبی از یک مفهوم دقیق استفاده کنیم، بهترین مفهوم «آنارشیسم محافظهکارانه» است. اندیشه و ایدئولوژی سیاسی حلبی در رسته اندیشههای محافظهکارانه و مخالف هرگونه اصلاحگری قرار میگیرد. اما از سوی دیگر، با طرح اندیشه تعطیلی حکومت در عصر غیبت، به گرایشهای آنارشیستی نزدیک میشود. هرچند که در جنگ دو ضد «محافظه کاری» و «آنارشیسم» در ایدئولوژی حلبی، پیروزی با محافظه کاری است. علت این امر هم در «رهیافت پراگماتیستی» او به قدرت است.
بحران معرفتشناسی«آنارشیسم سیاسی» حلبی در «آنارشیسم معرفتشناسانه» او ریشه دارد که خود محصول «بحران معرفتشناسی» اوست. «بحران معرفتشناسی» درد مشترک جریانهای مختلف دینی اعم از اخباریگری، شیخیه، انجمن حجتیه و سلفیهاست. مسأله همه آنها «فهم درست از دین»؛ و پاسخ همگی اتخاذ رویکرد شدید علیه علم و فلسفه بوده است؛ چه علوم دینی و چه غیردینی.
اخباریها با طرد معارف دیگر، تنها به روایتها پناه بردهاند. شیخیه برای اینکه مطمئن شوند فهم آنها از دین درست است مفهوم «رکن رابع» را مطرح کردند. سلفیها ایده بازگشت به «سلف صالح» را به میان کشیدند و مکتب معارفیها نیز با رد فلسفه و هر نوع منبع شناختی غیرمرتبط با معصوم طریق دیگری را مطرح کردند؛ که اندیشه و ایدئولوژی حلبی محصول همین طریق دیگر است.
ایدئولوژی شیخ محمود حلبی پیش از هرچیز یک نهضت ضدروشی است که به مقابله با انواع روشهای علمی و معرفتی پرداخته است؛ علیه علم، فلسفه، عرفان و حتی نحو. از منطق عبور کرده و ناقد آن است، اما به منطق و قواعد فکری و علمی جدیدی نرسیده و از اینرو به التقاطی معرفتشناسانه دچار شده است. او به شدت علیه فلسفه و عرفان سخن میراند و از نمادهای فلسفه و عرفان همچون «ملاصدرا» و «ابنعربی» با توهین و فحاشی یاد میکند، تا علاوه بر مخالفت با عرفان و فلسفه، احساس عمیق منفی خود علیه آنها را نیز نشان دهد. او همچنین فقهای بزرگ شیعه همچون شیخ مفید و طوسی را از طعن و تحقیر بی نصیب نگذاشته است.
این همه گریز برای آن است که نمیخواهد به قالبها و روشهای هیچ علمی تن دهد. این ایدئولوژی با آن مخالفخوانیهای ضدروشی، در حقیقت به آنارشیسمی روشی ـ معرفتی میرسد. عدم دانش عمیق در هر یک از علوم و نیز وجود برخی روحیات را میتوان از عوامل این رویکرد دانست.
در آنارشیسم معرفتی او خواب، علوم غریبه و روش های غیرمعمول و بدون قاعده علمی و ادعاهای دیدار با امام دوازدهم و داستانهایی از این دیدارها جایگاهی عالی برای باور به برخی امور پیدا کرده؛ و به دلیل تقدسی که دارند جای علوم را میگیرند؛ تا حدی که هیچ علمی یارای ابطال آنها را ندارد.
اگر منابع شناختی را به سه منبع کلی «عقل»، «تجربه» و «شهود» تقسیم کنیم شیخ محمود حلبی، بهرغم آنکه از هر سه بهره میبرد و به ویژه تفسیر خاصی از امور غیبی دارد، هیچ یک را معتبر نمیداند. او در بسیاری از سخنرانیها و نوشتههای خود علیه همه این منابع سخن گفته است.
اگر در غرب افرادی چون فایرابند به صورت روشمند از ضدروش و آنارشیسم روشی سخن می گویند! آنارشیستهای وطنی ما ادله و مباحث روشمندی برای رسیدن به این ادعا ندارند.
آنارشیسم محافظهکارانهاین جریان در حوزه سیاست نیز به ایدئولوژی «آنارشیسم محافظهکارانه» رسید. گرچه آنارشیسم و محافظهکاری در مقابل یکدیگر قرار دارند، اما چون در دستگاه فکری حلبی با نوعی عملگرایی همراه شد به یک گرایش متضاد و دوگانه انجامید. ایدئولوژی مذکور با طرح باور «تعطیلی» حکومت در عصر غیبت مرزهای آنارشیسم را درنوردید، و سپس با اتخاذ فرصتطلبی به توجیه اطاعتپذیری از قدرت فائقه پرداخت و بهسمت محافظهکاری اقتدارگرا پیش رفت.
اینگونه نیز میتوان گفت که در ایدئولوژی سیاسی حلبی، آنارشیسم معطوف به آرمانها و فراواقعیتهاست و محافظهکاری ناظر به واقعیتهاست. در این ایدئولوژی همه حکومتها و صاحبان قدرت غاصب هستند و از این جهت فرقی میان آنها نیست. لذا ناپاک بودن حکومتها به این معنا نیست که باید علیه آنان خیزش کرد. چون حکومت بعدی نیز همین وضعیت را دارد. این ایدئولوژی با محکوم کردن هر گونه جنبش و خیزشی در عصر غیبت، جامعه را به یک ایستایی و پذیرش هر نوع حکومتی ولو سلطه جائر دعوت میکند.
خردستیزی و محافظهکاری موجود در این ایدئولوژی بود که توجه حکومت پهلوی را برای میدان دادن به تشکیلات انجمن در فضای بسته سیاسی پس از کودتای 28 مرداد 1332 فراهم کرد. گرچه آن ایدئولوژی با ایدئولوژی ناسیونالیستی و باستانگرای حکومت پهلوی و مدرنیزاسیون آن سازگاری نداشت، اما ابزار خوبی برای پیشبرد برخی سیاستها و کنترل نیروهای مذهبی بود.
این ایدئولوژی به دلیل آنارشیسم معرفتی جلوههای مختلفی پیدا میکند و در هنگام تأسیس تشکیلات ممکن است گروههای مختلف و متضادی را به سوی خود جذب کند. آنها هر کدام با جلوهای از این ایدئولوژی ارتباط گرفته و جذب آن شدهاند. ممکن است برخی مجذوب ابعاد ساختارشکنانه آن شده باشند و گروهی نیز مجذوب ابعاد محافظهکارانه آن. اینجاست که مشاهده میشود در دوره حساس انقلاب اسلامی، اعضای انجمن به دو گروه اصلی تقسیم میشوند؛ حامیان انقلاب و مخالفان آن.
جزميت و مطلقگرايي پلی برای استبداد سیاسیاز ویژگیهای مهم این ایدئولوژی، «جزميت و مطلقگرايي» است. پیروان این مکتب چون معارف خود را معارف الهی میپندارند، داشتههای خود را خطاناپذیر و الهی، و برتر از فهم و علوم دیگران که انسانی و خطاپذیر است، ميدانند.ایدئولوژی حلبی که با تحقیر عقل و ادعای «معرفت در نزد ما است و بس» همراه است به تحقیر تلاش هزاران ساله علمی بشری و استبداد معرفتی و سیاسی میانجامد. در این ایدئولوژی عقل که عنصر اصلی استقلال، رشد و برابری انسانهاست تعطیل میشود و استبداد از کانونیترین نقطه آن، که در نظام معرفتی و ذهن بشر است، شروع میشود. انکار عقل، انکار فردیت و شخصیت انسانها را در پی دارد و به ایجاد طبقه ممتاز مسلط بر دیگران میانجامد؛ طبقهای که عقل و تفسیرشان از آن متون به رسمیت شناخته شده است.با این زمینه، چنانچه چنین تفکری و ایدئولوژیای بتواند در دورهای قدرت سیاسی را بهدست بگیرد، به نوعی از استبداد سیاسی خواهد انجامید.
