افغانستان و شکست خط اصلاحطلبی!
محمدعلی محمدی قرهقانی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «صحنههای آخرالزمانی افغانستان و شکست خط اصلاحطلبی در منطقه!» نوشت:
پایان تاریخ فوکویاما برعکس آنچه ادعا کرده بود، جهانی شدن لیبرالیسم نبود، بلکه پایان پراگماتیسم آمریکایی بود که با ادغام شیوه اصلاحطلبی دموکراتها و عملگرایی جمهوریخواهان سالها بر جهان حکمفرمایی میکرد و بسا که کشورها و ملتهای زیادی هم معارض چنین حاکمیتی نبودند. چرا که در صورت خلاء یک قدرت جهانی سامان بخش نظام بینالملل، احتمال وقوع آخرالزمانی که فقط بخشی از صحنههای دلخراش آن را در افغانستان دیدیم، فراوان خواهد بود. شکست اندیشههای اصلاحطلبانه و روشنفکرمآبانه دموکراتهای آمریکا از زمان کارتر در مواجهه با انقلاب اسلامی ایران و بیعملی در مسأله گروگانگیری و سپس نظریه شکست خورده خاورمیانه جدید اوباما و افتضاحی که بایدن در افغانستان بهوجود آورد و همچنین شکست پراگماتیسم امریکایی جمهوری خواهان توسط ترامپ، نگرانی از فقدان یک نیروی تعادل بخش جهانی و ایجاد هرج و مرج در سطح بینالملل را نوید میدهد که به هیچ وجه خوشایند آخرین شانس زیستن بشر بر کره زمین نیست. غول چین بیدار شده و از دریای زرد چنان سربرآورده که صحنههایی شبیه فیلم گودزیلا را نوید میدهد که جهان در نزاع بین دو غول و غول بچههای اطراف آن، زیر دست و پا له خواهد شد.
تصاویر افغانستان آیا نمادی از وحشت آخرالزمانی نبود و آشوب و دهشت را نمایش نمیداد؟صحنههای هجوم مردم کابل به فرودگاه و بالارفتن از بال و یال هواپیمای نیروی هوایی آمریکا و پرواز هواپیما با آدمهایی که به بدنه بیرونی آن چسبیدهاند و سقوط دلخراش از ارتفاع چند صد متری آسمان کابل اگر صحنههای آخرالزمانی نیست، پس چیست؟ ضجه زن افغان در برابر مقر سازمان ملل در تهران که مینالد «وطنم آی وطنم! حالا بی وطن چه کنم و کجا بروم؟» اگر صحنه آخر الزمانی نیست، پس چیست؟ آیا این آشوبها و نالهها، احتمال جهانی شدن هم دارد؟
آری! در تهران اگر روزی بیش از هزار نفر فقط از کرونا جان ببازد که نه دیگر در قبرستانش جای آرمیدن باشد و نه تابوت و کفنی و نه دارو و درمانی که بیماران، منتظر مرگ دیگری باشند تا صدا بزنند که یک تخت خالی شد! نفر بعد! و هر دو دقیقه یک تخت خالی میشود و مرگ انسانی اعلام، و باز این صف آرزوی تخت خالی و انتظار مرگ آن دیگری! اگر صحنه آخرالزمانی نیست، پس چیست؟
سازمان ملل، کشورهای اروپایی و جوامع توسعه یافته، به شدت نگران رکود اقتصادی بعد از کرونا هستند و معتقدند با این سرعت توسعه و عدم امکان جبران رونق و مشاغل از دست رفته، بروز فقر و گرسنگی در جهان و آشوبهای اجتماعی و جرم و جنایت دور از انتظار نیست. سرعت فرار وحشتزده آمریکا از افغانستان با آن صحنههای فجیع ضد انسانی در فرودگاه کابل، سراسیمگی انگلیس که با اضطراب میگوید ما و ناتو دیگر هرگز به افغانستان برنمیگردیم، و سکوت دنیا در برابر بازگشت مقتدرانه طالبان به عنوان نماد ارتجاع و ضد نظم نوین جهانی، اگر نشانههای اطلاع آنان از وقوع صحنههای آخرالزمانی در آینده نزدیک نیست، پس چیست؟
این برآورد متأسفانه مربوط به احتمال خطری قریبالوقوع در جوامع پیشرفته و مرفه هست، اما برای کشورهای فقیر آفریقا و بحران زده خاورمیانه، افغانستان و سوریه و عراق و ایران، آثار آن هم اکنون مشهود است. ادامه و حتی خیزش کرونا و ظهور سویههای بس خطرناکتر دیگر، امکان بازسازی اقتصادی و بازگشت مشاغل از دست رفته و پیشگیری از بیکاری و فقر عمومی و در پی آن مواجهه با جرم و جنایت و آشوبهای اجتماعی را بسیار دشوار میکند. در این میان، غفلت و حتی خیانت نیروهای پیشرو جامعه مدنی، درد و رنج و آسیب مضاعفی است که بر این ملت¬ها تحمیل میشود!
