تحلیلِ تحلیلگران انصاف | ما و افغانستان
تحولات اخیر در افغانستان و نوع مواجههی ایران با آن در روزهای اخیر در رسانههای داخلی و خارجی مورد توجه قرار گرفته است؛ این موضوع در بخش تحلیلی انصاف نیوز مورد بحث قرار گرفت، دیدگاههای تحلیلگران انصاف دربارهی موضوع «ما و افغانستان» را در ادامه میخوانید:
محمد دیدهور: پس از سقوط دولت اشرف غنی در افغانستان و بازگشت مجدد طالبان موضع گیریهای متفاوتی از سوی قدرتهای جهانی نسبت به حکومت طالبان و علل بازگشت مجدد آنها مطرح شد. برخی ناکآرمدی دولت غنی، فساد سیستماتیک، نداشتن پشتوانه مردمی، محبوبیت طالبان علیرغم تبلیغات بینالمللی و خستگی مردم از نزاع داخلی چندین ساله را از عوامل دخیل در این ماجرا میدانستند.
در کنار موارد ذکر شده و فارغ از دلایل روی کار آمدن مجدد طالبان موضعگیری سایر کشورها و از جمله ایران نسبت به طالبان محل بحث بوده و هست، اینکه طالبان باید به رسمیت شناخته شود، به مقاومت ملی افغانستان در برابر طالبان کمک شود، رویکرد بی تفاوتی نسبت به جریانات مختلف در افغانستان تا زمان ثبات اتخاذ شود و امثالهم مطالبی است که در این نگاه باید به آنها دقت گردد.
اینکه طالبان واقعا تغییر کرده؟ آیا حق حاکمیت با اسلحه و منطق “فتح” را در افغانستان دارد؟ نسبت حاکمیت افغانستان و قانون اساسی این کشور چیست؟ باید از منطق حقوق بشر با مسئلهی افغانستان روبرو شد و یا منافع ملی؟ آیا اکثریت مردم افغانستان مخالف طالباناند؟ نقش افغانستان جدید در تحولات آینده خاورمیانه چه خواهد بود؟ حکومت طالبان محل نزاع دو جبهه شرق و غرب خواهد شد و تبعات آن دامنگیر ایران میشود؟ و از این دست سوالات مطالبی است که میشود در این بحث به آن پاسخ داد.
من شخصا پیش از آنکه به موضوع افغانستان از منظر منطقهای و بینالمللی نگاه کنم، از چهارچوب منطق سیاست خارجی جمهوری اسلامی به آن نگاه میکنم و یک استاندارد دوگانه و نبود وحدت رویه را در موضع جمهوری اسلامی نسبت به رویدادهای مشابه در منطقه و اتفاقات افغانستان میبینم.
به نظر من جمهوری اسلامی باید اصول سیاست خارجی خود را یکبار برای همیشه تبین کند تا بتوان بر اساس آن تصمیم گرفت، هدفگذاری کرد و راهبرد تبیین نمود. ما نمیتوانیم گاهی با منطق حق و باطل و یاری رساندن به مظلومین و مستضعفین (ولو در شعار) و گاهی با منطق منافع ملی به سیاست ورزی منطقهای و بینالمللی بپردازیم، چرا که این دوگانه توان تصمیمگیری در برنامه ریزی را از دستگاه دیپلماسی میگیرد و سیاست خارجی را مبتنی بر تصمیمات و سلایق شخصی میکند، آنگاه است که نه منافع ملی باقی میماند و نه حقطلبی.
لذا در ابتدای امر به نظر من تبیین سیاسی-حقوقی سیاست خارجی توسط مسئولین جمهوری اسلامی یک ضروری مینماید، چه آنکه اتخاذ هرگونه از این رویکردها نتیجه متفاوتی به ما میدهد، مثلا اینکه جبهه مقاومت مردمی افغانستان همانند انصار الله یمن به عنوان بخشی از جبهه مقاومت پذیرفته شود و یا دولت طالبان همچون دولت السیسی به رسمیت شناخته شود دو راه مجزا از هم است.
