خشونت زیر پرچمِ تاریخنگارها | اصغر زارع کهنمویی
جستاری در ضرورت تاریخنگاری اخلاقی
اصغر زارع کهنمویی در یادداشتی دربارهی ضرورت تاریخنگاری اخلاقی، در مردادماه ۱۳۹۵ در ماهنامه متروی شهروند، نوشت:
در متون فلسفه تاریخ، تاریخِ 2، تاریخ نگاشته و تاریخِ 1 تاریخِ رخداده است. هیچ زمانی تاریخِ 1 بهتمامی نوشته نشده و نوشته نخواهد شد. آنچه در تمام تلاشهای بشری، از تاریخ روایت میشود، تاریخِ 1 نیست، بخشی از تاریخِ 1 است. اگرچه تاریخِ 2 تفاوت عینی، ماهوی و عرضی با تاریخ 1 دارد، اما تمام قرائت انسانی ممکن از تاریخ است. چون تاریخِ دیگری جز تاریخِ 2 در دستهای انسان نیست، بنابراین تاریخِ 2 سنگ زیرین هویت، اندیشه و کنش اجتماعی انسانها است. هرچه تاریخِ 2 واقعیتر، عینیتر و «اخلاقیتر» نوشته شود، انسان تربیتیافته در جهانمتنِ موجود، اخلاقیتر و انسانیتر عمل خواهد کرد.
تاریخِ 2 را انسان مینویسد موجودی سرشار از حبوبغض و شفقتوکینه و عشقوعقده. به همین دلیل، تاریخِ 2، تاریخ ایدئولوژیها، تعصبها، رنگها، کینهها، عقدهها و بزرگنماییهای فاجعهبار شده است. برسازی هویتهای برترانگارانه، محصول غیبت اخلاق در تاریخنگاری است. نگارش تاریخِ 2، بیش از هر ضرورتِ روشی و الزامِ استنادی، به نگرش اخلاقی نیاز دارد، اگر اراده اخلاقی بر تاریخنگاری حاکم نباشد، با علمیترین الگوهای روششناختی هم نمیتوان، تاریخِ 2 را از دروغ و تعصب رهانید.
خشونت فرزند دروغسرایی
برای فهم رابطة تاریخنگاری غیراخلاقی و خشونت فزاینده جهانی، کافی است بدانیم، نسبتی دقیق و عمیق میان خشونت انسان و باورهای هویتی او وجود دارد. در تمام جنگهای بزرگ و خونین تاریخ، حداقل یکی از دو تعصب کلان «ملی» و «مذهبی» ریشه دارند. مورخان، خطیب و شاعر و رجزخوان عرصههای نبرد نیستند اما با روایتهای غیرواقعی و جانبدارانه، نرمافزار لازم را برای خشونتطلبان فراهم میکنند. براساس آمار، درصد بالایی از جنگهای بزرگ قرن بیستم، برای دفاع از «هویت» رخ داده و ادامه یافته است. انباشت آگاهی دروغین تاریخی در میان امتها، ملتها و قومیتها، انسانها را موجوداتی با انگارههای مطلق و جهانسوزِ برترینژادی و آیینی ساخته، بهگونهای که تک تک انسانها بر این باورند که حقیقت با تمام وجود در کنار آنان است و تنها آناناند که حق مالکیت بر وضعیتهای مختلف جهان را دارند. آگاهی تاریخی مهمترین دلیل کنشهای جمعی ملت است. اگر این آگاهی، اغواکننده، فریبنده، دور از واقعیت و و فراتر از آن، نژادپرستانه باشد، قطعا به فاجعه خشونتآمیز منجر میشود. خشونت محصول باور و تفکر تاریخی انسان است. باورهای خشونتزا را تاریخنگاران فربه میکنند. مهمترین ریشه تاریخ خشونت، تاریخنگاری غیراخلاقی است. تاسیس اصولی اخلاقی برای تاریخنگاری میتواند ریشه خشونت را بخشکاند. اگر مورخان بتوانند اصول اخلاق حرفهای تاریخنگاری را رعایت کنند، مدارا احیا میشود.
برسازی هویتهای متعارض
اهمیت تاریخنگاری آنجا آشکار میشود که تمام نظامهای جدید همین که مستقر میشوند، به نگارش تاریخ خویشتن مشغول میشوند. در شرایط فعلی سرمایههای هنگفت نظامهای سیاسی بزرگ جهان امروز صرف پروژههای بزرگ تاریخنگاری میشود چه، این سرمایهگذاران میدانند، هویت بنیادین انسانها را «تاریخنگاران» میسازند. تتبعات چند قرنة مستشرقان نیز از همین رویکرد سلطه بر باورها الهام میگیرد. آنها با پژوهشهای تاریخی درباره ملل شرق، شرق را آنچنانچه خود خواستهاند، نوشتهاند. ملتسازیهای قرن نوزده، بیش از هر چیزی مدیون قلم و تلاش علمی تاریخنگاران است. این پروژههای بزرگ پژوهشی در حوزه تاریخ، اگر و تنها اگر کمی اخلاقی بودند، قطعا بسیاری از جنگهای خونین جهان در قرن بیستم بهخصوص دو جنگ جهانی اول و دوم رخ نمیداد، چراکه یکی از دلایل اصلی جنگهای بشری، انباشت عقدهها و باورهای دروغین ملت یا ملیتهایی بود که خود را برتر میدانستند. باور غلط برترانگاری ملتهای اروپایی، محصول نگارشهای تاریخی مورخان قرن نوزدهم بود. آنان بیتوجه به رخدادهای تلخ آینده، تاریخ را با هدف ملتسازی، آنگونه که میخواستند و نه آنگونه که بود، نوشتند. هویت انسان، برساخته تاریخ نگاشته او است. روایتهای تاریخی، خشت نخست ساختار اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی جوامع است. هرچه این خشت، به دروغ، تعصب، نژادپرستی، خشونت، تحقیر و تخیل آغشته شود، دیوار این ساختار، کجترخواهد بود. تاریخنگاری مهم است چون جامعه را تاریخ میسازد. تنها کسانی به همه تاریخ نگاشته، افتخار میکنند که اولا خودشان نوشته باشند و ثانیا در آن نوشته، خود را ستوده باشند.
بنیادهای اخلاقی تاریخنگاری
هیچکس حاضر نیست تاریخ را علیه خود بنویسد و هیچکس حاضر نیست، تاریخِ اشتباهاتِ مسلمِ خود را «نوشتهشده» ببیند. همگان تاریخ را برای افتخار و سربلندی میخواهند. هیچکس دوست ندارد، تاریخ وادی سرشکستیاش باشد. بنابراین تاریخنگاری بر کجاوه تعصب مینشیند و به شهرآشوبِ دروغ و تحریف وارد میشود. برای نگارش اخلاقی تاریخ، باید بنیادهای اخلاقی روایت را رعایت کرد. پرهیز از تعصب از جمله تعصبهای ناسیونالیستی و مذهبی، یکی از بنیادیترین اصول اخلاقی روایت است؛ امر مهمی که «همه»ی مورخین مدعی آن هستند اما کمتر کسی به آن پایبند است. اقتدا به تعصب آنقدر فربه است که گاه برخی فلاسفه تاریخ میپرسند، مگر تاریخنگاری بدون تعصب امکانپذیر است؟ این سوال انحرافی یک جواب بیشتر ندارد، اگر تاریخنگاری منهایی تعصب ممکن نیست، پس تحقق رویای عدم خشونت هم خواب پریشان است.
دوری از جهل همانقدر اخلاقی است که پرهیز از تعصب. جهل مورخ و اصرار بر جهل عارفانه، تاریخ را به سلاح کشتار جمعی تبدیل میکند. تاریخنگاری اخلاقی میگوید، مورخ میتواند به تمام تاریخ شک کند و تاریخ را به گونهای روایت کند که بر بسیاری از باروهای تاریخی مردم، خط بطلان بکشد. شجاعت، فضیلت مهمتری در تاریخ نگاری اخلاقی است. شجاعت همان نیازی است که میتوان در برابر فروریزی برج بلندِ هویتِ برساخته از دروغ و تعصب و جهل، به عصای تاریخ تکیه داد و نگران فروریزی هویتِ پوشالی نشد. شتابزدگی آفت مهم دیگری است که میتواند تاریخِ 2 را چنان آشفته روایت کند که هویت آدمی را پارهپاره کند. تاریخنگار باید، صبور باشد و برای نگارش اخلاقی تاریخ، حوصله بسیاری به خرج دهد. پرهیز از خودکامگی دیگر بنیاد اخلاقی تاریخنگاری است. جنون قدرت، میتواند تاریخ را به افسانه هنرنمایی اصحاب قدرت بدل کند و سیلاب خون جاری سازد. موارد بسیاری میتوان به فهرست آداب تاریخنگاری اضافه کرد که در این مجال کوتاه، نمیگنجد.
کارنامه ما
متاسفانه کارنامه اخلاقی تاریخنگاری در کشور ما نیز قابل دفاع نیست. تاریخِ 2 در ایران، به دلیل تعصبات نژادی و مذهبی، بسیار آلوده به دروغ، اغراق، تحقیر و تخفیف است. بسیاری از تنشهای فکری، تنازعات قومی و مذهبی و از همه مهمتر تفرقهای قارچگونه و شکافهای فزاینده، ریشه عمیقتری در ساخت فکری جامعهای دارد که تاریخ در آن بسیار فربه است. اخلاقی شدن تاریخنگاری ایرانی برای اخلاقی شدن جامعه ایرانی ضررتی حیاتی است. باید تاریخ را اخلاقی روایت کنیم تا انسان ایرانی فارغ از تعصبهای گونهگونِ غیردینی و غیرانسانی، هویتی پالایشیافته و رهیده کسب کند و راه اخلاقیتری برگزیند. متاسفانه با وجود همه ضرورتهای حیاتی برای تاریخنگاری اخلاقی، برخلاف دیگر رشتههای بنیادی، تاکنون پژوهشی مستقل درباب اخلاق حرفهای تاریخنگاری انجام نشده است. در متون موجود در روشهای پژوهش تاریخی، بهصورت خیلی جزئی و گذرا اشاره غیرمستقیم شده اما با توجه به تاثیر بنیادی تاریخنگاری در ساخت فکری و فرهنگی جامعه، بایستی کاری جدی و عالمانهای صورت بگیرد و بنیادهای اخلاقی تاریخنگاری برای بهرهبرداری پژوهشگران تاریخ، احصا شود.
زنهار برای پرهیز از تاریخ فرمایشی
سیاستگذاری علم در جهان معاصر، دانشی کاربردی است و جایگاه ویژه دارد. اما حتی سیاستگذاری علم نیز، از چنبره تاریخ فرمایشی در امان نیست.. تاریخ فرمایشی، افراد را ترور شخصیتی میکند و جریانها را کاریکاتوری نقش میزند. خروجی مستقیم این شبهدانش، انسداد فرهنگی است. بنبست سیاست در وضعیت امروز جوامع توسعهنیافته، رابطه مستقیم و جدی با رواج تاریخ فرمایشی در آنجا دارد. تاریخ فرمایشی اجازه نمیدهد چهره واقعی شخصیتها رخنمایی شود. در سوی دیگر، تخریب شخصیتها باعث میشود، شخصیتهای فرودست، فربهتر از واقعیت به عنوان الگوی جوامع مطرح شوند، الگوهایی که هر لحظه ممکن است بعد از برملا شدن کوتولهگیشان، فرو بریزند و ذهن الگوپرداز نسل جدید، از اسطوره تهی شود. این نوع تهیشدگی، جامعه را به مصائب مختلفی دچار میکند که بیاعتمادی، انزوا، خودباختگی و انواع بداخلاقی نتیجه مستقیم آن است.
منبع: ماهنامه متروی شهروند، سال دوم، شماره هفتم، مرداد 95، ص12
انتهای پیام