ادامهی مناظرهی مکتوب محمدرضا جلاییپور و جواد امام
محمدرضا جلاییپور در کانال تلگرامی خود نوشت:
برادر و دوست گرامی، جناب آقای جواد امام!
در مطلبی با عنوان «سخنی با محمدرضا جلائیپور» در وبسایت «جماران» نکاتی را در نقد پست کوتاهی که در انتقاد از زیارتنامهخوانی برای رهبر فقید انقلاب در مراسم رسمی و مجللسازی مقبرهٔ ایشان نوشتهبودم ذکر کردهاید. نوشتهٔ شما مبتنی بر نیتخوانی، توطئهاندیشی، مجموعهای از مغالطات و نسبتهای ناروا و غیردقیق است، ولی از آنجا که پارهای از پرسشهایی که مطرح کردهاید اهمیت دارد به احترام شما در پاسخ نکاتی را طرح میکنم.
گفتهاید که برای علمای دیگر هم زیارتنامه نوشته شده و این زیارتنامهٔ آیت الله خمینی را هم آیت الله جوادی آملی نوشته است. آیا متن این زیارتنامه که سرشار از تعابیر پرغلو و قدسیساز دربارهٔ آیت الله خمینی و فرزندانشان است را دقیق خواندهاید؟ چگونه از منظری اصلاحطلبانه میتوان از این مقدسسازی رهبران سیاسی که مانع نقد و پاسخگویی است دفاع کرد؟ لطفا توجه کنید که خواندن زیارتنامه در مراسم رسمی دولتی متفاوت است با مناسکی که عموم دینداران سنتی برای بخشی از علما ساختهاند و داوطلبانه اجرا میکنند. چگونه میتوان از نواندیشی دینی دم زد و در عین حال از سنتیترین مناسک قدسیساز از جایگاه رسمی دولتی و مقدسمآبیهایی که از قضا بعضا خود آیتالله خمینی از منتقدانش بود دفاع کرد؟ با این منطق اگر یکی از علمای قم برای رهبران بعدی هم زیارتنامهٔ پرغلو بنویسد و در مراسم رسمی دولتی خوانده شود دفاع میکنید؟ آیا این مناسکسازیها الگویی برای تکرارش نمیشود؟ اصلاحطلبانی که منتقد زیارتنامهخوانی رسمی و بارگاهسازی برای آیت الله خمینی نباشند، چگونه میتوانند بدون داشتن استاندارد دوگانه منتقد زیارتنامهخوانی رسمی و بارگاهسازی برای رهبران بعدی باشند؟
گفتهاید «بحث در بزرگ و کوچک بودن یا زرق و برق داشتن حرم امام نیست». چرا نیست؟ از قضا یکی از انتقادات قابل توجه به همین مجللسازی و هزینهٔ سنگین از منابع عمومی برای آرامگاه آیتالله خمینی است و بخشی از منتقدان هم اتفاقا از علاقمندان ایشاناند. آیا مرقد مجلل و پرهزینهٔ کنونی تناسبی دارد با تاکیدی که در گفتمان ایشان بر عدالت، حمایت از «مستضعفان» و «پابرهنگان»، نقد «کاخنشینی»، ضرورت «سادهزیستی» و پرهیز از «اشرافیت» بود؟ بخش بزرگی از شهروندان علاقمند به ایشان و افرادی مثل خود شما که سابقهٔ ایثارگری در جنگ دارید، به خاطر همین تاکیدات گفتمانی به ایشان علاقه داشتند. کاریزمای ایشان متکی به چنین تاکیداتی بود و ستونها و سازههای بزرگ چیزی بر آن نمیافزاید، اگر از آن نکاهد. محبوبیت آیت الله خمینی به خاطر ژن و نسب و اشرافیت و مقدسمآبیاش نبود که بخواهد با تشریفات و مرقد مجلل تداوم بیابد. سنگ یادبود سادهٔ مهاتما گاندی در هند یا مقبرهٔ بیهزینهٔ آیتالله طالقانی در ایران هم چیزی از احترام عمومی علاقمندانشان به آنها نکاسته است.
