کارنامه بنیصدر از نگاه دبیرکل نهضت آزادی
محمد توسلی، دبیرکل نهضت آزادی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «کارنامه ابوالحسن بنی صدر» نوشت:
بسمه تعالی
تِلکَ أُمَّةٌ قَد خَلَت لَهَا مَا کَسَبَت وَلَکُم مَّا کَسَبتُم وَلاَ تُسأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعمَلُونَ (بقره/ 134)[1]
دکتر ابوالحسن بنی صدر (1400 – 1312)، اولین رئیس جمهور منتخب جمهوری اسلامی ایران، پس از 88 سال عمر طولانی و خدمات و چالشهایی که در طول زندگی خود با آنها روبرو بود، در روز 17 مهرماه دار فانی را وداع گفت و به ابدیت وجهان باقی پیوست. ضمن عرض تسلیت به خانواده محترم، فرزندان و همه علاقهمندان ایشان، آمرزش و رحمت بیکران الهی برای آن مرحوم مسالت داریم.
در این فاصله، قضاوتهای متفاوتی از سوی گروههای اجتماعی مختلف در باره کارنامه و عملکرد آن روانشاد ارایه شده است. طبق آموزه قرآنی که در بالا به آن اشاره شد، امروز آقای بنی صدر با اعمال خود محشور است و ما نیز با اعمال خودمان محشور خواهیم بود. آن چه اکنون برای جامعه ما باید مطرح باشد این واقعیت است که کارنامه او چه درس ها و عبرت هایی برای امروز و فردای جامعه ما دارد:
1- زندگینامه آقای بنیصدر نشان میدهد که او چه در دوران فعالیت های دانشجویی، اجتماعی و سیاسی در داخل و خارج از کشور تا سال 57 و چه در چهار دهه پس از خرداد 60، با توجه به زمینه های فرهنگی خانوادگی و تاثر از فعالیت در انجمنهای اسلامی دانشجویان و جبهه ملی دوم، همواره بر منافع ملی، استقلال و آزادیخواهی، باورهای اسلامی و راه دکتر مصدق تاکید داشت و این ایستادگی و پایداری او در این راه پر فراز و نشیب در طول زندگی او میتواند برای جامعه ما آموزنده باشد.
2- به رغم ظرفیت انسانی و دانش اجتماعی و اقتصادی بالا و تلاش گسترده او در عرصه های مختلف، دستاورد اجتماعی او متناسب با سرمایهگذاریهای سنگین او نیست. زیرا با توجه به خصوصیات ویژه شخصیتی کمتر تن به کار جمعی و نهاد سازی در عرصه عمومی داد و متاثر از فرهنگ استبدادی جامعه، عموما به کارهای فردی همت گماشت و نهادهای اجتماعی مورد نیاز جامعه برای ادامه راهش بنیانگذاری نکرد.
3- پس از انقلاب 57، او خود را شایستهترین نامزد برای سمت ریاست جمهوری میدید و هماهنگ با سایر نیروها و اشخاصی که در پی قدرت بودند از انتقاد و حمله به دولت موقت کوتاهی نکرد. اما مهندس بازرگان و همراهان ایشان پس از انتخاب آقای بنی صدر به ریاست جمهوری، در مراحل مختلف از جمله در مجلس اول، به خاطر مشروعیت رای ملت، از او حمایت و دفاع کردند.
4- پس از انتخاب او به ریاست جمهوری و تصدی ریاست شورای انقلاب، جنگ قدرت با حزب جمهوری اسلامی و روحانیتی که با نگاه اسلام فقاهتی برای تصاحب یکدست قدرت برنامهریزی کرده بود، آغاز شد. رویدادهای سال 59 تا خرداد 60، به ویژه پس از آغاز جنگ تحمیلی و انتصاب آقای بنی صدر به سمت فرماندهی کل قوا از سوی آقای خمینی این تقابل را تشدید می سازد. نامه 25 بهمن 59 آقای هاشمی رفسنجانی به آقای خمینی: «…قبل از انتخابات به شما عرض کردم که بینش آقای بنیصدر مخالف بینش اسلام فقاهتی است که برای اجرای آن تلاش میکنیم …»، علت اصلی مخالفت با آقای بنیصدر را تبیین میکند. پیامد رخداد 14 اسفند 59 و تحمیل دولت آقای رجایی از سوی محافظهکاران مجلس اول به رئیس جمهور، این تقابل سخت قدرت با آقای بنیصدر را تشدید کرد. سرانجام نامه 22 اسفند دکتر بهشتی به آقای خمینی:« …دو گانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آنکه جنبه شخصی داشته باشد به اختلاف دو بینش مربوط می شود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت باشد، بینش دیگر در پی اندیشهها و برداشتهای بینابین که نه از وحی بریده است و نه آن چنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پایبند و گفتهها و نوشتهها و کردهها بر این موضوع بینابین گواه…»، موجب تصمیمگیری آقای خمینی برای حذف آقای بنی صدر و رخداد خونین خرداد 60 می شود. سوال اصلی در این رخداد مهم تاریخی این است که آیا این تصمیم و عملکرد آقای بنیصدر در راستای منافع ملی بوده است یا دیدگاه مهندس بازرگان و یاران او در نهضت آزادی ایران که راهبرد خروج از قدرت و ایستادگی در داخل کشور و آگاهی بخشی را برای زمینه سازی اصلاح و ایجاد تحول در جامعه انتخاب کردند؟
5- آقای بنی صدر در شرایط بحرانی جنگ قدرت در سال 59 و احساس تنهایی از حمایت سازمان مجاهدین خلق بهره گرفت و زمینه تشدید خشونت و بسته شدن فضای سیاسی پس از خرداد 60 را فراهم ساخت و مورد بهرهبرداری محافظهکاران قرار گرفت. در این باره، تاریخ قضاوت خواهد کرد. به نظر ما، آقای بنیصدر و سازمان مجاهدین خلق در این امر مرتکب اشتباه تاریخی شدند. آنان باید تشخیص میدادند که در شرایط پس از انقلاب و حاکمیت روحانیت که از پشتیانی توده های مذهبی برخوردار بودند تقابل نظامی امکان پذیر نبود. این فرایند نیاز به یک تلاش آگاهی بخش و طولانی دارد. باید جامعه به آن آگاهی برسد تا زمینه اصلاح و تحول در جامعه فراهم شود. به نظر می رسد که آقای بنی صدر در مرحله بعد و جدا شدن از مجاهدین خلق، خود به این جمع بندی رسیده بود و در چهار دهه گذشته کوشش میکرد با توجه به محدودیت های خود، در این راستا عمل کند.
6- همچنین، به نظر میرسد که اشتباه راهبردی دیگر آقای بنیصدر خروج از کشور پس از خرداد 60 بود. اگر ایشان، همان طور که مهندس بازرگان و چند تن از نمایندگان مجلس در اوایل خرداد ماه در دیدار خصوصی به ایشان توصیه کردند که خودشان استعفا میدادند و در ایران می ماندند از خشونت های گسترده خرداد60 و خشونت های بعدی و بسته شدن فضای سیاسی جلوگیری بعمل میآمد و در داخل کشور میتوانستند موثرتر به وظیفه آگاهی بخشی خود عمل کنند.
7- جدایی آقای بنیصدر از شورای مقاومت ملی و سازمان مجاهدین خلق، در شرایطی که آنها میخواستند در کنار صدام حسین و در تقابل با منافع ملی ایران قرار گیرند، نمودار درایت و نگاه راهبردی آن مرحوم در راستای منافع ملی بود. خدایش بیامرزد و او را مشمول آمرزش و رحمت بیکران خود قرار دهد.
[1] آنان امتى بودند كه دورانشان سپرى شد؛ آنان [ نتيجه] دستاورد خويش را دارند و شما نيز[ نتيجه] دستاورد خويش را خواهيد داشت و مسئول اعمال آنان نخواهيد بود.
انتهای پیام
درود بر مهندس توسلی و یاران ایشان که نهایت انصاف را در مورد مرحوم بنی صدر و عملکرد ایشان عنوان نمودند. روحشان شاد.