نیروهای لیبرال و پیشگامان فکری افغانستان حدود بیست سال به کمک آمریکا بر این کشور مسلط بودند. بودجه و اعانه از آمریکا و کشورهای اروپایی دریافت میکردند و صرف فساد و برج و کاخهای رهبران جهادی و کماندانهای اطراف آنان شد و اندکی از آن بودجه هم برای حفظ مشروعیت، به جامعه رسید. اصلاح طلبانی چون عبدالله عبدالله، هر بار علیرغم مشاهده زوال کشور و باور به تقلب و انحراف و فساد از سوی اشرف غنی، با تقسیم امتیازات بین جناح خود و باند اشرف غنی سکوت کرد و افغانستان را به پرتگاه هلاکت امروز کشاند. اصلاحطلبان افغان که با وجهه دموکراتیک و روشنفکری، اندکی مطبوعات را رونق دادند و کمی هم مشارکت زنان در جامعه و سیاست را تحمل کردند، طی بیست سال نیرویی که بتواند ده روز در برابر طالبهای بی زره و بی کلاه، پابرهنه و با دستار و عبا بایستد را تربیت نکردند و دائم عاجزانه از غرب درخواست داشتند به حضور خود ادامه دهند تا از امتیازات آنان محافظت شود. آن همه پشتوانه مردمی ایجاد شده بعد از سقوط طالبان را به پشیزی پوچ فروختند و به فساد و رانت دورهمی دوستان مشغول شدند.
آری! افغانستان امروز، داغدار خیانت پیشگامان جهادی و روشنفکران اصلاحطلب خود است، وگرنه از اشرف غنی بوروکرات و تکنوکرات برآمده از دامن و آستین غرب چه توقعی بود و از طالبان سلفی خواستار بازگشت به قدرت هم گلهای نیست و نباید از غرب و آمریکا هم انتظار میرفت تا برای محافظت از رانتخوران فاسد استمرارطلب، تا ابد در کابل بمانند. طالبان را در واقع بخش اعظم مردم گرسنه و فقیر ولایات و ولسوالیهای به ستوه آمده از فساد حاکمان مشترکالمنافع کابل، همراهی کردند و راه را هم اصلاحطلبان و جهادیهای فرصتطلب فاسد که حتماً آنها هم خود را ژن برتری میدانستند و سهم خود را از سفره امپریالیسم و آمریکا میخواستند، هموار کردند. آنچنان سر در گودال این سفره فروبرده و با همهمه مشغول تقسیم غنائم اعتماد مردم سادهدل بودند که صدای پای آمدن طالبان تاپشت دروازههای کابل را هم نشنیدند. اگر اکنون طالبان در افغانستان حاکم است، پاسخ آن را اصلاحطلبان کابل باید بدهند که بر خلاف آرمانهایی که ارائه میکردند با اشرف غنی همدست شدند و در برابر فساد و ناکارآمدی او سکوت که نه بلکه شریک هم شدند!
وصف حال مردم افغان از اصلاحطلبان، این شعر ناهید یوسفی است که میگفت: هر کس به طریقی دل ما می شکند/ بیگانه جدا دوست جدا می شکند… بیگانه اگر می شکند حرفی نیست / از دوست بپرسید چرا می شکند؟
جهان در آستانه یک تغییر بزرگ است، چیزی شبیه یک اتفاق آخرالزمانی! و اول از همه نوبت خاورمیانه و افغانستان و ایران است. تغییرات آب و هوایی و خشکسالی و قحطی آب و نابودی کشاورزی و کمبود غذا، آثار خود را بیش از همه در خاورمیانه نشان داده و دنیا منتظر جنگها و شورش و سیل مهاجرتها از این منطقه جهان است. هر کشوری در این وانفسا دامن خود را از دیگر مناطق جهان جمع کرده و مانند آمریکا سخت در پی نجات ملت خویشتن است و ناسیونالیسم جدیدی را نوید میدهد که بر پایه رفاه و سعادت ملی استوار است. بر اساس گزارش بانک جهانی، تخمین زده میشود که در پایان سال 2021، صد میلیون نفر به فقر مطلق سقوط کنند که بیشتر آنان از زنان و کودکان و گروههای آسیبپذیر و کارگران بدون مهارت خواهند بود. به گزارش سازمان بینالمللی کار، بیکاریهای فصلی در سال جاری 2021، به 70 میلیون خواهد رسید که علاوه بر نرخ بیکاری جهانی است که در اروپا 8 درصد، افغانستان 35 و ایران هم بین 20 تا 40 درصد تخمین زده میشود که اعداد هشدار دهندهای است. کاهش درآمد و کسب و کارها و افزایش هزینه خدمات از سلامت تا آموزش، حمل و نقل و سایر خدمات ضروری زندگی بر اثر کرونا، وضعیت نگران کنندهای را پیش چشم جهان به نمایش میگذارد.
