پاسخ بازرگان به یک سوال ممنوعه! [+توضیح]
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «ضدخاطره در عاشورای سال ۱۳۵۹» که در اختیار انصاف نیوز قرار داد، نوشت:
مهندس بازرگان به اتفاق توسلی و به دعوت حامیان نهضت ازادی به کاشان آمدند. بازرگان بعد از سخنرانی که به گمانم در مسجد کرسی ایراد کرد، برای استراحت و اقامت تا فردا که به تهران برگردند در منزل جلالزاده سکونت کردند. در خلال صرف شام و خواندن نماز مغرب و عشا با بازرگان مشغول گپ و گفتوگو درباره موضوعات روز شدم. بعد از صرف شام و گرفتن عکسهای یادگاری اغلب کسانی که آنجا بودند، بهخاطر رعایت حال بازرگان رفتند. اما کنجکاوی من و انبوه سوالاتی که درباره موضوعات روز داشتم، باعث شد بمانم تا در خلوت از بازرگان بپرسم. ماندن همانا و گرم شدن صحبت و سوالات تا زمان نماز شب بازرگان همان. در انتهای آن گپ فقط من بودم و بازرگان. و این فرصتی بود برای طرح سوالات ممنوعه. از جمله مهمترین سوالی که از بازرگان پرسیدم درباره آغازکننده جنگ بود. پاسخ بازرگان خلاصهوار این بود که:
از فردای انقلاب دعایی سفیر ما در عراق بود. و ما مدام در روابط عرفی از حسن همجواری حرف میزدیم. اما در عمل با استفاده از پوشش سفارت و مصونیت دیپلماتیک کسانی بهطور مرتب کمکهای نقدی و غیر نقدی و اعلامیه و… در اختیار مخالفان صدام از جمله الدعوه قرار میدادند. تا این که یک روز دعایی آمد نزد من و گفت نماینده صدام آمد سفارت و به این وضعیت اعتراض و به طور خلاصه به تعبیری گفت یا رومی روم شوید یا زنگی زنگ. بعد از این به ملاقات آقای خمینی رفتم و قضیه را مطرح کردم و این که عراقیها متوجه رفتار و گفتار دوگانه ما هستند و تکلیف دولت را از این بابت روشن کنید.
بازرگان گفت واکنش آقای خمینی به حرفهای من فقط یک جمله بود و اینکه صدام باید برود. و بعد حاضر به شنیدن هیچ حرف و اظهار نظر دیگری نشد و فقط تاکید همان که گفتم.
این خلاصه حرفهای بازرگان بود در پاسخ به این که جنگ را چه کسی شروع کرد و مقصر اصلی کیست.
[…]
این پاسخ را عینن در نت برداری از حرف های بازرگان در سررسیدی که همواره به دنبال داشتم، نوشتم.
جمله ای که بعد از چند ماه باعث شد مرا تا یک قدمی محاکمه صحرایی در سنندج پیش ببرد. در آن زمان برای بررسی میدانی یک مقاله پژوهشی درباره رابطه تحقیر با شورش به همراه یک اکیپ پزشکی به سنندج رفته بودم. تا از آنجا به مریوان و بانه برویم. راههای زمینی در اختیار گروه های مسلح دمکرات و کومله و… بود. چند روزی در بیمارستان توحید سنندج ماندیم تا بتوانیم با هلی کوپتر به مریوان برویم. در طی این چند روز از اغلب زخمیهای دمکرات و کومله عیادت میکردم و اغلب درباره وضعیت کردستان سوال میکردم. همین روابط باعث شک سپاه و حفاظت اطلاعات و در نهایت دستگیری و چند روز بازداشت در ساختمان ساواک سنندج شد. پیش از دستگیر شدن حفاظت از طریق دوستان اطراف من موفق به کپی گرفتن از تمام صفحات سررسید من شده بود. که داستان جداگانه ای دارد.
توضیح در ساعت ۱۲ روز ۱۸ مهرماه: یک خط از یادداشت با مسئولیت سردبیر حذف شد.
انتهای پیام
دوگانگی حرف و عمل ما از همان آغاز شروع شد و حالا همه حرفها و عملها را در بر گرفته است
یعنی اون همه جوان و پیر به خاطر هیچ و پوچ رفتند
بسیار ساده انگارانه است که هشت سال جنگ خونین میان دو کشور مسلمان را صرفا به تلاش و شعار یکی برای صدور انقلابش نسبت بدهیم.
شروع جنگ عوامل مختلفی داشت که متاسفانه بسیاری از ایرانیان صرفا با تمسک به این دست خاطرات، آنها را نادیده میگیرند:
1) صدام، داعیه رهبری جهان عرب را داشت؛ اینکه خود را سردار قادسیه میخواند نشانۀ خوبی است. شلیک موشک به اسرائیل در زمستان 1369 را هم میشود در همین راستا تفسیر کرد. ضمناً شخصیت تندخود، مستبد و جاه طلب صدام را نباید دست کم گرفت
2) صدام توسعه طلب بود و ادعاهای سرزمینی داشت؛ به بیانیۀ آغازین جنگ بنگرید که بغداد سه خواستۀ اصلی اش را بیان میکند: عربستان (خوزستان) مال ماست، شط العرب (اروندرود) مال ماست، و سه جزیرۀ اشغالی باید پس داده شود.
3) سال 1347 ایران و عراق بر سر مرز دو کشور وارد درگیری نظامی شدند، این درگیربیها تا انعقاد پیمان الجزائر در اسفند 1353 ادامه داشت. منظور اینکه ادعاهای مرزی صرفاً مربوط به پس از انقلاب اسلامی نیست.
4) به نقشه بنگرید: عراق دچار تنگنای ژئوپلیتیکی در خلیج فارس است و بهرۀ اندکی از این پهنۀ آبی استراتژیک میبرد؛ از همین رو به ایران حمله کرد تا خوزستان را مال خود کند، از همین رو بعد از ناکامی از جنگ با ایران، در مرداد 1369 به کویت یورش برد.
همچنان که در مدیریت اقتصاد، آب و خاک یا مدیریت ارزی خطا کردیم، در مدیریت جنگ هم اشتباهاتی رخ داد؛ اما خطایی است بس بزرگتر که هشت سال مقاومت در برابر یکی از بی رحم ترین دیکتاتورهای خاورمیانه را بی ارزش بشماریم و ایران را باعث و بانی شعله ور شدن جنگ تلقی کنیم.
کمی تاریخ بدانید! تحرکات و گردن گشی های نظامی و حتی آتشباری های گاه و بیگاه صدام عراق در مرز ایران به اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه باز می گردد، بسیاری از عملیات های ارتش به ویژه نیروی هوایی پس از آغاز جنگ سالها پیش از جنگ طراحی و ترتیب داده شده بود، در شناسایی و معرفی علل وقایع تاریخی به ویژه سیاسی آنهم جنگ بسیار ساده لوحانه است که موضوع را تک عاملی ببینیم و بسیار ساده لوحانه تر است که یک معلول را از میان سلسله علل، و علت و معلول ها خارج کنیم و وزنی معادل علت تام به آن بدهیم! در قضاوت باید دقیق و بی طرف بود هر چقدر هم که به حق و به درستی، به عملکرد این نظام و راس آن اعتراض و ایراد داریم و منتقد و مخالف آن باشیم!
بابا ما خودمون یه پا اپوزیسون هستیم ولی نه اینطوری مشخصه صدام حمله کرد مگر در زمان شاه حمله کرد دعایی تو سفارت شیطنت می کرد یا وقتی به کدیت و عربستان حمله کرد طبیعت یک دیکتاتور نظامی شرارت به اطراف است کمی دقت کنید متوجه خواهید شد اینکه صدام باید برود حرف مردم عراق و منطقه بود ایراد گرفتن هنر می خواهد
شاید واقعیت های سیاسی درست درک نشده باشد ولی تطهیر صدام با آن همه جنایت٬ نه فقط بر علیه ایرانیان٬ بلکه بر علیه کردها و شیعیان و حتی خود شهروندان سنی٬ قابل کتمان نیست.
صدام همان کسی است که به ایران و کویت حمله کرد و همان کسی است که هزاران شیعه و کرد عراقی را قتل عام کرد. و صد البته دستش به خون صدها هزار نفر از ایرانیان آغشته است.
شاید امام خمینی با گوش دادن توصیه های مرحوم بازرگان می توانست خون آشامی صدام را به سمت دیگری هدایت کند ولی به هر دلیلی این اتفاق نیفتاد.
این حرفها یاوه بافیه .صدام خیلی وقت بود دنبال حمله بود و انقلاب یعنی ایجاد یک حکومت نوپا و یعنی بی ثباتی یک کشور . خب از ابن فرصت بهتر هم مگه گیرش می اوند ؟ صدام باید احمق باشه که از این فرصت بهره نبره. تازه خوبه که در اسناد متعددی اومده که دولت کارتر برای جلب نظر ایرانی ها به دولت موقت گفته عراقیها تحرکاتی دارن. مسخره بازی که نیست اخه . کدوم کشوری واسه کمی پول و مراوده مخفیانه چهار تا دیپلمات با چهار تا مخالف جنگ راه می اندازه . بخواد مقابله به مثل کنه فوقش اونهم همین کار رو میکنه و با مخالفای دولت ایران همکاری میکنه. . این چیزها الان هم در خیلی از سفارتخانه های کشورهای مختلف هست و وجود داره . قبل انقلاب ارتش شاهنشاهی رسما به کردها کمک مالی و نظامی میکرد و مستشاران و امکانات نظامی ایران در کنار کردها با دولت بعثی عراق در نبرد بودند پس چرا ارتش بعث عراق حمله نکرد؟؟؟ اگه کسی تیزهوشی و سم درست و دقیق سیاسی داشت حتی قبل انقلاب هم باید پیش بینی میکرد که اگه انقلاب بشه یا اوصاع به نوعی در ایران به هم بریزه قطعا و صددرصد صدام حمله خواهد کرد