در بخشی دیگر از نوشتهتان گفتهاید که «صرف انتساب به ایشان، بزرگترین عامل اقبال است» و «ساختن حرم امام مطالبهای ملی بوده است». بر چه اساسی میگویید علاقمندان پرشمار آیتالله خمینی حامی مجللسازی مقبرهٔ ایشان بودهاند و حامی اختصاص بودجهٔ بزرگ سالانه برای افزایش تشریفات آناند؟ از قضا برآورد من این است که احترام بخش بزرگی از شهروندان ایران به خانوادهٔ آیتالله خمینی ارتباطی با مدیریت مقبرهٔ باشکوه و پرهزینهٔ ایشان ندارد و انتقاد بخشی از علاقمندان آیتالله خمینی به خانوادهٔ ایشان هم به خاطر همین هزینهها از منابع عمومی است. فرض کنید به درخواست بیت ایشان، هزینههای سالانهٔ آرامگاه آیتالله خمینی صرف تامین گرمخانهٔ کافی و خدمات باکیفیت به تهیدستان شهری در شهرهای بزرگ ایران با نظارت عمومی میشد. رضایتافزا و احترامانگیزتر از صرف غیرشفاف این منابع در آرامگاه مجلل و نهادهای وابستهاش (از حوزهٔ علمیه و مجتمعهای مسکونی و رفاهی تا شهر آفتاب) نمیشد؟
در بخشهایی از نوشتهتان تلویحا میگویید که اصلاحطلبان از سرمایهٔ نمادین آیتالله خمینی بهره بردهاند و نباید باعث کاهش این بهرهبرداری شد. امیدوارم این سرمایه نمادین تبدیل به رانت و ابزار ویژهخواری نشود. اما اگر واقعا دغدغهٔ کاسته نشدن این سرمایهٔ نمادین را دارید باور بفرمایید اگر به جای فروکوفتن نقد و برچسبزنی به منتقدان، بازماندگان آیت الله خمینی را تشویق کنید که خودشان پیشگام شفافسازی همهٔ منابع و هزینههای عمومی نهادهای وابسته به بیت ایشان (هم از بودجهٔ سالانهٔ دولت و هم شهرداری و زمینهای مصادرهای و اهدایی) شوند، در شرایط افزایش چشمگیر فقر و نابرابری در سالهای اخیر داوطلبانه خواستار قطع یا کاهش این هزینهها شوند، با اتکا به داراییها و زمینهای وسیع وابسته به این نهادها و مدیریت کارآمدترشان و کمکهای داوطلبانه این نهادها را خودکفا و متکی به مردم کنند، به جای دخالت در سانسور کتابهای مرتبط با آیتالله خمینی و منع انتشار پارهای از این کتابها خودشان مروج پژوهش و نقد آزاد در این زمینه شوند و مانع مناسک قدسیساز رسمی دولتی شوند، هم از ریزش این سرمایهٔ نمادین پیشگیری میکنند و هم احترامشان نزد طیف گستردهتری از شهروندان ایران بیشتر میشود. ماندگاری نام و محبوبیت رهبران بنیانگذار نه وابسته به ابعاد و قیمت آرامگاهشان که به رضایت عمومی و تامین خیر همگانی در ساختار سیاسیای است که بنیان نهادهاند.
پرسیدهاید: «امروز چه امر تازهای واقع شده که نویسندهای به یاد این موضوع افتاده و موج تخریبها و توهینها را روانه امام و بیت ایشان کرده است؟». پاسخ روشن است. اولا نه در متن اولیهٔ محسنحسام مظاهری و نه در نوشتههای انتقادی نگارنده، مصطفی معین، علی پیرحسینلو، محمدرضا زائری، اردشیر منصوری، حسین نورانینژاد و سعید رضادوست حتی یک کلمه توهین و تخریب و هجمه دیده نمیشود. ثانیا، خواندن زیارتنامه در مراسم رسمی برای اولین بار در حضور اخیر هیات دولت در آرامگاه آیتالله خمینی اتفاق افتاد و به نقد محسنحسام مظاهری انجامید. شما نیز در واکنش به نقد محسنحسام مظاهری را محصول توطئه و به قصد تخریب و توهین خواندید و من هم در متنی کوتاه عرض کردم با شناختی که از نویسنده دارم نه قصد توهین دارد و نه تخریب و محتوای نقد متیناش هم قابل دفاع است.
آیا این میزان توطئهاندیشی و فروکوفتن نقدهای مستدل و متین قابل دفاع است؟ واقعا شما فکر میکنید من، محسنحسام مظاهری، مصطفی معین، علی پیرحسینلو، حسین نورانینژاد یا محمدرضا زائری مشکل شخصی با آیت الله خمینی و بیت ایشان داریم؟ بهتر نیست به جای نیتخوانی و اتهامات ناروا، به محتوا و ادلهٔ نقدها پاسخ بدهید؟ از قضا بخشی از دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی هم بعضا با همین منطق نقد متین را برچسب تخریب و توهین میزنند و سرکوب و حتی جرمانگاری میکنند.
پرسیدهاید «این موضوع در زمرهٔ کدامیک از اولویتهای امروز جامعه ماست؟». به نظر شما قدسیسازی رهبران سیاسی و نقدناپذیر کردنشان هیچ نقشی در کاهش ظرفیت و کیفیت حکمرانی ما ندارد؟ اینکه نقد منع ورود واکسن منجر به بازداشت میشود یا نقد متین تصمیمات رهبر قبلی و کنونی ایران منجر به تشکیل پرونده تحت عنوان «توهین به مقدسات و مقامات» میشود، از جمله نتیجهٔ این فرآیندهای مقدسسازیِ رهبران سیاسی نیست؟
محسنحسام مظاهری جامعهشناسی است که سابقهٔ سالها پژوهش و قلمزنی در نقد قدسیسازی جنگ تحمیلی، قدسیسازی چهرههای سیاسی و ارتباط دین و مناسک و سیاست دارد. من هم به عنوان دانشجوی جامعهشناسی دین و سیاست به بررسی فرآیندهای قدسیسازی سیاست و امر عرفی و چگونگی استخدام مناسک و باورهای دینی برای اقتداربخشی و تقدسبخشی به حکمرانان و سرکوب منتقدان علاقهمندم. اصلاحطلبانی که به درستی منتقد سرکوب علوم اجتماعی و مدافع آزادی پژوهش و آکادمیاند، آیا رواست نقد پژوهشگری که حوزهٔ مطالعات دانشگاهیاش جامعهشناسی تشیع است را با برچسبهای ناصوابی مثل «توهین» و «تخریب» و «هجمه» و نیتخوانیهای ناروا سرکوب کنند؟ اصلاحطلبانی که قربانی توهمات توطئهٔ پارهای از رقبایشان بودهاند، آیا رواست که خودشان در مواجهه با نقد دانشگاهیان و نسل دوم اصلاحطلبان و حتی چهرههای همچون دکتر مصطفی معین اسیر توطئهاندیشی شوند؟
گفتهاید که میرحسین موسوی و محمد خاتمی «همیشه امام را تکریم کردهاند». مگر کسی منکر این شده؟ گرچه شخصا با شناختی که از این دو بزرگوار دارم بسیار بعید میدانم از خواندن زیارتنامهٔ پرغلو در مراسم رسمی دولتی دفاع کنند یا آیتالله خمینی را فراتر از نقد بنشانند.
پیشنهاد کردهاید «از بزرگترهایتان بپرسید که امام چه جایگاه و قداستی داشتهاست». نیازی به پرسش نیست. هر ناظر منصفی از محبوبیت چشمگیر و وسیع و قدرت و نفوذ کاریزماتیک آیتالله خمینی تا آخرین روز زندگیشان که به بزرگترین تشییع جنازه انجامید باخبر است. نکته اینجاست که هیچ میزان محبوبیت و داشتن قداست در نگاه هر درصد از ایرانیان مانع نقد و ضرورت پذیرش مسئولیت نیست. شاید تفاوت نگاه ما این است که امثال من کارنامهٔ آیت الله خمینی را یکپارچه و هیچ رهبر سیاسی، هر قدر محبوب و قدرتمند، را مقدس و نقدناپذیر نمیبینیم. آیتالله خمینی بدون تردید رهبر بزرگی بود و هم تواناییهای قابل توجه و دستاوردهای بزرگی داشت و هم خطاهای بزرگ. هر دو را میتوان به دیدهٔ انصاف دید.
میتوان استقلالخواهی، حفظ تمامیت ارضی ایران، سادهزیستی، پیشبردِ فرآیند شکلگیری و تحکیمِ دولت-ملتِ ایران، شجاعت، منع اولیهٔ حضور روحانیان در مناصب اجرایی و حتی قصد اولیه برای بازگشتن به قم، عزتطلبی برای مسلمانان، پارهای از گشایشهای فقهی و مبارزه با تحجر، قابلیت بسیج اجتماعی گسترده، تاکید گفتمانی بر «میزان رای ملت است» و عدالت و جمهوریت و کاهش نابرابری و فقر، و بخشی از اظهارات و نظریهها را در کارنامهٔ ایشان تحسین کرد و پاس داشت و در عین حال به حذف طیف گستردهای از نیروهای سیاسی و مدنی خشونتپرهیز ایران و نقض حقوق و آزادیهای اساسیشان با ابزار زندان و اعدام و اخراج و انقلاب فرهنگی و رد صلاحیت در انتخابات و منع تشکل و داشتن رسانه و نیز اعدام گستردهٔ زندانیان سیاسی، بیتوجهی به گزارشهای حقوق بشری آیتالله منتظری، سلب حقوق سیاسی نهضت آزادی ایران، سپردن مدیریت کشور به روحانیان و دادن حق ویژه به آنها در سیاست، حمایت از تسخیر سفارت آمریکا و طولانی شدن پرهزینهٔ تسخیر، انواع تبعیض و نابرابریِ ساختاری، انحصار رسانهای، اجبار حجاب، مصادرههای غیرعادلانه، سرکوب وسیع آزادیهای اجتماعی، تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر، سرکوب حامیان آیتالله شریعتمداری، سیاست خارجیِ غیرتوسعهمحور، محروم کردن نهادهای حکمرانی ایران از توان و تخصص طیف گستردهای از کارشناسان و مدیران لایق و متکثر، و بخشی از اظهارات و نظریهها در دورهٔ رهبری ایشان نقد داشت. آیا شکاف قدرت و مسئولیت فقط در دورهٔ رهبر کنونی قابل نقد است و قبل از آن قابل دفاع؟
آیا آیتالله خمینی در دستاوردها و خطاهای دورهٔ رهبریاش شریک نداشت؟ قطعا داشت. اساسا این قدرت و جایگاه متکی به حمایت طیف وسیعی از شهروندان و نیروهای سیاسی ایران بود. شاید اگر برای هر کدام از خطاهای فوقالذکر رفراندوم برگزار میشد هم به خاطر حمایت آیت الله خمینی رای میآورد. نکته اما اینجاست که هیچ میزان حمایت عمومی موجهکنندهٔ نقض حقوق و آزادیهای اساسی بخشی از شهروندان ایران نیست. مضاف بر این، اکثریت هم گاهی خطا میکند و شایستهاست از خطای جمعیاش درس بگیرد. از قضا بخشی از نیروهایی که اکنون اصلاحطلبند هم در پرورش روایتی فراقانونی از ولایت فقیه و تقدسبخشی به رهبری سیاسی و نقدناپذیر کردنش و خطاهای فوقالذکر در دههٔ شصت نقش داشتهاند و بعدا هم بعضا قربانی همان رویهها و نهادهایی شدند که خودشان در پرورشش نقش داشتند. با همین مقدسسازیها و حمایتهای دربست چیزی را ساختند و بافتند که بعدا قفسشان شد. به قول حسین منزوی «چه سرنوشت غمانگیزی، که کرم کوچک ابریشم، تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود». اما اکنون که تجربه و دانش بیشتر باعث شدهاست که بپذیرند خطا بوده، آیا رواست همچنان از فرآیندهای قدسیساز رهبری سیاسی دفاع کنند؟
جناب آقای امام! اصلاحطلبی یک قبیله نیست که هر رفتاری از اعضا و نزدیکان در آن تایید شود و همان رفتار از رقبا نقد شود. اصلاحطلبیِ دآدخواهی که برای ما قابل دفاع است میخواهد از طرق قانونی، خشونتپرهیز و تدریجی دموکراسی، عدالت، توسعه و آزادی را بسط بدهد. مقدسسازی رهبران سیاسی (با ابزارهایی مثل زیارتنامهخوانی در مراسم رسمی دولتی) با دموکراسیخواهی و مجللسازی مقبرهٔ رهبران از منابع عمومی باعدالت سازگار نیست و از منظری اصلاحطلبانه شایسته نقد است. خوشبختانه طیف گستردهای از جوانان اصلاحطلبی که میشناسم و تعداد رو به افزایشی از نسل قبلی اصلاحطلبان هم به این اصلاحطلبی روشی و عدالتخواه و دموکراسیخواه به جای اصلاحطلبی صنفی و قبیلهای نزدیکتر شدهاند و منتقد همین زیارتنامهخوانی و مجللسازی از منابع عمومیاند.
پاسخ جواد امام به این یادداشت به نقل از جماران:
امروز آقای محمدرضا جلایی پور به مطلبی که من در نقد او نوشته بودم پاسخ داده و با کلی گویی هایی از کنار اصل مطلب گذشته است. به همین جهت لازم دیدم که بار دیگر نکات اصلی مطلب خود را با او بازگو کنم تا مطلب اصلی فراموش نشود.
۱)نکته اول در کلام آن بود که این داستان که مربوط به سی سال پیش بود، چرا باید امروز و در این شرایط زنده شود؟ زیارت نامه امام مربوط به سی و دو سال قبل است. فقیهی بزرگ که هم دین را بهتر از من و شما می شناسد و هم به تقوا شهره است آن را در همان زمان نوشته است. پس شما به چه حقی آن را مبالغه آمیز می خوانید؟ اگر شما نسبت به امام چنین اعتقادی ندارید چرا بر بقیه خرده می گیرید؟
اگر شما تا به حال به خود زحمت نداده اید و به حرم مطهر نرفته اید عیب از شماست؟ امروز که همه اذهان درگیر واکسن کرونا و فیلم های زندان اوین است، چرا باید بحث اصلی دست کم بخشی از جریان اصلاح طلبی به موضوعی قدیمی و تکراری کشیده شود؟ موضوعی که آقای جلایی پور جوابی نداده است.
۲)نکته دوم این بود که بعد از رحلت امام ساختن حرمی برای ایشان مطالبه ملی بوده است. فهم این مطلب کاری دشوار نیست. وقتی تا همین اواخر، میلیون ها نفر در طول سال به مزار امام آمده اند، روشن است که در سال های حیات و رحلت ایشان چه فضایی حاکم بوده است.
آقای جلایی پور فراموش کرده که حرم امام توسط دولت های مختلف و با تصویب مجالس مختلف و زیر نظر حاکمیت و با نظارت دیوان محاسبات و صدها دستگاه نظارتی ساخته شده است. مجلس ، دولت و حاکمیت، نماینده اراده ملی نبوده اند؟!
چرا آقای جلایی پور توجه نمی کند که حرم امام در هر سال بزرگ ترین محل برای استراحت در راه ماندگان و فقراست. چرا توجه ندارد که این محل نماد جهموری اسلامی است؟ آیا نمی داند سه دانشگاه بزرگ در همان محوطه موجود است؟ آیا نمی داند اطراف آن بزرگ ترین اقامتگاه مسافران دایر شده است؟ چرا نمی خواهد بپذیرد که ده ها استفاده دیگر از این محیط صورت می گیرد؟
ممکن است ایشان بگوید آیا نمی شد این هزینه ها در جای دیگر انجام گیرد؟ پاسخ را وقتی خواهم داد که ایشان این سوال را درباره همه اماکنی که در کشور ساخته شده، مطرح کند؟ آیا نمی شد برج میلاد را نساخت؟ آیا نمی شد چند مقابل بودجه حرم را که توسط دولت آقای خاتمی داده شد، خرج توسعه شکوهمند حرم حضرت معصومه(س) نکرد؟ آیا نمی شد مسجد جمکران را با پولی بیشتر از حرم امام نساخت؟
آیا نمی شد مصلای تهران را نساخت؟ آیا نمی شد ده ها مقابل هزینه حرم امام را در اماکن متبرکه ایران و عراق صرف نکرد؟ آیا نمی شد از بودجه دولت به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و شاه چراغ و … نداد؟ و مقبره ای برای حافظ و سعدی و.. نساخت؟ و…
۳)نکته دیگر آنکه چرا در همین جوابیه آخر به گونه ای می نویسد که گویی خانواده امام بدون هیچ حساب و کتاب پول ها را هزینه شخصی می کنند؟ وی باید بداند (و می داند و متأسفانه باز می گوید) که همان سیستمی که در مابقی حساب رسی های دولتی مطرح است، در بودجه حرم امام هم برقرار است. و جزییات ریز آن در اختیار همه نهادهای ذی ربط نظارتی قرار دارد.
نوشته اید در کلمات زیارت نامه کلمات غلو آمیز به کار رفته. شما اشتباه می کنید این مطلب را مجتهدی فیلسوف و مرجعی دانشمند به نام آیت الله جوادی آملی نوشته است. واقعیت آن است که اگر شما دلدادگی خود را از دست داده اید، چرا فکر می کنید دیگران هم مانند شما هستند؟
۴)نکته سوم آن بود که گفتم آنچه آقای جلایی پور و دوستانش نوشته اند، آمیخته به بغض و دشمنی است. یک بار دیگر مطالب را بخوانید. عبارت «آرامگاه خانوادگی» با کدام نیت همراه است؟! آیا آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله توسلی، دکتر حبیبی ،خانم دباغ، شهید صنیع خانی و ده ها شهید و غیرشهید دیگری که در آنجا آرمیده اند همه خانواده امام هستند؟ عبارت «کاخ» را برای آن حرم مطهر به کار بردن، نقد است یا تخریب؟! و ده ها واژه زشت دیگر که از نوشتن آن شرم دارم.
آقای جلایی پور و دوستانش گرفتار توهمی نامبارک شده اند و فکر می کنند هر چه بر زبان می آورند مطابق با حقیقت و ادب است. و به دیده انصاف در کلام خود نمی اندیشند.
۵)نکته دیگر هم توجهی بود که به امثال آقای جلایی پور دادم که از یک نکته حیاتی غفلت نکند. آنچه شما را به این نقدها کشانده است، اگر فقط نقد حرم امام بود قابل تحمل است اما این نوع گفتار به نوعی توجه نداشتن به امام و عبور از ایشان است. و من به عنوان کسی که همواره از نیروهای میدانی اصلاح طلبان بوده ام و هزینه آن را هم داده ام، با صراحت تمام به شما می گویم این جریان هر چقدر از امام دور شود، از متن جامعه دور شده است.
اقبال به مهندس موسوی، اقبال به نخست وزیر امام بود. خاتمی چون فرزند فاضل و با تقوای امام خوانده شد و از شجره سیادت بهره داشت و گفتمانی به روز شده از اندیشه امام ارائه داد، مورد اقبال شهری و روستایی و دانشگاهی و غیر آن واقع شد. اقبال به هاشمی رفسنجانی و … هم همین دلیل را داشت. توان شما در جمعی محدود و با ادبیاتی مخصوص به خود و بدون مراجعه به بستر دینی و اعتقادی مردم و جدای از عشق آنان به خمینی در حد همین انتخابات اخیر هم نیست.
تجربه همین انتخابات نشان داد که تا چه حد تحلیل های شما و دوستانتان خیال بافانه بوده است و تا چه حد آرزواندیشی در این نگاه ها مستتر است. هرچند که بهتر است بگذریم چرا که سخن بسیار است.
انتهای پیام