راهبرد نادرست مبارزه با بهاییتبهرغم سخنرانیهای فراوان حلبی در دوران پهلوی، نقدهای او به مسائل سیاسی بسیار معدود و محدود است. او در این دوران بهجای مبارزه با عوامل فساد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، مبارزه با فلاسفه و عرفاي اسلامی را در اولویت قرار داده بود! او حتي جز چند مورد جزئی مطالب چندانی در نقد و ردّ بهاییت در منابر نداشت؛ باوجود اینکه او رئيس انجمن حجتيه بود و انجمن خود را پیشتاز مبارزه با بهاییت میدانست. افزون بر این، راهبرد انجمن در مبارزه با بهاییت، راهبردی نادرست بود و تأثیری در جلوگیری از رشد و نفوذ این سازمان سیاسی نداشت. بهاییت سازمانی سیاسی و وابسته به اسراییل و آمریکا بود که در حوزههای مختلف اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی حکومت پهلوی نفوذ کرده بود، اما انجمن بدون اشاره به این موارد با بهاییت به مثابه یک فرقه عقیدتی برخورد میکرد و بیشتر فعالیتهای خود را معطوف به سطوح پایین بهاییان قرار داده بود.
حلبی و انجمن حجتیه میخواستند در ظل حمایتهای حکومت پهلوی و زیر سایه پرویز ثابتی، معاون امنیت بهایی ساواک، با بهاییت مبارزه کنند! مبارزهای که نتایج آن معلوم بود؛ چنانکه ما شاهد نفوذ روزافزون بهاییت در بسیاری از عرصههای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بودیم. وقتی حلبی به بهانه مبارزه با بهاییت، اعضای انجمن را از سیاست دور میکرد و اجازه رفتارهای انقلابی را نمیداد، در حقیقت به حفظ ریشه کمک و انجمن را با شاخ و برگ مشغول می کرد.
نکته دیگر در خطای راهبردی انجمن در مبارزه با بهاییت این بود که انجمن با صهیونیسم و اسراییل، به عنوان مهمترین حامی بهاییت، کاری نداشت. آنها با بهاییت به مثابه یک پدیده مستقل و فرقهای برخورد میکردند. اگر هم از یک عنصر خارجی صحبت میشد در نهایت بحث به روسیه و انگلیس میانجامید. درحالی که این موضوع قابل دفاع نبود و اسناد و ادله کافی نداشت. بیشتر اسناد مؤید رابطه بهاییت با آمریکا و اسراییل است. در گذشته هم در نزاع ازلیها و بهاییها، انگلیسیها مدافع ازلیها بودند.
مرحوم حلبی با هر انگیزهای که داشت، در نهایت برای آنچه که مبارزه با بهاییت میدانست تحت نظر ساواک با بهاییت مبارزه میکرد. برای همین هم بود که انجمن در اوج اقتدار ساواک و زمانی که با هر تشکیلاتی برخورد میشد، حتی توانست توسعه بیابد و رشد کند.
در مقابل این راهبرد برای مبارزه با بهاییت راهبرد امام خمینی قرار دارد. امام هم نهضت خودشان را از سال 1341 با مبارزه با بهاییت آغاز کردند. اما ایشان جای اینکه تحت نظارت ساواک در شهرهای مختلف تشکیلات راه بیندازند به مبارزه با اساس آن، یعنی حکومت پهلوی، صهیونیسم و اسراییل پرداختند. حال نتیجه این دو نوع مبارزه و راهبرد چه بود؟ در شیوه مبارزه حلبی نتیجه رشد بهاییان و فتح همه مراکز بود، اما در روش انقلابی امام واقعیتی رقم خورد که بهاییان آن را بزرگترین بحران تاریخی خود میدانند.
انتهای پیام