تاملی بر کارنامه بنیصدر | ابوالفضل نجیب
ابوالفضل نجیب در یادداشتی با عنوان «تاملی بر کارنامه اولین رئیس جمهور ایران» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، به مناسبت درگذشت ابوالحسن بنیصدر نوشت:
درگذشت ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور و دومین فرمانده کل قوا و سومین رئیس شورای انقلاب و بعد از چهار دهه زندگی در غربت و فعالیت سیاسی علیه جمهوری اسلامی با واکنشهای سریع در مطبوعات و رسانههای داخلی و خارجی همراه شد. به این واکنشها اضافه کنید اظهار نظرهای متفاوت و متناقض درباره نقش و جایگاه او در انقلاب اسلامی و همزمان در مقام فرمانده کل قوا در رابطه با بازه زمانی فرماندهی او بر نیروهای مسلح تا خلع ید او از تمام پستهای کلیدی در جمهوری اسلامی. آنچه اظهارنظرهای داخلی و وابسته به یک جریان را تاملبرانگیز میکند عدم اجماع بر اتهام خائن بودن بنیصدر است. برجستهترین اظهار نظر در تبرئه اتهام خیانت بنی صدر را شمعخانی در برنامه جهانآرا مطرح کرد. او ضمن اذعان به خودی نبودن بنی صدر اما او را از اتهام خائن بودن تبرئه میکند. بهعلاوه این که پیشتر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود در اظهارات همسویانه تاکید داشته، نگران از این بوده که اگر بنی صدر میتوانست با تکیه بر فرماندهی خود در جنگ به پیروزی بر عراق نائل شود، در آن صورت هیچ نیرویی جلودار او نمیبود. این اظهارات در تضاد با گفتمان غالبی است که همچنان مدعی ارتباط بنی صدر با امریکا و در همسویی با شکست جمهوری اسلامی در جنگ با عراق میباشد. صرفنظر از این اظهارات متناقض، آنچه حائز اهمیت است موضوع روایتگری و تاریخنگاری در چهار دهه بعد از انقلاب اسلامی است. بازه زمانی که هنوز بسیار عاملین و آمرین و شاهدان آن در قید حیات هستند و اگر انصاف و حدقل اخلاقمداری را لحاظ کنند، شاید بتوان حقیقت را از لابلای روایتهای یک جانبه بیرونی و درونی برای نسلهای بعدی روایت کرد.
واقعیت این است که تاریخ سیاسی ایران و حداقل از دهه چهل به این سو همواره بنا به ملاحظات و محذوریتها و همچنین مصلحتاندیشیها که اغلب متاثر از اخلاقیات مارکسیستی و توجیه وسیله برای رسیدن به هدف که همانا سرنگون کردن رژیم شاه بود، چندان محل اعتنا و مستند نبوده و همچنان نیست. و متاسفانه همچنان همان تاریخ تحریف شده دست بالا را در خوانشهای تاریخی دارد. این روایت تحریفگرایانه تقریبا در همه موضوعات تاریخی بخش غالب را تشکیل میدهد. از مرگهای طبیعی که به شهادت و اسطورهسازی ارتقا یافت تا شمار شهدای انقلاب تا بسیاری موضوعات که طرح آن در این مختصر نمیگنجد. این روال متاسفانه بعد از انقلاب نیز به نوعی در کشمکشهای جناحی از اولین روزهای پیروزی انقلاب و حتی تا امروز ادامه دارد. آنچه میتوان درباره بنی صدر مطرح کرد خارج از این قاعده نیست و نخواهد بود. آنچه اما میتواند مورد اجماع مخالفین و موافقین بنی صدر و گفتمان بینابینی باشد، اذعان به اختلافات اساسی بنی صدر با رهبری انقلاب و از همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب است. شاید آنها که به بنی صدر اتهام خائن بودن میزنند، از این نقطه نظر محق باشند. کمااینکه تمامی مستندات آنها بر همین اختلافات اساسی و بنیادی متکی و محدود است. این اختلافات هم ریشه در دو برداشت و قرائت متفاوت و بعضن متضاد بر سر آنچه به اسلام لیبرالی و حوزوی تعبیر میشد، داشت.
