خرید تور تابستان

بیانیه‌ی مهم انجمن تهران به مناسبت آغاز سال تحصیلی ۱۴۰۰

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران, باسابقه‌ترین تشکل دانشجویی کشور، به مناسبت آغاز سال تحصیلی ۱۴۰۰ بیانیه‌ای صادر کرده است که متن کامل آن در پی می‌آید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
ای کسانی که ایمان آورده‌اید (در هیچ کار) بر خدا و رسول تقدّم مجویید و از خدا پروا کنید، که خدا شنوا و داناست.    (حجرات/ ۱ )

ملت شریف ایران! امروز ما مجموعه ی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در شرایطی قلم به نگارش این بیانیه گماشته‌ایم که رنج‌ها و دردهای بی‌شمار ایران و شهروندانش بر کسی پوشیده و قابل کتمان نیست. دردها و رنج‌هایی که در پس سالیان سال بی‌توجهی و حذف صورت مسائل و طرد نخبگان فکری و فرهنگی و سیاسی، تبدیل به ابربحران‌هایی اقتصادی، زیست محیطی، امنیتی و فرهنگی گشته که تمام موجودیت و هستی این مرز و بوم را در معرض نیستی قرار می‌دهد.
متاسفانه با این وجود آنچه دربرابر دیدگان ماست این است که جز تغییرات فردی، مناسکی و جزئی رویه‌های خرد، سیاستگذاری‌های کلان مملکت بر همان پاشنه‌ی پیشین می‌گردند و طبعا نتیجه نیز نه حل بحران‌ها، که تلنبار کردن بحران‌ها و تحمیل تضادهای نو بر وضعیت از پیش موجود است.
به پشتوانه‌ی خام فروشی منابع طبیعی و پول‌های باد آورده‌ی نفتی روزگاری سپری شد؛ اما سیاستگذاری، قانون‌گذاری و در یک کلام تنظیم امور دولت و ملت و در کل زندگی جمعی در روزگار فعلی، جدی‌تر و پیچیده‌تر از آن است که این اعمال سوداگرایانه، ولو با تاخیر، نتایج خود را بروز ندهند. پس از چهار دهه از انقلاب مردم ایران در سال ۵۷، ما نسل چهارم این واقعه‌ی تاریخی به چشمان خود می‌بینیم که چه انذار ها داده شد و چه فریادها کشیده شد؛ اما گوش شنوایی پیدا نکرد و حتی با سرکوب نیز مواجه گردید.
در یک دهه‌ی گذشته جریان دانشجویی همگام با ملت ایران رخدادهایی از جمله اعتراضات سال ۸۸، دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ و اعتراضات گوناگون پس از آن تاریخ را به چشم دیده است. این وقایع همچون حکم تصدیقی بر اعداد و ارقامی بودند که سال‌ها نوک کوه یخ بحران‌ها را نمایندگی می‌کردند. اعداد و ارقام مولفه‌های زیستی و حیاتی جامعه‌ی ایرانی از جمله آمار بیکاری، تورم، فقر و اعتیاد، گسترش حاشیه نشینی و بحران‌های زیست‌محیطی و آبی و … که در سالیان اخیر رنگ واقعیتی بیرون از صفحات کتاب‌ها و ژورنال‌ها و محیط‌های علمی و دانشگاهی را به خود گرفته و هرگاه فرصتی بیابند از نو هیبت و عظمت خود را به رخ می‌کشند. همچنانکه بسیاری از اقشار گوناگون جامعه‌ی ایرانی از صبح علی‌الطلوع که از خواب برمی‌خیزند تا شب‌هنگام و موعد خواب با آنها دست و پنجه نرم می‌کنند.

با این مقدمه در تلاش هستیم تا در حد توان به تبیین افق دید خود از وضعیت سه ضلع مورد بحث ما یعنی دانشگاه، جامعه و حاکمیت بپردازیم:


دانشگاه:

