بهایم در آسمان: برداشت واژگون از زرتشت نیچه
علیمحمد اسکندریجو، نویسندهی کتاب نیچه زرتشت در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «بهایم در آسمان: برداشت واژگون از زرتشت نیچه» نوشت:
اشاره: به یاد “سهراب” کاشان تنهاترین شاعر ایران، این یادداشت را که نقدی رقیق از شارحان نیچه در این سرزمین است را چنان “آهسته” مینویسم که مبادا بشکند شیشه تنهایی زرتشت؛ شارحانی که پیامبر ایرانی را “ویترین” فهم واژگون نیچه در ایران ساختند.
نیچهای که در ایران میشناسیم آنی نیست که آلمانی با او آشناست، فاصله این صوفی با آن نویسنده از خاک برلین تا ملکوت آسمان است. به بیانی دیگر، نیچهای که در سرزمین ما معرفی کردند عارفی ست نیمی روسی و نیمی ایرانی؛ سالکی غارنشین که به شدت شیدای مسیح مریم گشته و در خلسه نوستالژیک عصر باستان هم غوطهور است. در شاهکار ادبی فریدریش نیچه با فرنامه “چنین گفت زرتشت” که ویترین آشنایی ما با این فیلسوف آلمانیست آمده است که گاوان به ملکوت اعلا رفته و همنشین زرتشت او میشوند. گاوانی استعاری که در “سور” خران، نشخوار میکنند و گرچه گاوند اما نعره حماران میزنند. این گاوان همچو مستان ملول، طامات و ترّهات هم میبافند و در ضمن به ما و زرتشت تحقیر شده هم هشدار میدهند که تا از “انسان” بودن باز نگردیم و مانند گاوان نشخوار نکنیم پس به ملکوت آسمان نخواهیم رسید!
شاید چندان هم بی دلیل نباشد که “توماسمان” نویسنده مشهور آلمانی در نقد این نیچه شوریدهسر که همواره بر طبل “اراده و قدرت” میکوبید و به معنویت دینمحور هم ریشخند میزد، زرتشت او را به بهایم تشبیه میکند که همچو “بوزینه” روزها در کوه و دشت آواره است و شبها هم از درختی بالا میرود تا از چنگال درندگان در امان باشد؛ آنگاه چنین پیامبر بوزینهخوی به چه کار آید؟ گرچه توماسمان با قلم قلیایی خویش زخمها بر پیکر زرتشت آلمان میزند اما به گمانم این ادیب برنده “نوبل” خواسته است پس از جنگ دوم جهانی که لعن و نفرین عموم بر سر فریدریش نیچه (به مثابه فیلسوف فاشیسم!) آوار شده است را اندکی تعدیل کند. توماسمان با اعلام برائت خویش از زرتشت شاید خواسته است به دنیا نشان دهد که آلمان را نباید تنها از دیدگاه نیچه و هایدگر و یا اینکه در آینه “بربریت” هیتلر دید بلکه اینک “عقلانیت” جمعی به آلمان بازگشته و نخبگان و آزادگان تبعیدی به شرق و غرب نیز اندک اندک به آلمان میرسند. توماسمان ضد “رایش” البته سیفلیس مغزی نیچه را علت آفرینش “زرتشت” و عروج گاوان به ملکوت میداند؛ او در دو مقاله به تفصیل آثار نیچه را نقد کرده و حتی کتابی با فرنامه “دکتر فاستوس” مینویسد که در آن اشاره به روابط زیگزاگی نیچه با آهنگساز مشهور آلمانی “ریچارد واگنر” دارد. با این حال در حیرتم چرا برخی از نیچهدوستان و شارحان نیچه در سرزمین ما هنوز بر این باورند که ایران جهان سومی از درک این “زرتشت” و ترّهات “استتیک” او عاجز است!
ورود دیرهنگام نیچه به ایران – همانند ایده مشروطهخواهی – از راه روسیه ممکن شده است. به باورم شاهراه تجدد و مدرنیته به ایران، روسیه است. دلیجان منزجر از مدرنیته نیچه هم هنگام عبور از فرهنگ روس و پیش از رسیدن به مرز پُرگهر، آمیخته به روحیه “شرف” و شهادت ارتدوکسی شده و عدالت و “وجدان” را در “جنوا” ایتالیا جا میگذارد. به خاطر بسپاریم شرق به “شرف” شناخته میشود؛ پس اما غربی به “وجدان” شناخته میشود؟ آنگاه بهجای علم بهتر است یا ثروت نباید از این پس انشاء بنویسم: شرف بهتر است یا وجدان؟ بگذریم که مترجمین و شارحان آثار نیچه در ایران بر قامت وی خرقه صوفیان انداختند و بر میان او هم زنّار محمود بستند. این شیفتگان وطنی آنگاه این شاعر فیلسوفان را سایهنشین طوبی و همنشین شیخ شبستر ساختند. البته در زادگاه زرتشت – پیر ایران – فرآیند تقدیس نیچه را برای برخی دیگر از نخبگان غرب هم تکرار کردند؛ پیداست که این “تقدس” و مشروعیت نابهنگام مانع از هرگونه نقد بی بها خواهد شد.