باور من این است که آنچه موجب از دست رفتن افغانستان به عنوان یک فرصت برای کسب منافع ملی در ایران میشود تغییر طالبان به سمت گذشته خود نیست بلکه تبدیل افغانستان به محل نزاع بین اروپا و آمریکا از یک سو و روسیه و چین از سوی دیگر است، یعنی بایستی منتظر ماند و شروع اثر تقابل قدرتهای جهانی در افغانستان را دید و این مهمترین عامل تاثیرگذار در روابط بین ما و افغانستان خواهد بود و هر جریانی اندک قدرتی در افغانستان داشته باشد باید موضع خود را نسبت به این دو قطبی روشن کند، دو قطبی که ایران با وضعیت داخلی فعلی نقشی در آن ندارد و در خوشبینانهترین حالت صرفا بیننده تحولات آن خواهد بود، این در صورتی است که نپذیریم درگیری این دو قطبی ایران را از حیث تامین منابع ارزی (افغانستان به عنوان یکی از مراکز تامین ارز کشور) و بازار محصولات تولیدی بسیار زودتر به مرحله انفعال و تضعیف بیشتر موضع دیپلماتیک میرساند.
امیر هاشمیمقدم: موضع گیری کلی ایران به نظرم درست بود. اینکه دخالت مستقیم نکرد؛ اینکه به خاطر منافع ملی با طالبان وارد گفتگو شد و… اما اینکه خبرگزاری تسنیم به عنوان یک خبرگزاری نیمه امنیتی -نظامی تبدیل بشود به سخنگوی طالبان، اینکه خبرنگار صداوسیما میکروفن را بگیرید دستش و توی خیابانهای کابل راه بیفتد و با مردمی گفتوگو کند که میگویند شرایط زندگی خوب است (در حالی که میدانیم بیشتر مردم افغانستان چه موضعی در این باره دارند و چگونه میاندیشند)، اینکه برخی سیاستمدارانمان آشکارا از طالبان تعریف و تمجید کنند، به شدت کار نادرست و خلاف منافع و مصالح ملی ماست. آمریکا بود که طالبان را اینگونه به دامان افغانستان باز گرداند؛ اما شما گزارشهای توجیهی اینجوری از سوی آمریکا درباره طالبان نمیبینید. امریکا فقط میگوید ما باید از آن باتلاق خودمان را میکشیدیم بیرون. دیگر نمیگوید طالبان خوب است و…
به جز این، با توجه به نیمچه شناختی که از فضای افغانستان دارم، نزدیکی طالبان با ما چندان دوام نخواهد آورد. نخست بر پایه تجربه جمهوری اسلامی، هر کجا که حتی مستقیما رفته و به سود یک جریان فعالیت کرده، دیر یا زود آنجا را واگذار کرده به بازیگران رقیب (مانند بوسنی، کردستان عراق، و تا حدود زیادی سوریه و خود عراق). دوم اینکه طالبان یک سویه دینی و بنیادگرایی دارد که همه آن را میبینند، اما یک سویه قومی دارد که عموما جدی تحلیل نمیشود. طالبان همان دوره پنج سالهاش هم موتور محرکه پشتونیسم افراطی شده بود و داشت در راستای فارسیزدایی پیش میرفت. دیر یا زود به تنظیمات کارخانهاش باز میگردد. چه در زمینه پشتونیسم و بنابراین تحدید زبان فارسی و ایرانیگری (ایران به معنای فرهنگی، نه سیاسی) و چه در زمینه تحدید شیعیان. هر دو (تاجیکان ایرانیتبار و فارس زبان و هزارههای فارسزبان و شیعه) نزدیکترین نیروها چه به جمهوری اسلامی و چه به ویژه به فرهنگ و اجتماع امروز هستند.
یوسف پزشکیان: با طالبان چگونه باید روبرو شد؟
حقایق:
۱- طالبان بخشی از مردم افغانستان هستند و نمیشود آنها را نادیده گرفت.
۲- طالبان را نباید صفر و یکی نگاه کرد بلکه ما با یک طیف مواجهیم.
۳- جنگ با طالبان باعث نابودی دیدگاه و گروه آنها نخواهد شد. مگر میتوان همه آنها را کشت و نابود کرد؟
بنابراین:
۱- باید زحمت بکشیم و طالبان را بشناسیم.
۲- باید آنها را به رسمیت بشناسیم تا بتوانیم با آنها گفتگو کنیم و بتوانیم روی آنها تاثیر بگذاریم. اگرنه راهی جز جنگ باقی نمیماند.
