خرید تور نوروزی

واکاوی موج حملات به دولت شعارهای کربنی

احمد غلامی، سردبير روزنامه ی شرق در سرمقاله ی امروز این روزنامه نوشت:
مردم در زندگی روزمره وقت و انرژی زیادی صرف می‌کنند تا کلاه سرشان نرود: راننده‌تاکسی زیادتر از آنها کرایه نگیرد یا فلان مغازه‌دار جنس تاریخ‌مصرف‌گذشته و بنجل به آنها نفروشد. کلاه‌برداری و «کلاه‌رفتگی» از جنبه‌های بغرنج، ناشایست اما جذاب و رایج روزگار ماست. جالب اینکه کلاه‌بردارها و کلاه‌رفته‌ها شب‌ها که به خانه می‌روند، بدون استثنا در این درد مشترکند که دست‌آخر سرشان کلاه رفته و احساس غبن و اندوه می‌کنند.

در مواجهه با سیاست نیز کم‌وبیش وضع به همین منوال است، با این تفاوت که سیاست برای اغلب مردم خیابان یک‌طرفه است و بالطبع نمی‌توانند کلاه سر کسی بگذارند و به همین‌خاطر همواره دچار این سوءظن‌ هستند که دارد سرشان کلاه می‌رود.
البته در برخی موارد، این سوءظن حقیقت دارد و در سیاست کلاه سرشان می‌رود. اما آنچه آنها را خشمگین می‌کند این است که آنها با دست خودشان این کلاه را بر سر می‌گذارند.
این روزها، روزنامه‌های اصولگرا با درک و دریافت درست از این آشوب ذهنی که دولت احمدی‌نژاد بیش از هر کسی مسبب آن بوده، تلاش می‌کنند به مردم بفهمانند که نگذارند کلاه سرشان برود. آنها با بدگویی و انتقادات تندوتیز از دولت روحانی، خود را حامی مردم نشان می‌دهند و اصرار دارند که بگویند دولت با وعده‌های دروغین آنها را به چاه ویل انداخته است. گاه این رسانه‌ها در مواضع انتقادی بسیار جلوتر از مخالفان و کارشناسان اپوزیسیون هستند. آن‌قدر که در این رسانه‌ها از دولت و روحانی انتقاد و بدگویی می‌شود، یک‌چندم آن را در شبکه‌های ماهواره‌ای نمی‌توانید پیدا کنید.
هدف این نوشته دفاع از دولت نیست. بیشتر واکاوی تئوری «کلاه‌برداری سیاسی» است. طبق این تئوری ساده- که البته از پیشینه تاریخی نیز برخوردار است- به مردم این‌گونه القا می‌شود که باز در سیاست کلاه سرشان رفته است، منتها این‌بار از طرف اصلاح‌طلبان. چه کسی توان، حوصله و وقت آن را دارد که با رجوع به آمارها ببیند چقدر این انتقادات درست است یا نظر کارشناسان را بخواند که احمدی‌نژاد وقتی دولت را از دست اصلاح‌طلبان تحویل گرفت، رشد اقتصادی کشور به حدود شش‌درصد رسیده بود و بی‌کاری به مرز ١١ درصد و تورم در آستانه تک‌رقمی‌شدن بود. اما پس از اتمام هشت‌ساله دولت احمدی‌نژاد، بی‌کاری ٦/٣٧ درصد و تورم در مرزهای ٣٤ و ٤٠درصد در نوسان بود. باوجوداین، چه در زمان دولت احمدی‌نژاد و چه بعد از آن هیچ روزنامه و رسانه اصولگرایی را نمی‌توانید پیدا کنید که کمترین نقدی به آن دولت کرده باشد. تنها انتقادات به دولت نهم و دهم متوجه اسفندیار رحیم‌مشایی بود که دلیل آن مخالفت هم هیچ ربطی به معیشت و وضعیت اقتصادی مردم نداشت و بیشتر یک درگیری درون‌جناحی و ایدئولوژیک بود. در کتاب «جنگ نیشکر در کوبا»، سارتر به یک بیماری چشمی اشاره می‌کند که بر اثر آن فقط می‌توان به روبه‌رو نگاه کرد. رسانه‌های اصولگرا که با خوش‌بینی به دولت نهم نگریسته‌اند، دچار همین عارضه‌اند. تنها به روبه‌رو نگاه می‌کنند و از دیدن اطراف عاجزند. اکنون نیز چنین است. البته با این تفاوت که خوش‌بینی جای خود را به بدبینی به دولت روحانی داده است. برای اثبات این مدعا، خوانندگان را به رسانه‌های مکتوب و مجازی اصولگرایان ارجاع می‌دهم، شماره و تاریخش چندان فرقی ندارد.