۱-امسال نیز در شرایطی دانشگاه‌ها بازگشایی می‌شوند که هنوز سایه‌ی سیاه ویروس کرونا در پی فرامین غیرکارشناسانه و تعلل در ورود واکسن در ماه های پیش و دل بستن به شعارهای خام و پوشالی تولید داخلی واکسن رخت برنبسته است. دل‌بستن‌هایی که احتمالا ریشه‌ در منافع برخی گروه‌ها و جریان‌های اقتصادی با ظواهری سیاسی داشتند تا خیرخواهی و دغدغه‌ی یاری‌رسانی به مردم بی‌پناه.
قریب به دو سال می شود که کلاس های درس، رنگ و بوی حقیقی خود را باخته‌اند و جای خود را به کلاس‌هایی مجازی داده‌اند. در این شرایط، بسیاری از دانشجویان به علت عدم دسترسی به اینترنت و یا گرانی تعرفه‌ها و همچنین عدم کیفیت آموزش، از تحصیل مجازی باز مانده‌اند. از دیگر سو، این تغییر وضعیت آموزشی موجب دور شدن دانشجو از فضای عمومی، این عطیه‌ی گران‌بها، گشته است. دانشگاه در جامعه ی ما علی رغم مشکلات فراوان و کالبد معطوف به چارت‌های درسی، به واسطه‌ی سرکوب نهادهای مدنی، محفل مناسبی را برای گفتگوی عمومی مهیا می‌کند. اما دریغا که این فضای محدود نیز برای عده‌ای غیر قابل تحمل است. از یک سو سیطره‌ی نهادهای امنیتی بر دانشگاه و از سوی دیگر وادادگی مدیران دانشگاهی موجب گردیده که مجال کافی برای سرکوب و تضعیف نهادهای مستقل دانشجویی که رسالت تقویت فضای عمومی دانشگاه را داشتند به دست جریانات مذکور فراهم گردد. این مهم در نهایت باعث به حاشیه رفتن فعالیت‌های مستقل دانشجویی و سکوت و انفعال در دانشگاه گردیده است. انکارناپذیر است که پاندمی کرونا علی رغم تمامی مصائبش برای آن جریانات بنیادگرایی که دل در گرو دانشگاهی خاموش و عاری از فضای عمومی دانشجویی داشتند، همچون باران رحمت می‌نمود.

۲- شورای صنفی دانشگاه نیز پس از اعتراضات دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ و با سرکوب و ستاره‌دار شدن اغلب اعضای آن، امروز به دلیل دخالت بعضی از نهادهای بالادستی در برخی انتخابات‌های شوراهای صنفی و نیز دیکته شدن «حکم» فعالیت‌های فرمایشی به این شوراها، اعتبار و شایستگی کسب‌شده برای مطالبه‌گری صنفی طی سال‌ها را از دست داده است.

در این حالت، امید به مرتفع شدن بسیاری از مسائل و مشکلات کلان دانشگاه همچون پولی شدن دانشگاه و کمرنگ شدن آموزش رایگان، پذیرش جنسیت محور و بومی محور، ناعدالتی در پذیرش دانشجویان با اعمال سهمیه‌های خاص، امنیتی شدن اتمسفر دانشگاه و توهین به ساحت دانشجویان از طریق ضرب و شتم آنها در تجمعات داخل دانشگاه و دستگیری آنان و یا مشکلاتی که از حیث ادامه‌ی تحصیل پیش روی دانشجویان بازداشتی و ستاره‌دار است و بسیاری مصائب دیگر رنگ خواهد باخت، به اصلاحات جزئی و «مسئول پسندانه» و «گام به گام» بسنده خواهد شد و از این جهت جای خالی نهادهای صنفی مستقل از ارگان‌های نظامی، امنیتی، حزبی، حاکمیتی و البته دولتی بیش از پیش عیان خواهد شد.