۳- تربیت دو جنبه دارد: تشویق و تنبیه. آنهم زمانی ممکن است موثر واقع شود که با همدلی و دلسوزی همراه باشند.
تشویق یعنی اگر طالبان تغییری در خود ایجاد کرد، ما هم به او امتیاز بدهیم. اگر حقوق سایر اقوام را قبول کرد و حقوق زنان را به رسمیت شناخت و در عمل آن را نشان داد، ما هم دشمنی با آنها را متوقف کنیم و همکاری کنیم و کمک کنیم.
تنبیه یعنی اگر طالبان اصلا وارد مذاکره نشد و حاضر به گفتوگو نشد و به زورگویی و ظلم و تجاوز ادامه داد، شدیدترین برخورد را با او داشته باشیم. یا اگر وارد گفتوگو شد و توافق کرد ولی به آن عمل نکرد، ما اهرمهایی را برای فشار به طالبان در اختیار داشته باشیم.
یعنی حواسمان باشد که کاری نکنیم طالبان قدرت بلامنازع شود و ما دیگر هیچ چیزی در دستمان برای فشار به طالبان نداشته باشیم
۴- همیشه راه برگشت را برای طالبان باز بگذاریم. یعنی کاری نکنیم که حتی اگر بخواهند خود را اصلاح کنند نتوانند.
به طور مصداقی:
۱- نباید تمام گروهها سلاح خود را تحویل بدهند و تسلیم شوند تا طالبان قدرت بلامنازع بشود. باید بعضی جاها مجهز و آماده باشند که اگر طالبان به وعدههایش عمل نکرد بتوان مبارزه و جنگ طالبان را تحت فشار قرار داد. من تشکیل جبهه دره پنجشیر را از این جنبه مثبت ارزیابی میکنم.
۲- مذاکره و توافقها با طالبان مشروط باشد به عمل به تعهدات. یعنی ایران به شرطی با طالبان کنار بیاید که طالبان شروط ایران را بپذیرد و تا زمانی توافق معتبر باشد که تخطی نکنند.
۳- کشورهای مختلف در مورد خواستهها از طالبان به توافق و اجماع برسند. یعنی ایران با پاکستان و روسیه و چین و… مذاکره کنند که همه خواستههای مشترک و یکسانی را مطرح کنند. تا طالبان متوجه باشد که شرط تعامل بینالمللی رعایت برخی مسائل است. اینها میتواند: حقوق زنان، حقوق اقوام، حقوق اقلیتهای دینی و… باشد.
۴- ایران اگر بخواهد در آینده افغانستان موثر باشد؛ تنها راهش این است که از طریق خود افغانستانیها تاثیر بگذارد. این کار فرهنگی میخواهد. کاری کنند که بزرگان، دانشمندان، ادیبان، هنرمندان، عالمان دینی افغانستان وامدار و علاقهمند به ایران باشند. یک کار میتواند پذیرش مهاجرین افغانستانی و آموزش آنها باشد. یک کار میتواند برگزاری جشنوارههای مشترک باشد. یک کار میتواند شرکت دادن آثار هنری و… افغانستانیها در مسابقات داخلی دارای جوایز متنوع باشد. البته تسهیل سفر ایرانیها به افغانستان و ساخت دانشگاه و مدرسه و بیمارستان در افغانستان هم میتواند موثر باشد.
۵- آخرین نکته نیز گسترش روابط تجاری با افغانستان است. به نظرم در این مورد هم خوب است کار شود.
سیدسبحان بطحایی: نکتهی مهمی که در خصوص طالبان وجود دارد این است که جمهوری اسلامی دو راه بیشتر ندارد، یا اینکه به کمک احمد مسعود رفته و برای جلوگیری از فعالیت طالبان مداخلهی نظامی کند، و یا اینکه طالبان را به رسمیت بشناسد و دربارهی ارتباطات سیاسی و اقتصادی شروع به گفتوگو و مذاکره با آن کند.
این تحلیل که جنگ طالبان علیه زبان فارسی است، تحلیل آقای جعفریان است که آن را منتسب میکند به احمدشاه مسعود و جریان فارسیزبان. ما نمیتوانیم به راحتی این را بپذیریم. بهنظر میرسد که این، بیشتر تحلیل فارسیزبانهای افغانستان برای جنگ باشد تا پشتونها. بله، پشتون در زمان قدرت گرفتنش در قالب طالبان در افغانستان برای فارسیزدایی تلاش کرده و مصداقهای آن هست و برای خیلی قدیم نیست و میتوان اثبات کرد اما اینکه تمام هدف طالبان محو زبان فارسی باشد را سخت میتوان پذیرفت.