کافی است که فقط در دوره پس از احمدی‌نژاد منتشر شده باشد. این رسانه‌ها چه هدفی را دنبال می‌کنند؟ آیا آنها اعتقاد دارند، دانستن حق مردم است و باید شش‌دانگ حواسشان را جمع کنند تا کلاه سر مردم نرود؟ بعید است این‌گونه باشد. در عالم سیاست اتفاقاتی پیش می‌آید که در بدو امر واقعی به نظر می‌رسد، اما نه‌تنها واقعی نیست، که تضادی جدی هم با حقیقت دارد. ظهور احمدی‌نژاد واقعیتی انکارناپذیر بود که هرگز به حقیقت گفتمان خود تن نداد؛ گفتمان عدالت‌طلبانه‌ای که قرار بود فقر و بی‌کاری و فاصله طبقاتی را از بین ببرد و نفت را بر سر سفره مردم بیاورد. این اولین‌بار نیست که پای نفت در میان است. تأثیر نفت بر زندگی مردم، سابقه دیرینه‌ای دارد. احمدی‌نژاد به‌درستی از شعار «نفت بر سر سفره مردم» استفاده کرد و کافی است او تنها به این یک سؤال پاسخ دهد: آیا او توانست این شعار کلیدی را که با آن میلیون‌ها حاشیه‌نشین فقیر و بی‌کار را پای صندوق‌های رأی کشاند، محقق کند؟! برخی وقایع در سیاست آن‌طور نیست که نشان می‌دهد. در کتاب «دموکراسی کربنی» نوشته تیموتی میچل، ترجمه شهریار خواجیان، پرده از دروغ‌های راست‌نمای تاریخی کنار می‌رود: «داستان نفت خاورمیانه معمولا به خطا با کشف نفت در مسجدسلیمان در سال ١٩٠٨/١٢٨٩ آغاز می‌شود. گروه کوچکی از حفاران که برای یک سرمایه‌گذاری تک‌روی انگلیسی کار می‌کردند، درحالی‌که تجهیزات سنگین خود را بار ارابه و قاطر کرده بودند و در اقلیم خشک و نامهربان بیابان‌های فلات جنوب‌غربی ایران از این‌سو به آن‌سو می‌بردند، پس از هفت‌سال اکتشاف ناموفق به یک حوزه بزرگ نفتی رسیدند. این کشف به تأسیس یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های نفتی جهان یعنی بریتیش‌پترولیوم انجامید که ساخت یک صنعت مدرن نفتی را در حاصلخیزترین منطقه نفتی جهان آغاز کرد. داستان کاشفان بی‌باکی که ثروتی نامتصور را در قلمرویی متروک کشف کردند این حقیقت را نادیده می‌گیرد که وجود نفت پیش از‌ آن نیز در مناطق مناسب‌تر خاورمیانه شناخته شده بود و دلیل اصلی جست‌وجوی نفت در تپه ماهورهای سترون ایران نه‌ راه‌اندازی صنعت نفت منطقه، که به‌تأخیرانداختن شکل‌گیری آن بود».
به بیان دیگر انگلیسی‌ها برای کشف و توسعه میدان‌های نفتی به ایران نیامدند. آنها آمدند تا پیش‌دستی کنند که اگر نفتی موجود است که بود، امتیاز انحصاری استخراج آن را از آن خود کنند و مهم‌تر از همه آنکه توزیعش را به تأخیر بیندازند تا در بازار جهانی قیمت نفت را در ید قدرت خود نگه دارند. اما این فقط گوشه‌ای از بُعد اقتصادی نفت است. بُعد سیاسی آن جذاب‌تر و خواندنی‌تر است؛ بُعدی که در آن از دل نفت و زغال‌سنگ دموکراسی متولد می‌شود؛ دموکراسی‌ای که بیش از آنکه ثمره تحقق «ایده دموکراسی» باشد، ثمره سوخت کربنی است.
اگرچه احمدی‌نژاد با شعار نفت بر سر سفره مردم روی کار آمد، اما بیش از آنکه نفت را بر سر سفره‌های مردم بیاورد،‌ نگذاشت درآمد هنگفت حاصل از نفت در زندگی مردم وارد شود و توسعه و شکوفایی اقتصادی ایجاد کند و در عمل این روند را به تأخیر انداخت: ازاین‌رو به این شبهه ناخواسته دامن زد که او آمده تا جلو استفاده درست از درآمد سرشار نفت را بگیرد. اگر دانستن، حق مردم است، رسانه‌های اصولگرا برای اینکه دوباره «کلاه سر مردم نرود»، باید به واکاوی و انتقاد از عملکرد گذشته خود بپردازند تا خود را از شبهات به‌وجودآمده مبرا کنند و در سایه این اعتمادسازی مجدد، ناصح مردم باشند. انتقاد از دولت یازدهم هم به قوت خود باقی است.

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا