ایران در خاطرات جان کری [بخش هشتم]
به کوشش ناصر غضنفری، انصاف نیوز:
توافق در ساعت ۴ بامداد
دو هفته بعد در بیست و سه نوامبر، شنبه روزی بود که به ژنو برگشتیم. در این مدت من و کاترین اشتون، مستقیم و مدام با هم در تماس بوده و هر دو سر این موضوع توافق کردیم که حالا باید بازی را به شکل دیگری آغاز کرد. در زمان حاضر ما باید تقسیم کار میکردیم و من روی اتحادیه اروپا و فرانسه کار میکردم و او رابط ما با ایران بود.
بعد از این که اشتون با ظریف دیدار کرد، یک نسخهی تازه از توافقنامه را برایمان آورد که نسبتبه توافقنامه پیشین، تغییرات اندکی در آن داده شده بود و حالا تمامی کشورها کمابیش بر ادامه کار هم داستان بودند. اما خندهدار اینکه کار پیش ما گیر کرد و ما با آمریکاییها مشکل داشتیم. نمایندگان آمریکا با تمامی نکات فنی و تخصصی موجود در این متن موافق بودند چون در آن گامهای عملی برای توقف برنامه اتمی، نظارتها و فرایند برداشتن تحریمها آمده بود و ما پیشتر سر جزئیات دقیق آن در مذاکرات محرمانهمان به توافق رسیده بودیم. ما با بخش مقدمه این توافق مشکل داشتیم چون میدانستیم این دو پاراگراف را همپیمانان و البته منتقدان ما بادقت بیشتری خواهند خواند. این مقدمه طوری نوشته شده بود که میدانستیم بسیاری در همانجا خواهند ماند و باید آن را دوباره مینوشتیم تا چنین مشکلی پیش نیاید.
هیات ما بهسرعت جلوی شوق همپیمانان ما که میخواستند هرچه زودتر نشست رسانهای برگزار کنند را گرفت و آنان را به خویشتنداری دعوت کرد.
ما با ایرانیها نشستیم و کشاکش ما تا نصف شب ادامه یافت. کارمان به انتخاب واژههای دقیق و درست و بارها رونویسی شدهی جملات کشیده شده بود.
منظره اتاق من در ساعت سه بامداد روز شنبه، شبیه بازار شام بود. خودم گوشهای نشسته بودم و داشتم با خط ویژه تلفنی با سوزان رایس که در آن زمان، مشاور امنیت ملی امریکا بود در مورد تغییراتی که داشتیم اعمال میکردیم حرف میزدم. بیل توی رختکن دراز شده بود و داشت با مجید تخت روانچی سر جزئیات کار به توافق رسید و مدام یادداشت برمیداشت. آن وسط هم دیگر متخصصان و دستیاران هرکدام دستهای کاغذ به دست و تلفنی در دست دیگر یا به گوش داشتند و لیوانهای بزرگ قهوه شان مدام پر و خالی میشد.
سر آخر، وقتی ساعت به چهار بامداد رسید توافق حاصل شد و به متنی رسیدیم که مو لای درزش نمیرفت و کسی نمیتوانست به آن خرده بگیرد. رفتیم و دیگر وزرای امور خارجه را بیدار کردیم. همهشان ساعت ها پیش از این حرفها خوابیده و خواب هفت پادشاه را میدیدند. از آن طرف هم رسانهها را خبر کردیم که میخواهیم همین الان نشست را برگزار کنیم.
به سوی محل نشست خبری میرفتیم که تلفن هلگا اشمیت زنگ خورد و از آنسو عباس عراقچی یکی از دستیاران ظریف به ما خبر داد که ایرانیها چهار نکته دیگر را در این توافقنامه منظور کردهاند که میخواهند در آن گنجانده شود. هلگا تلفن را به وندی شرمن داد و او گفت: “آقای عراقچی دیگر نکتهای نمانده که بشود در موردش بحث کرد. همه ما همه وزرای امور خارجه کشورها را از خواب خیزاندهایم و الان در راه نشست خبری هستیم. همه منتظرند و کار تمامشده.”
عراقچی نکته را گرفت و حرف او را پذیرفت. سرآخر در ساعت پنج صبح روز یکشنبه بیست و چهار نوامبر ۲۰۱۳، حدود دو سال پساز نخستین دیدار بهیادماندنی من با سلطان قابوس، آمریکا و متحدانش در اروپا با ایران به توافق مقدماتی دست پیدا کردند که راه را برای مذاکرات مستقیم سازنده باز میکرد. مهمتر از اینکه برای نخستینبار در طول دهههای گذشته برنامه اتمی ایران بهجای سرعت گرفتن به حالت تعلیق درآمده بود و حتی در برخی از موارد آنها پذیرفته بودند که قدری به عقب برگردند.
خیلی زود با هواپیما به آمریکا برگشتم و خود را به عید شکرگزاری رساندم. در دلم این بود که عید امسال را باید بهخاطر خیلی چیزها شکرگزار باشم چون حالا دنیا اندکی امنتر شده و تلاشهای بیامان هم اندکی جواب داده بود. اما خوشخیالی در دلم راه ندادم و میدانستم تازهکارهای دشوارتری شروع شد و باید خودم را برای آن آماده میکردم.
ادامه دارد…
منبع: هر روز موهبتی است/ نویسنده: جان کری/ مترجم: علی مجتهدزاده
انتهای پیام