خرید تور نوروزی

۲۴ آبان، سالروز عروج صاحب «تفسیر‌ المیزان»

۲۴ آبان‌ماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی، روزی است كه عالم فرزانه و مفسر بزرگ علامه طباطبايی ديار فانی را به سوی سرای باقی ترک كرد؛ عالمی كه هميشه از ابديت سخن می‌گفت و با فنای در خدای خويش و آنچه خدايی بود، باقی شد.

به گزارش ایکنا از آذربایجان‌شرقی؛ در آخرين روز سال ۱۳۲۱ هجری ‌قمری(مقارن با سال ۱۲۸۱ هجری ‌شمسی)، ستاره‌ای درخشان در آسمان سلسله جليل‌القدر سادات طباطبايی تبريز هويدا شد و خداوند به سيدمحمد قاضی طباطبايی، فرزند پسری هديه داد كه نامش را سيدمحمدحسين گذاشت؛ حكيم عارفی كه بعدها بسياری از انسان‌ها، از چشمه جوشان حكمت و معرفتش جرعه‌های جان‌بخش نوشيدند. هنوز پنج سال از عمر سيدمحمدحسين نگذشته بود كه مادرش را از دست داد. پدر سعی كرد غم مادر را از دل محمدحسين و ديگر فرزند كوچكترش، محمدحسن، بزدايد، ولی نمی‌دانست كه چهار سال بعد، درگذشت خود او، غم فرزندان را دوچندان خواهد كرد.


سيدمحمدحسين همان‌طور كه روش درسی آن روزها بود، به فراگيری قرآن پرداخت و سپس از سن ۹ سالگی به مدت شش سال به همراه برادرش، از اديبی به نام شيخ محمدعلی سرائی،‌ كتاب‌هايی چون گلستان، بوستان، نصاب‌الصبيان، انوار سهيلی، تاريخ عجم، منشات اميرنظام و ارشاد الحساب را فرا گرفت و علاوه بر آن، زير نظر ميرزاعلی نقی خطاط به يادگيری فنون خوشنويسی پرداخت. ايشان پس از طی دوران تحصيل در مكتب‌خانه، راهی مدرسه طابيه تبريز شد تا تحصيلات خود را در علوم دينی دنبال كند. در همان ايام، وقتی ۲۳ سال بيشتر نداشت، تصميم به ازدواج می‌گيرد. از يكی از بستگانش خواستگاری می‌كند و چون فاميل بودند، با اين ازدواج موافقت می‌كنند. يک سال بعد از ازدواج بود كه سيدمحمدحسين مزه پدر شدن را می‌چشد و اسم فرزند اولش را محمد می‌گذارد.

سيدمحمدحسين و برادرش سيدمحمدحسن در سال ۱۳۰۴ هجری ‌شمسی تحصيلات مقدماتی را در مدرسه طالبيه تبريز به پايان رساندند. اما روح پرعطش آنان هنوز سيراب نشده بود. دختر علامه طباطبايی می‌گويد: «يک روز حاج آقا می‌آيد و به مادرم می‌گويد من ديگر در تبريز نمی‌توانم ادامه تحصيل دهم و برای بهره گرفتن از استادان بهتر، بايد راهی نجف شوم، اما هزينه سفر نداشتند. وقتی مادرم می‌بيند حاج آقا ناراحت است، جهيزيه خود را می‌فروشد تا هزينه سفر تأمين شود.» سيدمحمدحسين كه هزينه‌ سفرش تأمين شده بود، زمين‌های زراعی و كارهای كشاورزی‌شان را به يكی از هم‌آبادی‌هايشان سپرد و عازم «نجف» شد تا تحصيلات خود را تكميل كند، البته حالا ديگر تنها نبود و هر دو برادر ازدواج كرده بودند. به اين ترتيب، هر دو خانواده به همراه كربلايی قلی و سلطنت خانم(خادم و خادمه‌شان) عازم سفر می‌شوند و در خانه‌ای كوچک در محله «عماره» نجف ساكن می‌شوند و زندگی جديدی را آغاز می‌كنند. بعد از گذشت مدتی، فرزند يک و نيم ساله‌شان(سيدمحمدحسين ۲۴ ساله و همسر ۱۹ ساله‌اش) به مرض سختی مبتلا می‌شود و از دنيا می‌رود.

روزی مادر داغديده بغضش تركيد و به همسرش گفت: «آقا! ياد محمد لحظه‌ای مرا رها نمی‌كند. دلم برای كودک خردسالم خيلی تنگ شده. جز چند نفر هيچ‌كس حتی مرگ او را هم به ما تسليت نگفت. بيا برگرديم. اين جا ديار غربت است و ما هيچ‌كس را نداريم. چطور می‌توانيم اين همه سال اينجا بمانيم؟» صدای در، مادر داغديده را ساكت كرد، سيد صدا زد: «آمدم» و با عجله به سمت در دويد. با باز شدن در،‌ «سيد ميرزاعلی قاضی طباطبايی» وارد شد. او يكی از پسرعموهای محمدحسين بود كه مدت‌ها پيش به قصد تحصيل به نجف آمده بود. زن و شوهر از ديدن يک آشنا در ديار غربت بسيار خوشحال شدند. آقا ميرزاعلی خيلی خودمانی با سيد و همسرش برخورد كرد. آنها ساعاتی را با هم گذراندند و از دوران كودكی و زندگی‌شان در تبريز و خاطره‌ها گفتند. يادآوری اين خاطره‌ها، درد و غم اين زوج جوان را كاهش داد. بعد از ساعتی ميرزا عصايش را برداشت و قصد رفتن كرد. سيد و همسرش نيز به رسم بدرقه او را همراهی كردند. دو سه قدم مانده به در، آقا ميرزا علی رو به همسر سيد كرد و گفت: «دختر عمو!‌ اين بار فرزندت می‌ماند، پسر است و نامش هم عبدالباقی است.» و با اين حرف، خداحافظی كرد و رفت. چند ماه بعد بود كه همسر سيد، باردار شد.

به نقل از علامه آمده است: «هنگامی كه در نجف اشرف به درس و بحث اشتغال داشتم يكی از روزها مرحوم قاضی به من برخورد كرد و بدون مقدمه گفت: اگر طالب دنيايی نماز شب و اگر طالب آخرتی نماز شب بخوان. همين ديدار و گفت‌وگوی كوتاه منشأ آشنايی من با استاد شد… قبل از آن كه به محضر وی بار يابم، خود را از كتب فلسفی و آثار معقول بی‌نياز می‌ديدم و پيش خود می‌گفتم اگر مرحوم ملاصدرا هم بيايد، مطلبی فوق آنچه من فهميده‌ام عرضه نخواهد كرد. ولی پس از بهره‌مند شدن از ديدار اين استاد بزرگوار، به يكباره احساس كردم گويا تاكنون از حكمت و فلسفه چيزی عايدم نشده و از اسفار حتی يک كلمه هم نفهميده‌ام.» اين برخورد جالب، علامه طباطبايی را وارد مرحله تازه‌ای از زندگی كرد و سير و سلوک عارفانه وی آغاز شد.

سيدحسين بادكوبه‌ای

علامه در زادگاه خود، در رياضيات «ارشادالحساب» و در فلسفه و كلام «اشارات و كشف‌المراد» را خوانده بود. اما اين دو كتاب، ذوق بالای علامه را كفاف نمی‌داد، تا اينكه در نجف با حكيمی برخورد كرد كه از بزرگان فلسفه و استادان صاحب‌نظر اين دو رشته بود. اين حكيم معروف «سيدحسين بادكوبه‌ای» بود كه توانست علامه را با حقيقت حكمت، به‌ويژه تفكر فلسفی، آشنا كند و باعث شود او در عرض شش سال، «منظومه‌» سبزواری و «اسفار و مشاعر» ملاصدرا و دوره «شفای» بوعلی و «اخلاق» ابن مسكويه را بخواند.

«سيدحسين بادكوبه‌ای پيشنهاد كرد، رياضيات بخوانم و در همين راستا به درس مرحوم سيدابوالقاسم خوانساری كه رياضيدان زبردستی بود حاضر شدم و يک دوره حساب استدلالی، هندسه مسطحه و فضايی و جبراستدلالی را فرا گرفتم.»

بازگشت به وطن

روزهايی كه علامه و برادرش در نجف می‌گذراندند، به سختی سپری می‌شد. گذران زندگی برای دو برادر كه حاضر نبودند از سهم امام هم استفاده كنند، سخت و طاقت‌فرسا بود. ديگر ماندن نه مصلحت بود و نه امكان داشت. اوضاع كشاورزی و زمين‌هايشان، حسابی به هم خورده بود. به همين جهت، علامه طباطبايی و برادرش بلافاصله راهی ايران و ديار آبا و اجداديشان ـ شادآباد تبريز ـ شدند و تا ۱۰ سال در وطن خويش ماندند. در اين مدت با تلاش طاقت‌فرسا زمين‌های رهاشده و باغ‌های مخروبه را آباد كردند. طی اين مدت، به امور روستاها و زندگی مردم نيز رسيدگی می‌كردند و به كمک نيازمندان می‌شتافتند.

