شیرینترین توبیخ
مهدی سلیمانیه در یادداشتی تلگرامی با عنوان «شیرینترین توبیخ» نوشت:
توضیح: بازنشر به بهانه انتشار متن دردمندانه برادرم محسن حسام مظاهری با عنوان «این فرصت تاریخی را دریابید!» و در همدلی با دعوتی که در این متن هست.
سال 89، تغییری در دانشکده اتفاق افتاد: علاوه بر حراست در ورودی دانشکده، اتاقکی برای حضور چند نفر خانم حراستی جدید ساختند که به صورت خاص، مسوول نظارت بر پوشش دانشجویان بودند. یک قدم هم از این جلوتر رفتند: دیگر فقط مسأله نظارت هنگام ورود به دانشکده نبود. یکی از این افراد در فضای دانشکده قدم میزد و در تمام نقاط آن تذکر حجاب میداد و کارت دانشجویانی را که مطابق “استاندارد” سیستم نبودند، میگرفت. دانشکده را میشناختم. میدانستم که دانشکده علوم اجتماعی، با سنت دانشجویی سابقهدارش، فضایی نیست که به راحتی بتوان در آن دست به چنین اقداماتی زد. اما اتفاقی افتاد که پیشبینیاش را نمیکردم.
اولین اعتراضات آغاز شد. اولین بحث و جدلها با خانمهای حراستی مستقر در ورودی دانشکده. انتظارم این بود که این دانشجویان دارای پوشش پذیرفتهنشده در سیستم باشند که به اعتراض برخیزند. درست هم بود. اما گروهی دیگر از دانشجویان، فعالانهتر از گروه اول در پیشانی اعتراضات بودند: جمعی از دانشجویان محجبه و “چادری”. دانشجویانی که در زندگی شخصی و جامعه، عمیقاً مقید به قواعد دینی و از جمله حجاب کامل بودند. حتی یکی از آنان، همزمان طلبهی جامعهالزهرا بود (و هست). این دسته از دانشجویان، معترضین جدی این حرکت حراست بودند. کار بالا گرفت. روزی نبود که این دسته از دانشجویان در کنار دانشجویان غیر معتقد به حجاب نایستند و با حراست مستقر در ورودی و حراست سیار وارد بحث و جدل نشوند. پیشنهاد نگارش یک طومار اعتراضی به این حرکت و جمعآوری امضایش از دانشجویان دانشکده، از سوی یکی از همین دانشجویان محجبه ارائه و انجام شد. در این مدت و در جریان اعتراضات متعدد، قیافههای متعجب نیروهای حراست را میدیدم که مشخص بود از دفاع این دختران محجبه از دانشجویان دیگر شگفت زده بودند.
من میدانستم که دفاع این دختران دیندار محجبه، از “لزوم” چنین پوششی نبود. طبعاً اگر چنین بود، آنان چنین پوششی را برای خود برمیگزیدند. دفاع آنان از «حق انتخاب» دیگران بود. از «حرمت ِ آزادی».
کار به کمیته انضباطی و حراست دانشگاه کشید. روزی که احکام کمیته انضباطی دانشگاه اعلام شد، سنگینترین احکام صادر شده، مربوط به همین دختران محجبه بود. و من، بدون اغراق، یکی از شادترین روزهای زندهگیام را با خواندن آن نامها تجربه کردم. چرا که مشاهدهی چنین بلوغی در یک جامعه، نیازمند صدها سال پیشینهی فرهنگی، تلاش مستمر و تحولات مبنایی است؛ روز بلوغ ِ هزینه دادن برای یک «دیگری»: “دیگری”ای که انتخابش با انتخاب تو متفاوت است. دیگری که سبکی از زندگی را برگزیدهاست که با انتخاب تو متفاوت است. اما تو، برای حمایت از حق انتخاب متفاوت او، به میدان میآیی. به حرمت ِ آزادی.
چنین بلوغی در یک جامعهی دیندار، بیش از همه، به نفع نهاد دین و دینداران است. به تجربهی تاریخی برگردیم: فرانسهی پس از انقلاب کبیر در 1789 میلادی تا کنون، یکی از پایینترین سطوح دینداری را در میان تمام جوامع دیگر در جهان دارد. چرا؟ چون نهاد دین، در کنار نهاد سلطنت (نمایندهی استبداد) ایستاد و از حق انتخاب و آزادی جامعه دفاع نکرد و بر آن تاخت. به تعبیر مورخی، در جریان انقلاب، مردم در دفاع از آزادیشان، “شاه و کلیسا را با هم به گیوتین سپردند”. اما در امریکا، نهاد دین در کنار آزادیخواهان ایستاد و امروز جامعهی امریکا، از دیندارترین جوامع جهان است. در ایران، نهاد دین در انقلاب مشروطه به عنوان نماد ازادیخواهی مردم ایران، در کنار آزادیخواهان ایستاد و عملاً برخی از رهبران اصلی مشروطه، رهبران دینی بودند. این تجربهی ارزشمند که خاطرهاش در حمایت مردم از آیتالله خمینی در انقلاب 57 تأثیر فراوان داشت، نباید از دست برود. نهاد دین و دینداران، باید همچنان از “حق انتخاب و آزادی” جامعه – ولو به قیمت انتخاب غیردینی – دفاع کنند تا جامعه نیز از دین و دینداری، با خاطرهای پرمهر، حمایت کند.
امروز خوشبختانه دوستان غیردینداری دارم که میدانم در لحظهی سرنوشت، برای حمایت از حق انتخاب حجاب و دینداری دیگران، از جان مایه خواهند گذاشت و دوستان دینداری که چنین هزینههایی را برای “حق انتخاب” دیگری ِ غیردیندار پرداختهاند. میدانم که این الگو، الگوی غالب نیست. هنوز ماندهاست تا به چنین جامعهای برسیم. اما وجود همین اقلیت ِ ارزشمند، دستاوردی است که جامعهی ما باید به آن ببالد. و چه باک؟ به قول امیل دورکیم، جامعهشناس، “اقلیتِ امروز، میتواند قاعدهی عمومی ِ فردا باشد”.
انتهای پیام