اصلاحطلبی در آینۀ امام و خردهنقدها
اردشیر منصوری در یادداشتی تلگرامی با عنوان «اصلاحطلبی در آینۀ امام و خردهنقدها» نوشت:
اشاره: با حضور نمادینِ هیأتدولت جدید در «حرمِ امام خمینی» (چهارشهریور)، زنجیرهای از نقد-نوشته منتشر شد:
۱-به قلم آقای حسام مظاهری، درنقدِ: مراسمِ مقدسمآبانه و تجملگرایی مجموعۀ آرامگاه
۲-تعریض مختصر آقای جواد امام به یادداشتِ مظاهری
۳- نقد آقای محمدرضا جلاییپور به نوشتۀ آقای امام و دفاع از مظاهری
۴-پاسخ آقای امام به جلاییپور
در آن نوشتهها، به تناسب، نکاتِ تأملآمیز و نقدپذیر هست، اما چهارمی آموزندهتر است. اگر مطالبِ جناب امام را بهطور نمادین موضعِ اصلاحطلبیِ دومخردادی بدانیم، زمینۀ مناسبی است برای آشکار شدنِ نقاطِ ضعفِ این جریانِ مهم فکری-سیاسی در اصول و ارزشها و نیز شیوۀ مواجهه با مردم و منتقدان؛ به امید بازنگری و اصلاح آن.
اینجا مجال تفصیل نیست؛ فهرستوار چند تأملِ سنجشگرانه (نقادانه) بر آن نوشتهها از نظر میگذرد.
ابتدا یک توضیح، که اگر فضای گفتگو در سپهر عمومیِ ایرانِ امروز علمی و زدوده از سوءتفاهم بود، نیازی بدان نبود: احترامِ اصلاحطلبیِ دومخردادی و شخصیتِ نمادینِ آن، جناب خاتمی، محفوظ است و ضمنِ نقدهایی به مبانیِ نظری و کارنامۀ دولتِ برآمده از اصلاحات، با لحاظ کردنِ جمیع جهات، عملکرد دولت اصلاحات را بیش از دیگر دولتها در این چند دهه، قابلِ دفاع و تکریم میدانم.
و اما اشاراتِ سنجشگرانه:
یکم؛ در یادداشتِ مظاهری، تعریضی به رهبر فقید و اندیشههاش نبود، آنچه مورد نقد بود اولاً اغراق در مقدسسازی ایشان و فرزندان، ثانیاً تجمل و هزینۀ هنگفت در ساختن آرامگاه بود که جملگی به رفتار متولیان برمیگردد نه خودِ امام. راستی اگر اندیشههای ایشان محل نقد بود، مواجهه چگونه بود!
اما پرسش از جناب مظاهری: چرا برای نقدِ «دینِ دولتی» و مقدسگرایی ناموجه، نقدِ «دینِ مردم» بهوسیلۀ نواندیشان دینی، زیر سؤال است. آیا نمیشود هم منتقدِ دینِ مردم بود و هم دینِ ارباب قدرت؟ آیا نقدِ فرهنگِ عمومی «بیراهه» است؟ عنوان یادداشتِ مظاهری چنیناست: «نواندیشی دینی و بیراههی نقد دینِ مردم بهجای نقد دینِ قدرت».
دوم؛ آیا چنانکه در یادداشت جناب جواد امام آمده، نوشتۀ مظاهری در خدمتِ «انحرافِ افکار عمومی» از مسائلی مانند مشارکت کمتر از ۵۰درصدی انتخابات اخیر و مسائل اصلی کشور است؟ آیا از نوشتۀ مظاهری آشکار نیست که نقدش پیش از هر چیز به پیروزانِ انتخاباتِ اخیر بوده؟ آیا نقدناپذیر کردنِ قدرت با توسل به قدسیسازیِ آن، امالمشکلات کشور، از جمله تمام موارد مورد نظر آقای امام نیست؟ آیا با منطقِ آقای امام جایی برای هیچ نقدی میماند؟ آیا این نوع نگاه، منطقِ اقتدارگریانِ ضداصلاحات را تداعی نمیکند که به بهانۀ منع از سوءاستفادۀ «دشمن» راه را بر هر انتقاد اصلاحگرانه میبندند!
سوم؛ حساسیتِ جلاییپور مشفقانه و منصفانه بود. کاش پیشنهادهای سنجیدهاش برای راهبرانِ جریانهای سیاسی از جمله اصلاحات و بیتِ محترم خمینی مسموع بود؛ هزار حیف که نیست.
اما نکتهای به یادداشت ایشان: در آغاز نوشتار، بنیاد دفاع را بر «نویسنده» گذاردهاند. به نظر ایشان اگر کسی مظاهری را بشناسد بر «نوشتۀ» او خرده نمیگیرد. بهگمانم خوباست تمرین کنیم هر سخنی را مستقل از سوابق و جناحبندی نویسنده، با ترازوی استدلال بسنجیم.
چهارم؛ اما نوشتۀ مبسوط و شگفتآورِ اخیر آقای امام! با کمال احترام به نظرم این نوشته و خللهای آن، متنِ مناسبی است برای یک ترم تحصیلی آموزشِ «گفتگوی منطقی» و «تفکر نقادانه»، با تمرکز بر «مغالطات» و «سوگیریهای شناختی». اگر مجال بود، به تفکیکِ بندهایِ متنِ ایشان، مغالطات و سوگیریهایِ مربوط را نشان میدادم.
- فهرست موارد برجسته چنیناست:
- مغالطۀ نکتۀ انحرافی (the red herring)، «اثبات شییء» را مستلزم «نفیِ ماعدی» دانستن، توطئهاندیشی، تمرکز بر انگیزه بهجای انگیخته، اتهامزنی، نیتخوانی، تکرار مدعا به جای دلیل، توسل به اکثریت (appeal to number)، توسل به سنت (appeal to tradition). اما دلآزارتر آنجاست که میفرمایند: «…امثال آقای جلاییپور میتوانند از بزرگترهایشان بپرسند…»! اینجا لازم نیست نام مغالطهای خاص آورده شود، کافیاست از امام عزیز بخواهیم، در یک آزمایش ذهنی، خود را مخاطب کسی چون آقای جنتی قرار دهد که بهجای مثلاً پاسخ به مناقشههای مربوط به ماجراهای ۱۳۸۸ به ایشان بگوید: «برو از بزرگترهایت بپرس ولیامر در تفکرِ شیعی چه جایگاهی دارد و نقضِ فرمانش چه اندازه قبیح است»! هر اندازه این پاسخِ مفروض را خوشآیند و منطقی یافتند، انتظار داشته باشند نوشتۀ ایشان به دل مخاطبان بنشیند.
مباد که جریان اصلاحات با حصر خود در شخصیتپرستی به جای گشوده بودن به نقدهای مشفقانه، از درک مقتضیات زمان و پویایی و ایفای نقشِ تاریخی باز ماند.
انتهای پیام