در وانفسای فرهنگ و بهویژه فقر کتابخوانی، دیگر برای ما “توفیر” ندارد که نیچه، روسی باشد یا آلمانی یا اینکه اصولاً او فیلسوف فرهنگ به شمار آید یا فیلسوف محض، چرا که نه تنها عنایتی به آثار وی نداریم بلکه فقط به فرازهایی کوتاه از شاهکار جاودان او که بهانه این نوشتار نیز هست اکتفا میکنیم. با این حال برخی که هنوز بارقه “امید” را در چشمانداز ایران شاهدند تا فرهنگ ما هم روزی فروزان شود شاید با خواندن این مطلب دریابند که چرا سالها این نیچه دو ملیتی را ستودیم و با آن نیچه آلمانی چنین ناآشنا ماندیم.
در بخش چهارم و پایانی از کتاب چنین گفت زرتشت و در گزینه مسکین اختیاری (یا گدای خودخواسته، ترجمه داریوش آشوری) واعظ کوهی خطاب به زرتشت پیامبر که مزاحم جمع و خلوت گاوان با اوست میگوید:
” تا بازنگردیم و گاو نشویم به ملکوت آسمان راه نخواهیم یافت و بدین خاطر باید یک چیز را از اینان [گاوان] بیاموزیم: نشخوار کردن را…امروز دیگر مسکین کدام است و توانگر کدام! من که فرقی در میان نمیبینم. از این رو هرچه دورتر گریختم تا به این گاوان رسیدم…”
داریوش آشوری در پیوست کتاب به نام “حاشیه ترجمه” در تأویل این پاره تمثیلی از گزینه مسکین خودخواسته یا همان واعظ کوهی “فرانسیس آسیسی” قدیس کاتولیک سده سیزدهم میلادی را معرفی میکند که ثروتی عظیم داشته اما همه را صرف بینوایان و فرودستان کرده است؛ در این میان پس تکلیف گاوها چه میشود؟ در تأویل این گزینه که در آن به صراحت خواندیم که تا باز نگردیم و گاو نشویم به ملکوت آسمان نخواهیم رفت، پس استعاره یا کنایه گاو و یا ملکوت اعلا معطوف به چه شخص و به چه مکانی است؟ گرچه مترجم برجسته تقریباً در سراسر حاشیه ترجمه از اناجیل اربعه فرازهایی آورده است اما آنجا که به گاوان و خران و نعرههای مستانه زرتشت میرسد شاید نخواسته یا نتوانسته فرازی را در انجیل بیابد که البته مترجم پاسخگو نیست و نیچه باید روشن میساخت که دو استعاره گاو و مسکین دوره گرد معطوف به کیست که البته پاسخ میدهد.
نیچه چهار سال پس از نگارش چنین گفت زرتشت، در رساله کوچک “دجال Antichrist” و در گزینههای 21 تا 24 به مقایسه بین دو دیانت بودایی و مسیحی میپردازد که در آنجا موضوع تمثیل، تلمیح، اعجاز و مجاز، استعاره و کنایه به نشخوار گاوان و واعظ دورهگرد و ملکوت آسمان را شرح میدهد؛ دیگر نیازی نبود مترجم از دفتر راهنمای اناجیل اربعه فرازهایی برای پوشش نشخوار و وعظ و گاو و ملکوت انتخاب کند. پیداست از این نوع گزینهها در چنین گفت زرتشت باز هم یافت میشود که در فرصتی دیگر به آنها خواهم پرداخت.
شاید هم گناه نیچه آن باشد که بهجای پیامبر یا حکیم چین (کنفوسیوس) و یا آموزگار و فرزانه هند (بودا) به سراغ زرتشت رفت که نیچهدوستان و شارحان و حتی مترجم را مجبور سازد که بر قامت او خرقه درویشان دوزند و ما را حتی از درک زرتشت متوهم او هم عاجز بدانند؛ سوداگری غارنشین که پس از خلوت سالانه از کوه به سوی شهر سرازیر میشود و فانوس به دست در بازار به دنبال “خدا” میگردد تا سپس با افتخار اعلان دهد که “خدا مرده است” و تیغ زنگی در دست هم اعلام کند ما خدا را کشتیم سپس اعلامیه مرگ او (به مثابه مقدسترین بهانه هستی) را بر کوی و برزن چسباند.
انتهای پیام