قاعده، ضرورت و آثار خودشناسی
بخشی از سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان «قاعده، ضرورت و آثار خودشناسی» را به نقل از کانال تلگرامی این اندیشمند و فیلسوف اخلاق میخوانید:
به نظر سقراط اگر دو یا چند آرمان در عرض یکدیگر داشته باشید، باید به موارد دیگر هم توجه کنید؛ اول اینکه این دو یا چند آرمان با یکدیگر سازگار هستند و دوم اینکه اگر روزی ناسازگاری پیدا کردند، کدام را فدای دیگری میکنید؟ یعنی کدام را مهمتر از دیگری میدانید. نکته سوم این است که وقتی شما آرمان یا آرمانهایی دارید، باید ببینید وسایل رسیدن به آن را فراهم کردهاید یا خیر؟ در مواردی که وسایل را آماده کردهاید نقاط قوت شما است و در مواردی هم که وسایل رسیدن به آرمان را فراهم نکردهاید، نقاط ضعف شما است.
نقاط قوت و ضعف هر انسان بسته به آرمانی که دارد، متفاوت است. مثلا اگر من بگویم «تاریکی این سالن نقطه ضعف هست یا خیر؟» این بستگی به این دارد که شما چه کاری میخواهید انجام دهید. اگر تنها بخواهید صدای من را بشنوید، نقطه ضعف حساب نمیشود اما اگر قصد دیدن من را هم داشته باشید، نقطه ضعف حساب میشود. پس تا هدف را روشن نکنیم، نه چیزی مانع است و نه چیزی ممد.
این نقاط قوت و ضعف هرکدام به دو دسته تقسیم میشوند. یک نقاط قوتی در ناحیه داناییها داریم و یک نقاط ضعفی هم در ناحیه تواناییها و به همین ترتیب در نقاط ضعف هم وجود دارد. برای کسی که آرمان این را دارد تا استاد دانشگاه شود، هرچه بیشتر کتاب خوانده باشد به نفعش است. شکی نیست بین دو نفر که آرمان عالم شدن را دارند آن کسی که ٥٠ هزار جلد کتاب خوانده نسبت به آنکس که هزار جلد کتاب خوانده نقطه قوت بیشتری دارد. اما اگر آرمان گریختن از انانیت و نفسانیت باشد، آنوقت به حال صوفیانی میافتید که وقتی قلم و کاغذی از لباس یکی از هم مسلکانشان بیرون میافتاد، بیان میکردند که عورتت را پنهان کن. یعنی نشان دادی که هنوز کتاب میخوانی و چیز مینویسی چرا که در آرمانی که عرفا دارند و آن رسیدن به خدا است، هرچه ذهن خالیتر باشد سودمندتر است.
این است که لغت سواد به معنای سیاهی را که امروزه ما به عنوان معلومات بهکار میبریم، اول بار صوفیه ما به معلومات گفتند سواد. برای کسی که هیچ آرمانی ندارد جهان آشوبناک است. همهچیز برایش بیتفاوت میشود و به این وضع دچار میشود که هرچه پیشآید خوش آید. برای کسی که آرمان ندارد، نه چیزی مزاحم است و نه چیزی کمک کننده. اما برای کسی که آرمان دارد بعضی از رویدادها مثبت هستند و بعضی منفی، بعضی فرآیندها مثبت و الخ.
آن نقاط قوت و ضعفی که از جنس دانایی هستند به باورها تعبیر میشوند. بعضی از باورها ممکن است برای آرمان ما مفید باشند و بعضی برعکس. پس شناسایی نقطه ضعف و قوت در قسمت داناییها یعنی شناسایی اینکه کدام باور ما با آرمان یا آرمانهایمان سازگاری دارد و کدام یک ندارد. در ناحیههای تواناییها هم داستان به همین گونه است. دو ناحیه توانایی داریم؛ یکی احساسات، عواطف و هیجانات ما و یکی اراده ما.
در ناحیه داناییها ما خیلی باورها داریم. آنقدر که به گفته روانشناسان برای خود فرد هم قابل شناسایی نیست. از باور به چیزهای کم اهمیتی مانند اینکه امروز چند شنبه است تا چیزهای بزرگی مانند اینکه دنیای پس از مرگ وجود دارد یا نه؟ جهان هدفی دارد یا نه؟وقتی شما آرمان خود را مشخص کردی و به انبان باورهای خود رجوع کردی میبینی این باورها بعضی سودمند هستند که جزو داناییهای نقطه قوت به شمار میروند و بعضی دیگر هم در راه رسیدن به آرمان مزاحم هستند که نقطه ضعف به شمار میرود. از سویی باید به این نکته توجه داشت که باورها را از ذهن بیرون کردن کار آسانی نیست. باید تشخیص داد باورهایی که در راه رسیدن به آرمان مزاحمت ایجاد میکنند، صادق هستند یا کاذب؟
اگر صادق هستند و مزاحم، باید در آرمانها تجدیدنظر کرد چرا که معلوم میشود آرمان نادرستی انتخاب کردی. آرمانی که واقعیتهای جهان در برابر آن میایستد و رسیدن به آن غیرممکن است.. اما ممکن است باورهایی وجود داشته باشد که مطابق با واقع نباشند و با آرمانها هم سازگاری نداشته باشند. به عنوان مثال فرض کنید من آرمانم این باشد که از اینجا تا تبریز را در دو ساعت بدوم. بعد در فیزیولوژی و آناتومی میبینیم که نهایت سرعت یک انسان ٣٥ کیلومتر در ساعت است. در این صورت من آرمانی انتخاب کردهام که به آن نخواهم رسید. اگر باور داشته باشی که فیزیولوژی و آناتومی درست میگویند باید از آرمانت دستبرداری، چرا که این آرمانها با قوه خیال و فانتزی سر و کار دارد و منطبق با واقعیات نیستند.
انتهای پیام