اروپا و آمریکا و مشروعیت رئیسی
احمد زیدآبادی، روزنامهنگار در یادداشتی تلگرامی با عنوان «اروپا و آمریکا و مشروعیت رئیسی» نوشت:
حضور نمایندۀ اتحادیۀ اروپا در مراسم تحلیف سید ابراهیم رئیسی با انتقادات گستردهای در بین محالفان جمهوری اسلامی از طیفهای مختلف روبرو شده است.
این مخالفان، اتحادیۀ اروپا را متهم میکنند که نقض حقوق بشر در ایران و نقش آقای رئیسی در آن را نادیده گرفته و همزمان با بروز اعتراضاتی در برخی شهرهای کشور، درصدد ادامۀ روابطِ معمول خود با جمهوری اسلامی است.
در واقع از همان زمانی که روند اجرایی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایران آغاز شد، هیچکدام از کشورهای جهان از جمله آمریکا و اتحادیۀ اروپا علیه آن موضع نگرفتند و به طرح انتقادهای مبهم و کلی از آنچه جریان داشت، بسنده کردند. این موضعگیری از همان ابتدا روشن ساخت که هیچکدام از کشورهای جهان قصد به چالش کشیدن مشروعیت ریاست جمهوری رئیسی را ندارند و چه بسا از قبل خود را برای نوع مواجهه با آن آماده کردهاند.
نفی مشروعیت رئیس جمهور یک نظام سیاسی، حال با هر مکانیسمی که سر کار آمده باشد، به معنای حمایت از سرنگونی آن و کمک به عملی شدنِ آن است، اما آمریکا و اتحادیۀ اروپا در شرایط کنونی قصد و برنامهای برای “تغییر نظام” در ایران ندارند و آن را با منافع خود نیز سازگار نمیبینند.
در طول بیش از 40 سالی که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد، تنها در یک دورۀ کوتاه از ریاست جمهوری بوشِ پدر، علائمی مبنی بر علاقۀ کاخ سفید برای تغییر رژیم در ایران بروز کرد، اما به جز آن، هیچکدام از رؤسای جمهور آمریکا نه فقط حرفی از تغییر رژیم به میان نیاوردهاند بلکه به صراحت، سیاست خود را یا مهار و کنترل جمهوری اسلامی و یا تلاش برای تغییر رفتار آن اعلام کردهاند. حتی دونالد ترامپ نیز به رغم لفاظیهای تند و تیز و دائمی خود علیه سران جمهوری اسلامی، همواره خود را مخالف براندازی جمهوری اسلامی معرفی میکرد و تأکید داشت که تغییر رژیم، مشکل ایران را حل نمیکند و این کشور باید تغییر رفتار و رویه دهد. به همین دلیل، ترامپ در میانۀ ناآرامیهای آبان 98 حمایتی از آن به عمل نیاورد و فقط پس از سرکوب و فرونشستن آن، موضع به نسبت ملایمی علیه جمهوری اسلامی گرفت.
بیعلاقگی رهبران کشورهای غربی به سرنگونی جمهوری اسلامی طبعاً به معنای رضایت و خشنودی آنها از عملکرد رهبران آن نیست، بلکه ریشه در میزان توانایی آنها و پیچیدگی شرایط داخلی و منطقهای ایران دارد.
در حقیقت، پس از تجربۀ بسیار پرهزینه و نه چندان موفقِ تغییر رژیم در افغانستان و عراق، ایالات متحده تغییر رژیم از راه لشکرکشی نظامی را از دستور کار خود خارج کرده و به جای آن، اعمال فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک را طریق مناسبتری برای نوعی تعامل چالشبرانگیز با کشورهای مخالف خود میبیند. این سیاست نیز مشکلات و پیچیدگیهای مخصوص به خود را دارد به طوری که از یک سو امری زمانبر است و از سوی دیگر، باید مراقبت کرد که منجر به بیثباتی گسترده و غیرقابل کنترل در یک حوزۀ جغرافیایی نشود.
بر این اساس، نگاه اتحادیۀ اروپا و همینطور آمریکا به جمهوری اسلامی تلاش برای وارد کردن آن در مناسبات منطقهای و بینالمللی است و طبعاً از هر ابزاری در این جهت کمک میگیرد اما خواهان بیثبات کردن کامل آن در منطقۀ فوقالعاده حساسی چون شمال خلیج فارس نیست.
ظاهراً رهبران آمریکا و اروپا متقاعد شدهاند نیروهایی که خود را اپوزیسیون براندازِ جمهوری اسلامی مینامند، هیچکدام از مؤلفههای لازم برای انتقال قدرت از راه انقلابی به گونهای کنترل شده و همراه با ثبات نسبی را ندارند و دقیقاً به همین جهت، حمایتی معنادار نیز از آنان به عمل نمیآورند.
با این حساب، نگاه یک سیاستمدار غربی که در درجۀ نخست نگران عوارض سنگین بینظمی و آشفتگی و بیثباتی کنترلناپذیر در نظام بینالملل بر منافع و امنیت کشور خود است با نگاه مخالفان جمهوری اسلامی به ریاست جمهوری رئیسی از زمین تا آسمان فرق دارد.
قاعدتاً اروپاییها علاقمندند که جمهوری اسلامی با موازینِ مورد نظر آنها همراه شود، اما این علاقه را به بهای ایجاد نوعی بیثباتی که تمام ارتش آمریکا نیز قادر به مهار و کنترل آن نخواهد بود، دنبال نمیکنند.
با این همه، درخواست مخالفان جمهوری اسلامی از اتحادیۀ اروپا برای نفی مشروعیت ریاست جمهوری رئیسی شاید به عنوان ابزاری برای چانهزنی آنها با حاکمان ایران به کار آید و از آن راضی و خشنود باشند، اما اینکه مخالفان جمهوری اسلامی تصور کنند با این درخواستها سیاست اروپا از تعامل انتقادی با ایران به سمت حمایت از براندازی چرخش خواهد کرد، از اساس اشتباه است. داستان روابط بینالملل بسیار فراتر تک مؤلفهای به نام حقوق بشر است.
انتهای پیام