بلندترین بانگ تاریخ | احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی، روزنامهنگار، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «بلندترین بانگ تاریخ» نوشت:
هنگامی که حسین به همراه خانوادهاش مدینه را به سوی مکه ترک کرد، با صدای بلند آیهای از قرآن خواند:
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين: موسی ترسان و نگران از مصر بیرون شد در حالی که می گفت؛ خداوندا مرا از دست قوم ستمکار نجات بده.
به نظر من، همین یک آیه جهت حرکت حسین و ماجرای کربلا را روشن میکند. او سفری در پیش گرفت که آخرین منزلگاهش نامشخص بود. از این رو، حسین در تمام طول سفر، سخت به عاقبت کار میاندیشید. او گاه سر بر دست میگذاشت و در بحر اندیشه چنان غرق میشد که گویی به خلسه فرو رفته است.
حسین تا سال شصتم هجرت زندگی آرامی در مدینه داشت. در اوج عزت و احترام میزیست. پس از آن، برای پرهیز از بیعیت با یزید به مکه رفت و سپس آوارۀ بیابانهای داغ و خشک حجاز و عراق شد. غریب و غمزده و تنها با دلی به وسعت دریا. به همین علت هر سخن و دعا و نفرین او در این سفر، قلب آدمی را میلرزاند و بیاختیار چشم را میگریاند.
حسین دو بار با همراهان خود “حلّ بیعت” کرد. بیعتش را از آنان برداشت تا نشان دهد که برای حکومت راهی کوفه نشده است. آنها که هدفِ نهایی حرکت حسین را برپایی حکومت میدانند، هرگز توان توجیه “حلّ بیعت” را ندارند! اگر او صرفاً به قصد حکومت به سمت کوفه رفت پس چرا بیعتش را از جماعتِ همراه برداشت؟
حسین انسانی بسیار بزرگ بود و بزرگترین فداکاری تاریخ را رقم زد. عظمت او در پندار ما نمیگنجد. دریغا که اهل ظاهر و قشریت و تعصب و جمود و قدرت بر میراث او چنگ انداختهاند و با جنجال خود، صدایش را خاموش کردهاند…صدای او اما بلندترین بانگ تاریخ است…
انتهای پیام