دلتنگ آموختن

علامه در كنار همه اين كارها و مشكلاتی كه وجود داشت، مطالعه و تحقيق را رها نكرده بود و رساله‌های علمی می‌نوشت. گاهی كه ياد نجف و گنبد و بارگاه حضرت علی(ع) می‌افتاد، دلش برای درس و آموختن علم،‌ حسابی تنگ می‌شد و نمی‌دانست چه بايد بكند.

هجرت به قم

علامه طباطبايی بالاخره تصميمش را می‌گيرد: «همزمان با آغاز سال ۱۳۲۵ هجری ‌شمسی وارد شهر قم شديم… در ابتدا به منزل يكی از بستگان وارد شديم، ولی به زودی در كوچه يخچال قاضی در منزل يكی از روحانيون اتاقی دو قسمتی كه با نصب پرده قابل تفكيک بود اجاره كرديم. اين دو اتاق قريب بيست متر مربع بود. طبقه زير اين اتاق‌ها انبار آب شرب بود كه در صورت لزوم بايستی از در آن به داخل خم می‌شديم و ظرف آب را پر می‌كرديم، چون خانه فاقد آشپزخانه بود، پخت و پز هم در داخل اتاق انجام می‌گرفت.»

«قاضی» معروف

نخستین روزی كه برای تدريس پا به كلاس حوزه گذاشت، جمعيتی حدود صد نفر منتظر او نشسته بودند. كم كم شيفتگی و علاقه طلاب به او، به حدی رسيد كه بعضی از آن‌ها حجره‌های مدرسه را ترک و در اطراف خانه‌اش اتاقی اجاره می‌كردند تا به او نزديک‌تر باشند. هر روز يكی دو ساعت به غروب مانده به سراغش می‌رفتند و تا پاسی از شب حرف‌هايش را می‌شنيدند. كم‌كم آوازه سيدمحمدحسين قاضی بيشتر شد و همه «قاضی» معروف را شناختند. اما خود علامه برای آنكه لقب استادش، مرحوم آيت‌الله سيدميرزاعلی قاضی فقط به استاد منحصر باشد و برای حفظ احترام، نام او را از خود برداشت و ترجيح داد به اسم طباطبايی خوانده شود.

شاهكار علامه طباطبايی

علامه طباطبايی، در سال ۱۳۳۳ هجری ‌شمسی نگارش تفسير الميزان اثر بزرگ خويش را آغاز كرد و ۱۷ سال طول كشيد تا آن را به پايان برساند؛ اثری جالب و دلنشين كه نظير آن تا به حال نوشته نشده است. به عقيده آيت‌الله العظمی خويی، علامه برای نوشتن اين اثر، خود را تصفيه كرده بود. شهيد مطهری هم می‌گويد: «همه تفسير الميزان با فكر نوشته شده… من معتقدم بسياری از اين مطالب از الهامات غيبی است. كمتر مشكلی در مسائل اسلامی و دينی برايم پيش آمده كه كليد حل آن را در تفسير الميزان پيدا نكرده باشم.»

سرانجام روح پاک و الهی حکیم عارف و مفسر وارسته در ۱۸ محرم ۱۴۰۲ قمری(۲۴ آبان ۱۳۶۰ شمسی) به دیار ملکوت رهسپار شد. پیکر مطهر علامه محمد حسین طباطبایی در قم آرمیده است.

امام خمينی(ره) در پيام تسليت خود به همين مناسبت فرمودند: «من بايد از اين ضايعه‌ای كه برای حوزه‌های علميه و مسلمين حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبايی است،‌ اظهار تاسف كنم و به شما ملت ايران به‌خصوص حوزه‌های علميه تسليت عرض كنم.»

از این عالم فرزانه علاوه بر تفسیر بزرگ المیزان، بدایه‌الحکمه، نهایه الحکمه، اصول فلسفه و روش رئالیسم حاشیه بر کفایه، شیعه در اسلام، مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن، خلاصه تعالیم اسلام روابط اجتماعی در اسلام، انسان و اجتماع و رشد اجتماعی به یادگار مانده است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا