بازخوانی حوادث تاریخی | رضا صادقیان
رضا صادقیان، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی با عنوان «بازخوانی حوادث تاریخی» نوشت:
درک نزدیک به حقیقت حوادث تاریخی از طریق خوانش رویدادهای تاریخ و با مطالعه روایتهای مختلف امکانپذیر خواهد شد.
کتاب «تندباد حوادث؛ گفتگو با عیسی پژمان، نماینده ویژه شاه و مامور ساواک در کردستان عراق» به کوشش عرفان قانعیفرد، در سال 1389 و توسط نشر علم منتشر شده است. تاریخ نشر کتاب به یازده سال قبل بازمیگردد، اما محتوی کتاب آنقدر جذاب، پرکشش و چالش برانگیز است که یکی از سایتهای داخلی برای مرتبهای دیگر با پژمان به گفتگو مینشیند تا بخش دیگری از گفتههای او را درباره تاریخ رویدادهای مهم معاصر بازتاب دهد. به نظر میرسد کسانی که درباره تاریخ معاصر و حوادث قبل و پس از انقلاب اسلامی تحقق و پژوهش میکنند و به دنبال روایتی کاملتر از وقوع رویدادهای سیاسی بوده و هستند، از خواندن کتاب پژمان ناگزیراند.
شخصیت عیسی پژمان و تجربه کاری و ارتباط بسیار نزدیک خانوادگی با پهلویها به گونهای است که نمیتوان توقع داشت او تمام روایت را بدون اشکال بیان کند، چرا که در بخشهایی از بازگویی تاریخ او با حُب و بغضهایی همراه است که از نگاه یک پژوهشگر تاریخ به دور نخواهد ماند، با این حال به عنوان چهره امنیتی پرده ابهام را از شماری حقایق تاریخی برمیدارد که در نوع خود جالب توجه است.
پژمان ترور تیمور بختیار توسط ساواک را رد میکند و روایتی دیگر را بیان میدارد، او در پاسخ به سوال «شما باور ندارید که ساواک، تیمور بختیار را کشته است؟» میگوید: ابدا! «ساواک» وی را نکشته و «کا.گ.ب» وی را کشته و من تحقیق کردم و صدام هم این مساله را نمیدانست. اما شاه گزارش مرا خواند. ساواک تا چند روز بعد از آن، دنبال صحت و سقم خبر بود. صدام نخواست بختیار بیرون برود و معالجه کند و چند روز بعد در بیمارستانی در بغداد فوت کرد.(ص 412) مسئله اصلی آنجاست که ساواک به دلیل ایجاد ترس و دلهره در میان مخالفان نظام سلطنت و به رخ کشیدن قدرت سازمان ساواک و با آگاهی کامل اقدام به نشر دروغ کرد و داستان جعلی و خیالی را ساخت و همان تصویر تخیلی را برای سایرین نیز به عنوان واقعیت تکرار کرد. مسئلهای که برای محمدرضا پهلوی نیز باور پذیر شد و به همین ترتیب او به شماری از افراد ساواک که در ترور بختیار دست داشتند، پاداش و ارتقاء درجه داد. انتقال اطلاعات غلط از جمله فعالیتهای مخرب بختیار پس از سال 1342 توسط ساواک و کینهجویی فردی مانند نصیری در نهایت شاه را به حذف بختیار از صحنه سیاست میکشاند، اما ترور توسط سازمان اطلاعاتی دیگری و اشتباه اتفاق میافتد ولی ساواک مدعی کشتن بختیار میشود.
اینکه یک نهاد امنیتی برای فضا سازی و ارایه تصویری بزرگ و کاذب در ذهن مخالفان به روشهای مختلف دست بزند، دور از انتظار نیست. چرا که توانایی خود را نمایانتر میکند؛ اما ارایه همین اطلاعات غلط به افراد تاثیرگذار در ساختار سیاسی چیزی به غیر از ساختن هزینهای مضاعف به دنبال نخواهد داشت، چرا که فرد تصمیمگیر براساس همین روایتهای نادرست فرمان صادر میکند و صدور هر دستور براساس اطلاعات غلط چیزی به غیر از دور شدن از حقایق نخواهد بود.
برداشت پژمان به عنوان یکی از نیروهای تاثیرگذار در حوزه امنیت از شخصیتهای سیاسی که به صورت مستقیم با آنان کار کرده، جالب توجه است. او از فعالیتها و چهرههایی مانند تیمور بختیار، پاکروان و فردوست به دلیل تجربه کاری برداشت مثبت دارد و کوچکترین انتقادی به کارنامه آنان وارد نمیکند. این بخش از روایت وی را میتوان با عناوین مختلف فهم کرد، ارتباط دوستی، سابقه همکاری و حتی ارادت به برخی چهرهها باعث میشود او در هنگام ورود به تحلیل کارنامه آنان روابط دوستانه گذشته را به بازگویی تاریخ مقدم شمارد و به سادگی از کنار کارنامه افرادی مانند بختیار و برخوردهای خشن او با فعالان سیاسی و ایجاد جو خفقان و بازداشتهای پی در پی در سالهای پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 به آسانی عبور کند. همچنین از حوزه اختیارات فردوست گذر میکند و اشکالات او را نه در سیستم تحت مدیریت که در شخص شاه میبیند؛ در واقع او برای فردوست نقش تاثیرگذاری قائل نیست، چرا که دقیقا همان امری را انجام میداده که شاه خواهان آن بوده است. اما از نصیری به عنوان «مرد نفهم و بیشعور و بیسواد و دزد و کثافت» نام میبرد.(ص 469) شخصیتی که طی 12 سال در دست داشتن ریاست ساواک و با شلوغ بازی، دروغگویی، اطلاعات غلط دادن به شاه، دخالت بیجا در کارها و پرونده سازی برای سایرین و حتی همکاران سابق و پرداختن به تجارت و کسب مال از روشهای مختلف سقوط نظام سلطنت را رقم میزند.
پژمان در پاسخ به سوالی درباره برداشت او از شخصیت شاه میگوید: شاه خودخواه و متکبر و لجوج بود.(ص 470) شخصیتی که تصمیم میگرفت و اجرا میکرد، اهل گفتگو و تغییر نظر نبود و بعضا از شنیدن سخن مخالف با نظرش سخت برآشفته میشد. اسدالله علم درباره همین شخصیت شاه در خاطراتش مینویسد: برای این موضوع می توان به دلایل گوناگونی اشاره کرد. قبل از همه، ترس گزارش دهندگان از این که اعلیحضرت از گزارش آنها خوشش نیاید یا عصبانی شود. میگویند زمانی یکی از رجال (ظاهراً، مرحوم عبدالله انتظام) به ایشان عرض میکند که تفاوت شما با پدرتان در این است که هیچ کس جرأت نداشت به ایشان دروغ بگوید، درحالی که اکنون هیچ کس جرأت ندارد که به شما راست بگوید! با چنین وضعیتی، بدیهی است که رئیس مملکت از واقعیات امور فاصله میگیرد و اندک اندک او از دیگران و دیگران نسبت به او بیگانه میشوند. و واقعیات امور اجتماعی و سیاسی نیز طبعاً در تصمیم گیریها ملحوظ نمیگردد.
روای کتاب به دلیل آشنایی با چهرههایی سیاسی و نظامی متعلق به نظام سلطنت که پس از پیروزی انقلاب اسلامی سودای براندازی در خارج از کشور را در سر میپروراندند، نکاتی را بازگو میکند که خواندن آن برای فهم بهتر رویدادهای سیاسی و اتفاقهایی که پس از انقلاب اسلامی رخ داده مهم است. در نگاه پژمان خیانت کردن به کشور و افتادن در دامان نظام سیاسی که در راس آن افرادی مانند صدام حسین تکریتی قرار گرفته باشند چیزی به غیر از «خیانت» به خاک کشور معنا نمیدهد. از همینرو او هر کدام از چهرههایی که چنین خیالی را در سر پرورش میدادند، در گفتگوی مستقیم با آنان از اقدامهای خرابکارانه پرهیز میدهد.(ص 473) پژمان پس از گفتگو با اویسی، آریانا و اشرف، هر سه نفر را از اقدامهای خرابکارانه و توطئه علیه نظام سیاسی جدید پرهیز میدهد. و به آنان میگوید: محمدرضا شاه با آن همه قدرت و شوکت نتوانست کاری کند، شما نیز نمیتوانید.(ص 476)
در بخش خاطرات پژمان با نکتهای ابهام آمیز روبرو میشویم. براساس گفتههای او و پس از مذاکره با آریانا وی به ترکیه میرود تا وضعیت ایران را بررسی کند، مهمتر آنکه او پس از مسافرت به ایران بصورت مخفیانه گزارشی بیش از 40 صفحهایی را برای شاهپور بختیار از شرایط ایران پس از استقرار انقلاب اسلامی و چگونگی نیروهای سیاسی تهیه میکند. به راستی مشخص نیست محتوی این گزارش چه بوده است، سوال اینجاست اگر قرار به همکاری نبوده است براساس کدام تحلیل برای مدتی در ترکیه ساکن میشود و مهمتر آنکه به ایران سفر میکند؟ پژمان در سفر به ایران توسط رابطی با فردوست جلسهای میگذارد و در همان گفتگو فرودست به او میگوید: ایران تازه نجات پیدا کرده و هیچ کسی نیست که بتواند کاری بکند و نمیتوانند هم کاری از پیش ببرند. محمدرضا با آن قدرت و شوکت رفت و حالا آریانا و ثریای زنش میخواهند منجی ایران باشند و یا اشرف ایران را نجات بدهد؟(ص 476) در نگاه پژمان، فردوست شخصیتی بیهمتا دارد و تسلط او به کارش را در جای جای کتاب میستاید، به نظر میرسد او پس از شنیدن این سخنان توسط فردی که به وی ارادت داشته و دارد مسیر خودش را از ماجراجویان و ترسیم کنندگان خیالهای خام برای همیشه جدا میکند. به عنوان مثال او درباره اشراف و پس از شرح تلاشهای او برای اقدام نظامی علیه ایران میگوید: شخصیت اشراف کثیفترین نوع ممکن بود. کثافت مالی، جنسی، فکری، شخصیتی و همه چیز را داشت. اشرف یک دزد پدر سوخته بود.(ص 472)
گفتههای پژمان و یا هر کدام از بازگو کنندگان خاطرات سیاسی را میتوان تنها به عنوان یک دریچه به تاریخ معاصر و رویدادها در نظر داشت. در واقع برای درک بهتر وقایع تاریخی میبایست دریچههای گوناگون را در نظر داشت تا به درک تصویری کاملتر از رویدادها نائل آمد.
انتهای پیام