محمد توکلی: ۱- با نگاهی به واکنشها در ایران به آنچه این روزها در افغانستان میگذرد شاهدیم که پرسش از یک تناقض در سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی مورد توجه قرار گرفته است: چرا در حوادث سوریه، عراق و حتی یمن ورود نظامی واجب بود اما در افغانستان گناه است!
در پاسخ به پرسشها از این تناقض موارد مختلفی مطرح شده است، از جمله اینکه «طالبانِ امروز بر خلاف داعش دیگر گروهی تروریستی نیست»، «خطر داعش برای ایران بسیار جدیتر از طالبان بود»، «دولتهای سوریه و عراق خواستار مداخلهی نظامی جمهوری اسلامی بودند و دولت افغانستان چنین درخواستی نداشته است» و…
فارغ از اینکه با آن پرسش از تناقض همدل باشیم یا با این پاسخها همراه، با نگاهی به «تصویر بزرگتر» در دلِ این تناقض، شباهتی عجیب را هم خواهیم دید: واقعیت این است که نه در آن مداخله و نه در این عدم مداخله خبری از اتکای تصمیمها بر «نظر شهروندان ایران» نیست. این هر دو تصمیم که در ظاهر متناقضند در پستوهای تصمیمگیری نظام سیاسی ایران اتخاذ شده است و حتی برخی نهادهای رسمی نیز امکان پرسش، نظارت و به چالش کشیدن آن را ندارند، چه برسد به نهادهای مدنی و رسانهها.
به نظر میآید که مسئلهی اساسیتر از اینکه «ایران باید در کشورهای منطقه دخالت نظامی کند یا نه؟» این است که چنین تصمیمهایی باید در فرآیندی دموکراتیک اتخاذ شده تا اولاً تصمیمگیرانی که اختیار تصمیم گیری دارند، مسئولیت شکست یا پیروزی سیاست اتخاذشده را بپذیرند و ثانیا امکان نظارت و پرسش جدی از آن به سادگی فراهم باشد.
۲- طالبان، هر چقدر هم که برای ما و دیگران ناخوشایند باشد یک واقعیت در افغانستان است و با این واقعیت باید کنار آمد اما میان «کنار آمدن» با یک واقعیت تلخ با تطهیر آن و شیرین جلوه دادنش تفاوت از زمین تا آسمان است. آنچه معاون هماهنگکننده سپاه پاسداران، عطاءالله مهاجرانی و مولوی عبدالحمید (سه چهرهی بیربط به هم که ظاهراً در این موضوع به اشتراک نظر رسیدهاند) دربارهی طالبان و تحولات افغانستان میگویند و شاید از اظهارنظر این سه نفر مهمتر، تصویری که صداوسیمای جمهوری اسلامی از طالبان ارائه میدهد بیشتر از آنکه نمایانگر «کنار آمدن با واقعیت» باشد «قلب واقعیت» است.
بهنظر میآید بخشی از تصمیمگیران نظام سیاسی ایران سرمست از خروج آمریکا از افغانستان به عواقب آغوش گشودن به روی طالبان توجهی ندارند و در این خیال خام هستند که طالبان را نیز به «محور مقاومت» ذهنی خود بیفزایند. ظاهراً آمریکاستیزی حضرات به تطهیر طالبان ختم شده است؛ گروهی که خودش هم ادعایی مبنی بر ستیز با آمریکا ندارد و حتی توافق مکتوب رهبران آن با دولت ایالات متحده موجود است.
انتهای پیام
سلامبهنظرمنایراندرقضیهاخیر
افغانستانمنفعلانهرفتارکردنمیدانم
استعدادرزمیسپاهزینبیونافغانیچقدر
استبایدقبلسقوطهراتتازابل
افغانستانآنهاراباانواعترفندگسیل
میکرداکنونفرصتازدسترفتهو
نقشهامریکاتاعربستان…پاکستان
استکهپیشمیرودمگراینکهمعجزهای
اتفافافتادهباشد.