در چنین زمینه اختلافات اساسی که اغلب هم با روحیه تساهلگرایانه و خویشتنداری امام همراه بود، بروز جنگ و شیوه مدیریت جنگ به مهمترین منازعه میان جناح خط امامی و جناح موسوم به لیبرال که بنی صدر را در راس حاکمیت نمایندگی میکرد، منجر گردید. همین اختلاف نگرش و تا پیش از شروع جنگ نیز بازتاب خود را در اداره و مدیریت کشور به اشکال مختلف نشان داد. اینها در واقع مهمترین سرفصلهایی است که میتوان در رابطه با عزل بنی صدر از همه مسئولیتهایی که داشت یادآور شد.
آنچه اما در اهمیت درگذشت بنی صدر میتوان یادآور و تاکید کرد، اهتمام به خوانش و بازخوانی واقعی نقش و جایگاه فردی است که تا وقتی کنار رهبری انقلاب بود از چنان توجه و احترام و اطمینانی برخوردار بود که بعد از جان به در بردن بنی صدر از حادثه سقوط هلی کوپتر در 24 شهریور 1359 امام آن را به معجزه تشبیه و درباره بنی صدر نوشت: «این عنایت معجزه آسا دلیل آن است که شما و همراهانتان در خدمت به کشور اسلامی صدیق بوده و صدیق خواهید بود».
نکته مهمتر این که حتی بعد از عزل و خروج بنی صدر از کشور امام همچنان از موضع پدرانه خواستار بازگشت او به کشور و پذیرفتن مسئولیت بود. اظهارات یونسی در این خصوص تاکیدی است بر این رابطه خاص که چنین بازگو می کند؛ «امام حتی به بنی صدر گفت که همینجا بماند و نمیخواست برود، به او گفت که اگر نمیتواند کار کند کنار برود نه این که از کشور برود. میخواست بماند و خدمت کند. شاید دوره دیگر رای بیاورد. او خودش عقلش نرسید و رفت».
واقعیت این است که رابطه امام با بنی صدر به دهه چهل و زمان فعالیتهای دانشجویی بنی صدر در اروپا و ملاقاتهای امام با بنی صدر در نجف بر میگردد. بنی صدر این رابطه را به تفصیل در خاطرات خود بازگو کرده است.
متاسفانه آنچه با مرگ بنی صدر در روزهای آتی شاهد خواهیم بودیم بنا به همان مصلحتاندیشیها و رویکرد تحریفگرایانه جز روایتهای یک جانبه نخواهد بود. نسل امروز به یقین کمترین اطلاعی از پیشینه و کارنامه کوتاه او در اندک زمان بعد از انقلاب ندارد. بنی صدر حتی اگر به زعم بسیاری خائن هم بوده، به نظر نمیرسد با خوانش و گفتمان غالب بتوان بر این ادعا صحه گذاشت. انصاف حکم میکند حتی اگر او به معنای مورد تاکید گفتمان غالب خائن باشد، برای نسل امروز دلایل و مستندات قابل قبول و متکی به عقل و شعور ارائه شود. بررسی کارنامه بنی صدر و اشتباهات او در این مختصر نمیگنجد، اما درباره اشتباهات او شاید همین که برای مقطع کوتاهی و علیرغم اشراف بر ماهیت ایدئولوژیکی سازمان، فریب رجوی را خورد کفایت کند.
به عنوان نسلی هم عصر اتفاقات پنجاه سال اخیر و بهخصوص وقایع بعد از انقلاب بر خود وظیفه میدانم بخشهای غبار گرفته و به حاشیه رانده شده این تاریخ را یادآور شوم. شاید این سیاهه به مستمسکی برای حمایت و تبرئه و سمپاتی بنی صدر تعبیر شود. اما لازم میدانم تاکید کنم شفافسازی تاریخ به هر روی اگر نیت خیر و خیریتی در آن باشد، انگ خوردن میتواند کمترین تبعات وفاداری و الزام به منش انسانی و اخلاقی باشد.
انتهای پیام