۳-اگرچه در سالیان اخیر، انجمن اسلامی نیز متاسفانه خواسته یا ناخواسته از مسیر خود، به عنوان یک نهاد مستقل دانشجویی، به سمت جریانات سیاسی خارج از دانشگاه، مشخصا جریان موسوم به اصلاح طلبان، متمایل شده بود و گاهی به دید ناظرین عمومی به عنوان نهادی وابسته به این جریان نگریسته میشد؛ اما در واقعیت امر ضمن پذیرش این بیراهگی‌ها و فراز و فرودها و دوری و نزدیکی به رسالت‌های مهم این نهاد، شایان ذکر است که انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، دغدغه‌ای جز تعمیق فضای عمومی در دانشگاه و به تبع آن در جامعه و نگریستن به آینده‌ی میهن و تلاش در راه آبادانی و سربلندی آن و کوشش در راستای گذار به دموکراسی در فضای رسمی، در حد توان و بضاعت خود، رسالت دیگری ندارد و هر آن چه غیر از آن است با رسالت های این نهاد سنخیتی نخواهد داشت.
علی رغم برچسب هایی چون قشر فرهیخته، نخبگان دانشگاهی، فعالین آرمان خواه و… ما نیز در حال آزمون و خطا هستیم، عشق به میهن داریم و اولویتمان اعتلای سرزمینمان است؛ اما در سالیان گذشته اتفاقاتی افتاده که از اذهان و حافظه ی جمعی دانشجویان و متعاقب آن مجموعه ی ما غیرقابل چشم پوشی است. از جمله: عدم حفظ شانیت دانشجو در دانشگاه بخصوص در تجمعات مربوط به دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ و یا یادمان‌های برگزار شده‌ی سقوط هواپیمای ps752 و قتل ۱۷۶ انسان بی گناه، که تاکنون پرونده‌ی رسیدگی به دعوی حقوقی ایشان، چونان ده‌ها پرونده‌ی دیگر از جمله کشته‌شدگان اعتراضات جنبش سبز و یورش به خوابگاه دانشجویان در سال ۸۸ و اتفاقات پیش از آن همچون مفقودی سعید زینالی و کشته شدن چند تن از دانشجویان در حمله به کوی دانشگاه در تیرماه ۷۸ و یا قتل های سیاسی روشنفکران موسوم به قتل‌های زنجیره ای و… به سرانجام مشخصی نرسیده است.
در پی عدم تحقق وعده‌های پوشالی افرادی که گمان می‌رفت خود را وامدار آینده ی ایران و شهروندان آن می‌دانند نه باندهای فاسد قدرت و ثروت و شعارهایی همچون حمایت از آزادی بیان و فعالیت سیاسی‌ـمدنی و تلاش برای آزادی فعالین سیاسی و مدنی، رفع حصر رهبران جنبش سبز، که بیش از ده سال است که به ناحق به طول انجامیده، پیامی واضح و بی لکنت به ما رسید که دولت و حاکمیت هیچگاه منفصل از یکدیگر نبوده اند و صدایی که  از نظارت استصوابی به سلامت عبور کرده، در حالیکه جریان های دیگر تماما به واسطه ی تنگ نظری و با کلیدواژه ی «مصلحت» حذف شده اند، نمی‌تواند نماینده‌ی صدای آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی ملت باشد. 
هر چه فراتر می‌رویم، چشم‌انداز پیش روی دانشگاه را با روندها و رویه‌های موجود، تیره‌تر و ترسناک‌تر می‌یابیم. اتفاقی عظیم‌تر همچون آتشفشانی از مواد مذاب در کمین بنیان دانشگاه نشسته است. جریاناتی ابر پروژه‌های مهندسی بافت دانشگاه را دارند؛ اما این پروژه آغازی دیرپا از بدو انقلاب را در کارنامه‌ی خود دارد، که تا روزنه‌ای در دولت‌های مختلف می‌یابد بر تلاش خود در تغییر بافت دانشگاه و یک دست‌سازی عناصر وجودی آن، یعنی دانشجو و استاد و محتوای درسی، مطابق خواست قدرت سیاسی می‌کوشد.
از جمله‌ی این تلاش‌ها می‌توان به ایجاد سهمیه‌های گوناگون پذیرش دانشجو در قالب‌های هیئت علمی و شاهد و ایثارگری، تحمیل افرادی به دانشگاه درکسوت استادی بدون حداقل شرایط لازم علمی و تحمیل واحدهای درسی ایدئولوژیک بر چارت درسی دانشجویان به خصوص در حوزه‌ی علوم انسانی اشاره کرد. گویی پروژه‌ی مطیع‌سازی دانشگاه دو وجه دارد: اول، سرکوب هر نیروی منتقد و دوم، تغییر بافت بدنه‌ی دانشگاهی به نفع طبقه‌ی فرادست وابسته به ارگان‌های نظامی و حاکمیتی.
 همه‌ی این روندها در کنار مشکلات عظیم دیگری همچون پولی‌سازی دانشگاه، حذف و طرد دانشجویان و اساتید مستقل و تبعیض‌های جنسیتی و قومی و دینی و مذهبی است. این پروژه شاید تنها در وجه شتاب فراز و فرود داشته باشد؛ اما در دولت‌های مختلف، چه اصلاح‌طلب و چه اصول گرا و چه اعتدالی، بر دانشگاه جاری و ساری بوده است. تحت چنین شرایطی آیا توقع دیگری جز به انحطاط کشیده شدن این نهاد باید داشت؟ آری! حال و روزگار دانشگاه چنین است. اما مگر چه می‌توان کرد جز دل بستن به  کوشش در راستای فردایی بهتر؟

جامعه:
علی رغم تمامی کاستی‌ها جامعه‌ی ایرانی به واسطه‌ی پشتوانه‌ی تاریخی و تلاش‌های سخت و پرهزینه‌ی فعالین فکری، مدنی و سیاسی، در یک افق بلند مدت روند رو به رشدی را در گذار به دموکراسی و مدرنیسم در لایه‌های درونی و بین الاذهانی طی نموده است. این روند با حضور شبکه های مجازی ارتباطاتی نوین در مجموع سرعت بیشتری را به خود گرفته است. از همین بابت دشمنان دموکراسی و حافظان تمامیت‌خواهی، درصدد صیانت از تک‌صدایی و محدودیت گردش آزاد اطلاعات هستند. گردش آزاد اطلاعات، یک حق بنیادی برای شهروندان جامعه است و با هیچ کاستی و توجیهی نمی‌توان اصل و نفس وجود آن را نفی کرد.

دشمنان گفتگو و فضای عمومی ابتدا با توجیه‌های پیش پا افتاده و نخ‌نما در تلاش برای مهندسی فضاهای عمومی برمی‌آیند و اگر توان آن را نداشته باشند به قصد کشتن آن برخواهند خواست. البته این نوع رفتار ها در تاریخ سیاسی جوامع مختلف به انحای گوناگون قابل مشاهده‌ بوده است. اما حد ابتذال به کجا رسیده که جریانات به ظاهر مدعی انقلاب در تلاش برای پیاده‌سازی و الگوبرداری از سیاست‌های فرهنگی دولت‌های تمامیت‌خواه پیوسته به تاریخ همچون آلمان نازی و کمونیسم شوروی در فضای رسانه ای و فرهنگی ایران هستند؟! محل ارجاع آنان برای سیاست گذاری فرهنگی، فصل سوم قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران است یا مانیفست های احزاب کمونیستی و نظام های واپس گرا و تمامیت خواه؟! 
باری! گاهی احساس می‌کنیم که در این شرایط از دید اصحاب قدرت سیاسی، این عموم اقشار مختلف جامعه هستند که در امور کشور خویش نامحرم اند و به دیده ی زایده ی سرطانی نگریسته می‌شوند.

وخامت اوضاع به قدری است که این بار قرعه به نام ضلع اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران، یعنی جمهوریت آن، افتاده و مردم باید بار این توفیق اجباری را به دوش کشند و از قطار انقلاب پیاده شوند! امید که چنین نباشد، اما تلنگر چنین روز شومی آیا آخرین مناسک انتخاباتی برگزار شده نیست؟ انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ماه سال جاری با مشارکت تنها ۴۸.۸۸درصد واجدین شرایط و البته همراه با چندین میلیون آراء باطله، موجب بر سرکار آمدن دولتی گردید که تنها سی درصد شهروندان را نمایندگی می‌کند. متاسفانه حاکمیت همچنان در ره سال‌های گذشته پای می‌فشارد و علی‌رغم ناباوری و بی‌اعتمادی به صندوق رای، در صدد جستجوی راه حل تازه‌ای برای بازگشت به ملت نیست و این دیوار بلندی که سال‌ها به بنای آن کمر همت بسته، فرو نخواهد ریخت.

جامعه‌ی ما در روزگار کنونی با وجود استحکام قدرتمند هویت مشترک در زیر پوست خود دارای شکاف‌های عمیق و جدی است. اگر تا دیروز بحث بر سر دو طیف سنت‌گرا و تجددخواه و روابط اجتماعی مابین این دو بود، امروز متاسفانه شاهد ایجاد شکاف‌های سیاسی عمیق در بطن جامعه هستیم. اقلیت قدرتمند و برخوردار از شبکه‌های نفوذ سیاسی و قدرت حکومتی و طیف وسیعی از طبقات ضعیف و متوسط که در آشوب سیستم حکمرانی به حال خود رها شده‌اند، فرو دستان و طبقه متوسط شهری که در ساخت سیاسی گویی هیچ فریادرسی ندارند. با حضور در فضای عمومی جامعه می‌توان درک نمود که علی رغم استثنائات مردمان ما که در دامنه ی دو طیف سنت‌گرا و متجدد تعریف می‌شدند، در چند دهه‌ی گذشته توانسته‌اند همگرایی بیشتری داشته باشند که این مایه‌ی مباهات است. هرچند ساخت قدرت در پی تشکیل «کاست طبقاتی» است تا که شاید به همت آن بتواند جامعه و مشکلات آن را مدیریت کند. به عبارتی، تعریف و تاکید روی یک هویت خاص ذیل عنوان گنگ و کلی «انقلابی» بیش از آنکه در راستای تعریف هویتی ایجابی باشد که فرضا بتواند پاسخگوی بحران‌های فعلی کشور شود، متضمن نفی بخش‌ها و هویت‌های گونه‌گون و رنگین بخش‌های مختلف جامعه‌ی ایرانی است. تنها ثمره‌ی این نوع تعریف و تاکید، از معنا انداختن واژه‌ی انقلاب است و انقلابی که زمانی، شاید در سال‌های دور، متعلق به یکایک ایرانیان بود و اکثریت بدون تاکید بر ظواهر و عناوین، خود را ذیل آن تعریف می‌کردند.

ما به عنوان اعضای تشکلی که همواره ضمن علاقه به سنت دینی و معنوی خود سعی در مواجهه‌ی عقلانی با مفاهیم و انگاره‌های دو پدیدار سنت و تجدد داشته‌ایم و در راه همگرایی آن‌ها پای گذاشته‌ایم، به گواه تاریخ می‌گوییم که با چنین شیوه‌های سیاست‌گذاری نمی‌توان جامعه را به سر منزل مقصود رساند. تمامی اقشار و گروه‌های مختلف جامعه‌ی ایران با مشکلات و بحران‌های گسترده و پراکنده درگیرند و این مشکلات جز با مشارکت و پیوند تمامی آن اقشار و گفتگوهای درونی میان این بخش‌ها امکان‌پذیر نخواهد بود.

ما همیشه در تلاش بوده‌ایم تا با زبان رسا و در فضای رسمی کشور در حد مقدورات و توان اندک خود چند کلامی را به شیوه‌ی نصیحت‌الملوک و خطاب به حاکمیت به زبان بیاوریم. شک نداریم که امکان ندارد حاکمیت با دارا بودن ۱۷ نهاد امنیتی و شبکه‌ی تودرتوی ساختار مدیریتی و بروکراتیک و نهادهای مختلف دولتی و غیردولتی از احوال کشور غافل باشد و اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و محیط زیستی را رصد نکند. بیشمار نخبگان فکری ، دانشگاهی، و فعالین صنفی و مدنی از آنچه در بطن جامعه روی می‌دهد سخن گفته اند. ما بر خود واجب می‌دانیم بنا به سنت خویش و سنت دیرینه‌ی نصیحت‌الملوکی ایرانیان، چند کلامی قدرت سیاسی را مخاطب قرار دهیم.

قدرت سیاسی اگر اراده‌ای برای ترمیم اوضاع و بهبود روزگار وطن دارد باید باب گفتگو را باز کند. طبیعتا گفتگوی مد نظر ما ویژگی‌ها و شرایط خاص خود را دارد و شامل مونولوگ‌ها و کرسی‌های فرمایشی آزاد اندیشی و امثالهم نمی‌شود. مراد ما از گفتگو، برابری در حق «گفتن» برای یکایک شهروندان ایرانی و «شنیدن» حرف یکایک آنان است. گفتگو از نظر ما برابری و به رسمیت شناختن حق ذاتی هر شهروند ایرانی برای رشد و شکوفایی در ذیل هویت شهروندی ایرانی و ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی با حفظ دغدغه‌های فردی، فکری، قومی، دینی و مذهبی خود است. گفتگو از منظر ما فرایند طرح ایده‌ها در بستری دموکراتیک است.

گفتگو نیازمند «پذیرش دیگری» است. نمیدانیم شما ما را هم سرنوشت و هم وطن خود می‌دانید یا نه؛ اما ما با تمام وجود با تمامی افراد از هر قشر و طبقه و صنف، احساس هم‌سرنوشتی در پرتو میهن عزیزمان ایران را داریم. اگر دغدغه ملک و ملت را دارید، به جای کشاندن فضای کشور به سمت یاس و ناامیدی و انسداد، پذیرای هم‌وطنانتان باشید و به اندازه‌ی خود برای آنان حق انتخاب حضور در فضای عمومی و سیاسی و اقتصادی و… قائل شوید و به این کلام امیر المومنین (ع)  بازگردید که: هر آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگری هم بپسند و هر آنچه برای خود نمی‌پسندی برای دیگری هم مپسند.

اگر ساختار سیاسی کشور مانع این حرکت ملی برای ترمیم بحران‌هاست باید آن را اصلاح نمود و تمامی موانع را در معرض رای و نظر مردم گذاشت. ما معتقدیم که بهبود اوضاع نابسامان کشور، نه در گرو دل بستن به مذاکره با جهان غرب و یا پیمان بستن با جهان شرق است، بلکه به یک حرکت «انقلابی» در راستای بازگشت به رای و نظر مردم نیازمند است؛ ولو آن رای و نظر، دلخواه ما نباشد یا از نظر ما دور باشد؛ چرا که عهد انقلاب اسلامی با مردم در سال ۱۳۵۷ گردن نهادن به رای ایشان بوده است و لاغیر.
والسلام علی من التبع الهدی.

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران/ مهرماه ۱۴۰۰

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا