«هفته وحدت» و عملکرد جمهوری اسلامی
حجتالاسلام احمد حیدری در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «معصومین، «هفته وحدت» و عملکرد جمهوری اسلامی!» نوشت:
غایت جمهوری اسلامی تحققبخشی آرمانهای پیامبر و اهل بیت از جمله رساندن جامعه اسلامی و بلکه جامعه بشری به وحدت زیر چتر عبودیت خدا و کرامت انسان است. در این مسیر سال 1360 مرحوم آیت الله منتظری خواستار نامگذاری 12 تا 19 ربیع الاول [ایام ولادت رسول خدا] به عنوان «هفته وحدت» شد و با استقبال امام، «هفته وحدت» در تقویم جمهوری اسلامی ماندگار گردید ولی در این 4 دهه این مهم که مدّ نظر خاص امامان شیعه بود، به شایستگی مورد توجه واقع نشد. به بعضی توصیههای امامان در این راستا اشاره میکنیم.
شیخ صدوق در کتاب فتواییاش [فقیه] روایاتی که نزد او حجّت و معتبر بودهاند را به عنوان فتوا ذکر کرده و از امام صادق(ع) خطاب به یکی از اصحابش نقل میکند که فرمود: فلانی با مردم (عموم مردم آن زمان سنی مذهب بودند) با اخلاق خوب مواجه شوید، در مساجد آنان نماز بخوانید، مریضهایشان را دیدار، دلجویی و احوالپرسی کنید، در تشییع جنازههایشان شرکت کنید، اگر توانستید «پیشنماز و اذانگوی» آنان باشید که اگر چنین کردید، میگویند پیروان جعفر بن محمد چقدر خوبند! خدا جعفر بن محمد را رحمت کند که اصحابش را به این نیکویی تربیت کرده؛ ولی اگر این گونه نباشید؛ به کنایه و عیبجویی گویند: اینان شاگردان جعفر بن محمدند! و خدا به حسابش برسد که چه بد پیروانی تربیت کرده است!(فقیه 1/383)
این حدیث واقعا تکاندهنده است. یک شیعه و یک حکومت شیعی باید چنان رفتار کند که اهل سنت و جهان اسلام، شیعیان و کشور شیعی را مقتدای خود بگیرند و شیعیان را امام جماعت و اذانگوی خود [آن هم با اهمیتی که اسلام و اهل سنت به اذانگویان میدهند] قرار دهند و طبیعی است که اگر شیعیان بخواهند بر مسائل اختلافی و شعارهای خاص شیعی اصرار داشته باشند، به هیچ وجه اهل سنت و جهان اسلام حاضر نخواهند شد به آنان اقتدا کنند و آنان را امام و پیشوا سازند.
امام علی(ع) خود اسوه «وحدت طلبی» بود. وقتی جامعه به هر دلیل حاضر نشد با او همراهی کند، از حق خود گذشت و برای حفظ اسلام و جامعه اسلامی با عموم همراه شد [البته با حفظ امر به معروف دوستانه و منطقی] و وقتی هم به خلافت رسید، حتی الامکان از زنده کردن مسائل اختلافی گذشته چشم پوشید و حتی در بسیاری از مسائل مثل به جماعت خواندن نماز تراویح، از مخالفت دست کشید. دو جریان زیر به خوبی نشان از اهمیت دادن فوق العاده ایشان به وحدت جهان اسلام دارد:
اول: بعد از این که با خواست و اصرار بینظیر عمومی، خلافت را به عهده گرفت؛ اصلا سعی نکرد داستان غمانگیز خلافت بعد از پیامبر را تشریح کند. حتی وقتی یک بار به جهت مطرح شدن موضوع، ناچار شد پرده را بالا بزند و بر آن تاریکی نوری بیفشاند، بعد از این که چند جملهای در شایستگی بینظیر و استحقاق منحصر به فرد خود نسبت به خلافت و اقدام ناپسند دیگران در تصدی خلافت و…، سخن گفت، فردی وارد شد و نامهای به حضرت داد و حواس حضرت منعطف به نامه شد و بعد از آن، با وجود اصرار ابن عباس با آن جایگاه متعالیاش نزد امام، حاضر نشد کلام را ادامه دهد و فرمود: «تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ» یعنی کأنّه درد، صبر از من ربود و سخنانی بیاختیار گفتم ولی دوباره به قرار و صبر بازگشتم. ابن عباس تا آخر عمر تأسف میخورد که چرا این سخن امام قطع شد و ادامه نیافت.(نهج البلاغه خطبه 3) که خود گواه است حضرت تا آخر عمر آن موضوع را مطرح نکرده است.
دوم: یکی از اصحاب حضرت در جمع یاران از ایشان پرسید: چگونه قومتان با شایستگی منحصر به فرد شما، از خلافت کنارتان زدند؟ حضرت با شنیدن این سؤال، ابتدا او را مذمت کردند که تو به مانند هودجی که کمربندش به کمر اسب محکم بسته نشده، استقرار نداری و بیموقع وسط میآیی و طرح سؤال میکنی! بعد هم حضرت خیلی سربسته جواب داد: جماعتی بر متاع دنیایی خلافت حرص ورزیدند و جماعت دیگری از آن چشم پوشیدند و خداوند به عدالت در قیامت بین آنان حکم خواهد کرد و مسأله امروز مسلمانان فرزند ابیسفیان است»(خطبه 162). حضرت با این جواب کوتاه نشان داد که نباید مسائل گذشته را اصلی کرد و از مسائل اصلی باز ماند.
امامان هم توصیه میکردند اگر میخواهید ما را محبوب و مطاع مردم سازید، کلام جذّاب و سیره حق و عدل ما را برایشان بیان کنید [حبّبونا / محاسن کلامنا؛ کافی8/229] زیرا ما در این میدان بیرقیبیم. امروز نشان دادن عملی زیباییهای کلام و سیره امامان به جهان اسلام، بهترین راه رسیدن به وحدت و جذب مسلمانان به اهل بیت و عترت رسول خداست نه تمسک به شعارهای تفرقهافکن و خاص مذهبی! امید که غایت وحدت جهان اسلام بیش از پیش مورد توجه واقع شود.
انتهای پیام