در ایران نرخ رسمی خط فقر 10 میلیون تومان اعلام شد و بر اساس آن تا 60 درصد جمعیت یعنی حدود 50 میلیون نفر را زیر خط فقر محاسبه کردهاند. تصور این خط و زیر آن یعنی فقر مطلق که قدرت خرید اقلام ضروری روزانه را هم ندارند، کودکان گرسنه، پدران شرمنده و مادران رنجور و نگران است که نرخ افسردگی و خود کشی و سایر جرائم و آسیبهای اجتماعی و در نهایت هم شورش اجتماعی را افزایش میدهد.
اما و خوشبختانه جهان و آینده آن، یکسره تیره و تار نیست اگر زودتر از خواب غفلت و تعصب و انحصار بیدار شویم. بر اساس نتایج پیمایش جهانی مککینزی، جهان هنوز امیدهای زیادی برای غلبه بر خطرات و تهدیدها دارد. رشدهای 7 درصدی اقتصاد آمریکا و بیش از 8 درصدی در چین پس از غلبه بر پاندومی کرونا و خیزش آرام سایر اقتصادهای کوچک دنیا، انتظار فرج بعد از شدت و نجات پس از فاجعه را نوید میدهد. ما در ایران نیز باید بی تعلل به جهانی که در پی غلبه بر بحرانهاست و اقتصاد خود را از باتلاقها بیرون میکشد، به جهانی که تبلور تلاش مشترک بشری برای رهایی است، بپیوندیم. بر اساس اخبار و مشاهدات، حتی طالبان هم فهمیده است که اوضاع جهان مثل سابق نیست و این بار انعطاف و یا زیرکیهای زیادی از خود نشان میدهد. ما برای آن که ایران خانه خوبان شود، ما برای آن که ایران ویران نشود، باید نگاهی کنیم به صحنههای آخرالزمانی در همین نزدیکی به افغانستان، آن ضجههای دلخراش زن افغان، آن آدمهای چسبیده به بدنه بیرونی هواپیما برای فرار از کشور، هجوم آوارگان به مرزهای همسایگان و دریابیم هر مرد و زن افغانی را و هم عبرت بگیریم از آن همه خیانتها که بر ملت افغان رفت.
آری! خط اصلاحطلبی دموکراتهای آمریکایی با نماد جان کری و فرار فضاحتبار بایدن از دست طالبان، و جواد ظریف، امیرکبیر موقت و کاندیدای اصلاحطلبان برای ریاست جمهوری ایران که جبه امارتش را به دیناری فروخت، و عبدالله عبدالله در افغانستان با نماد شاه مسعود که بعد از 20 سال ریاست، باز به روستای پنجشیر پناهنده شده، مبرا از سرزنش برای خلق این صحنههای آخرالزمانی در آمریکا و ایران و افغانستان نیستند. از اشرف غنی و روحانی و اوباما که روی همین خط، امید به تغییر و اصلاح را برباد دادند، جان پدر هیچ مگوی!
اصلاحطلبی مرام می.خواست، وفاداری به امیدهایی که وعده داده بود، دست پاکی و ضد فسادی که در شعار داشت، خیانتی که به مردم برای سهیم بودن در قدرت نباید میکرد!
انتهای پیام
تا اصلاح طلبی و لبیرالیسم تبدیل به ایدئولوژی و مرام نشود تا جان پایش ندهد تا جواب کلوخ را با سنگ ندهند پا نمی گیرند .اینقدر گفتند انتحار قبح دارد کدام قبح ،قبحش ریخت دیگه فقط اونها دارن لبیرالیسم خودشو گول زده با گفتمان بره به جنگ انتحاری مگر لینکلن بزرگترین آزادی بخش جهان جون نداد پس راه استقرار دمکراسی و لبیرالیسم جان دادن است
سلام دوست عزیز!
هر چند حق دارید چنین عصبانی باشید اما در پرتاب سنگ و کلوخ و انتحار و جنگ و کشتار، آنهایی موفق تر هستند که مثل من و شما به ادبیات و روشنگری و گفتمان و خردورزی علاقه ندارند…چون من و شما اهل کشتار و خونریزی زنان و کودکان نیستیم، پس در جنگ خشونت بازنده خواهیم بود… با همه محرومیت ها و ظلم هایی که می بینیم بیایید روی عدم خشونت بایستیم…این راه بهتری است برای امثال ما…
تشکر ازاستاد فرهیخته و بزرگوار و نگاه علمی و واقع بینانه شان به منطقه.
در مورد قسمت رهایی بخشی بسیار خرسندم و امیدوار ولی متاسفانه:
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابرده به کام خویش گرفتار شدیم.
با توجه به وضعیت گذر و وقوع تاریخ می شود گفت که از این آنومی اپیدمیک در خاورمیانه در نهایت خروجی خوشایندی نمی توان انتظار داشت. یا اتش دیکتاتوری مقتدر و مسلط بر کل خاورمیانه تحت فرمان دول شرق زبانه خواهد کشید یا شرایط نابسامان و آنومیک ازیک طرف و روند اقتصاد دیجیتالی جهانی از طرف دیگر مرزها و حکومت مرکزی را متلاشی می کند و خلفای ایالات محلی از دل تاریخ دوباره سر برمی آورند. در هر صورت امروز از این متن شما نهال امید و روشنی را دوباره جان می دهم به امید گشایشی.