دو بنیصدر
غلامعلی دهقان، پژوهشگر تاریخ، در یادداشتی برای “راهبرد” نوشت:
خدا رحمت کند شهید صدوقی، امامجمعه شهید شهر یزد، را که درباره ابوالحسن بنیصدر پس از عزلش میگفت، انگار بنیصدر کتاب “کیش شخصیت” را با توجه به خلقیات خودش نوشته است.
وی اعتمادبهنفس عجیبی به خودش داشت و به همین خاطر، دیگران را محلی از اعراب نمیداد. نمونهاش برخوردهای تحقیرآمیز وی با شهید رجایی در دوران نخستوزیری بود.
با این وجود، باید گفت با دو بنیصدر روبهرو بودیم. اول، بنیصدری که هنوز رئیسجمهور نشده بود. او در این دوره با نگارش کتابهایی منادی نوعی از اسلام روشنفکری بود و به همین دلیل، توانست نفوذ خوبی درمیان بخشی از جامعه روشنفکری کشور داشته باشد.
بخصوص که او در مناظرات خود با جریان چپ کمونیستی فعال و به همین دلیل از پایگاه مناسبی در میان بخشی از مذهبیها هم برخوردار بود.
بنیصدر که در مقطع حضور امامخمینی در نوفللوشاتو به همراه قطبزاده و ابراهیم یزدی چهره شناختهشدهای شده بود، سرانجام در اولین انتخابات ریاستجمهوری توانست به آرزوی دیرینه خود برسد.
قابل توجه اینکه وی در سالهای اولیه دهه پنجاه در جمع دوستان خود در پاریس خود را اولین رئیسجمهور ایران میدانست.
بنیصدر دوم، پس از ریاستجمهوری قبای مخالفت با انقلابیون بر تن کرد و سرانجام راه اتحاد با سازمان مسعود رجوی در پیش گرفت و مسیر خودد را از راه رهبر فقید انقلاب جدا کرد و با فرار از ایران همراه رجوی سرنوشت دیگری پیدا کرد.
بنیصدر، سیاستمداری بود که اگر تاکتیکهای خوبی برای رسیدن به قدرت داشت؛ اما به دلیل فقدان استراتژی مناسب، خیلی زود از عرصه سیاست کنار رفت.
انتهای پیام