حجاب و چند پرسش شرعی
فرهاد شفتی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «حجاب و چند پرسش شرعی» نوشت:
بحث دربارهی حجاب تا کنون بیشتر از دید اجتماعی، سیاسی، مدیریتی و گاهی حماسی مطرح شده است. از آنجا که خاستگاه اصلی این بحث شریعت است به نظرم قبل از هر گونه تصمیم یا بحث دربارهی این که با حجاب و بیحجابی چه باید کرد لازم است به چند پرسش اساسی شرعی/ فقهی پاسخ تحلیلی داد، از جمله:
آیا تمامی مجتهدین، حجاب به معنی پوشش موی سر را واجب می دانند؟
اگر پاسخ به سوال بالا خیر باشد، آیا اگر فردی بر مبنای تقلید یا تبعیت از یکی از مجتهدینی که به وجوب حجاب اعتقاد ندارد حجاب نداشته باشد به گناه افتاده است؟
صرفنظر از تقلید یا تبعیت، اگر مسلمانی به هر دلیلی اعتقاد به وجوب حجاب نداشته باشد آیا شرعاً میتوان او را به حفظ حجاب مجبور کرد؟
اگر خانم مسنّی بر مبنای آیهی شصت سورهی نور بدون حجاب وارد جامعه شود آیا شرعاً می توان او را از این کار نهی کرد؟
آیا رعایت حجاب برای غیرمسلمان در کشور مسلمانان واجب است؟
اگر پاسخ به سوال بالا خیر است، آیا شرعاً میتوان به هر بهانهای حجاب را بر غیرمسلمانان واجب کرد؟
گمانم این است که بدون داشتن پاسخهایی متقن به پرسشهای بالا (و دیگر پرسشهای بر آمده از منظر شرع و فقه)، هر گونه تحلیل اجتماعی، سیاسی یا مدیریتی، سرنا را از سر گشاد دمیدن است و پیچیدهتر کردن موضوعی که شاید از نگاه شرعی چندان پیچیده نباشد.
آقایان، آیهای که با ما صحبت میکند آیهی قبلی است!
قرآن پیش از آنکه در آیهی ۳۱ سورهی نور به زنان اندرزی در باب پوشش دهد، در آیهی ۳۰ در همان سوره به مردان، اندرز چشم فروهشتن و پاکدامنی میدهد. قرآن نه به زنان مسئولیتی در قبال پرهیزگاری مردان داده است و نه پرهیزگاری مردان را منوط به پوشش زنان کرده است. پوششی که قرآن برای زن توصیه کرده است، هر آن چه که باشد، “حقّ مرد” نیست.
مردان اگر نگران عمل به واجباتاند، حقّ آن است که نخست به آیهای که با ایشان صحبت میکند بیندیشند و در عمل به آن آیه، دغدغهی امر واجب داشته باشند. از آیهی ۳۱ که دربارهی پوشش زنان است، علیرغم تفسیر مشهور، استنباطهای متفاوت و مختلفی شده است اما در آیهی ۳۰ که سفارش به مردان است، تکلیف روشن است: اگر ادّعای ایمان داری، نگاهت را پاک نگهدار.
انتهای پیام
شعر
ویل دورانت در کتابهای تاریخ تمدن «خاستگاه حجاب را ایران» میداند. از سویی باستانشناسان معتقدند که ایرانیان باستان برهنگی را شرمآور میدانستند. چرا؟
چون این یک مسئلهی عقلی است. هر عقل سالمی حکم میکند که دیگران را نباید با داشتههای خود تحریک کرد.
چنانکه وارن بافت بعنوان یکی از بزرگترین میلیاردرهای کنونی توصیه میکند که خودتان از ثروت خود لذت ببرید و دنبال شهرت نباشید. چرا؟
چون پس از سالها تجربه میداند که نمایش دادن داشتهها به دیگران یا طمع آنها را برمیانگیزد یا حسادت را.
بصورت طبیعی هر شخص غیوری مواظب است که کسی سراغ اعضای ضعیف خانوادهاش نرود. چرا زن باشد و چه مرد ظریف و چه کودک. تبهکاران هم همیشه لقمههای کوچک را برمیدارند. جایی که شک کنند از پس کسی برنمیآیند طرفش نمیروند.
آیا اینها نیاز به آیه و حدیث دارد؟ آیا عقل انسان به این مسائل ساده نمیرسد؟ مثلا آیا قرآن باید بگوید که به آتش دست نزنید یا زهر نخورید؟؟