اصغر فرهادی سال ۸۸ افتخار بود!
گفتوگو با مهدی تدینی دربارهی انتظارها در جامعه از اصغر فرهادی
زهرا منصوری، انصاف نیوز: یک فاشیسمپژوه دربارهی انتظار مردم از هنرمندان برای اعلام موضع سیاسی گفت: در شرایط بحرانی چون افراد در کارشان پیشرفت نمیکنند و دائما درجا میزنند، دیگر نمیتواند آن حس افتخار را به مشاهیر، هنرمندان و ورزشکاران داشته باشد. جامعهای که پیشرفت نکند، پیشرفت دیگران و فرهادی را نیز بر نمیتابد.
مهدی تدینی در گفتوگویی با انصاف نیوز افزود: طبقهی متوسط جامعه در شرایط ثبات اقتصادی، لیبرال و در شرایط بحران اقتصادی فاشیستی فکر میکند.
اصغر فرهادی، کارگردان ایرانی برندهی جایزه اسکار، چندی پیش در اینستاگرامش در پاسخ به منتقدانی که او را به حکومت یا خارج از کشور منتسب میکنند، بیانیه تندی منتشر کرد و در بخشی از آن بیانیه گفته بود: «بهانهی این نوشته اظهارنظر فردی است که او را نمیشناسم و من را همزمان منتسب به حکومت و خارج از کشور کرده است. خیلی صریح و روشن بگویم: من از شما بیزارم!» (لینک)
انتقادها به فرهادی از سال گذشته آغاز شده بود که چرا همزمان با برخورد اعتراضات به بیآبی در خوزستان، وقتی در جشنوارهی کن حضور پیدا کرد، صدای مردم خوزستان نبود. عدهای از مردم او را «وسط باز» خواندند که هم مردم را میخواهد و هم مزایای حکومت. در این میان برخی هم این حق را برای فرهادی قائل بودند که تنها به حرفهی خود فکر کند. از مهدی تدینی دربارهی انتظار مردم از هنرمندان برای اعلام موضع سیاسی پرسیدهایم و اینکه چه پیامدهایی دارد؟
متن این گفتگو را در ادامه بخوانید:
تدینی: طبقهی متوسط در شرایط بحران اقتصادی، فاشیستی فکر میکند
مهدی تدینی – فاشیسمپژوه و مترجم – دربارهی انتظار جامعه پیرو اعلام موضعگیری سیاسی هنرمندان و ورزشکاران و… به انصاف نیوز گفت: این مسائل بیش از هرچیز به وضعیت زندگی مردم ارتباط دارد. وقتی هرکسی در حرفهی خود مشغول به کار شود، در حدی که تلاش میکند نتیجه بگیرد؛ بهتبع نگاهش به موفقیت دیگران متفاوت است اما وقتی بحرانهایی در جامعه اتفاق میافتد، نگرش افراد عوض میشود. تندخویی و بد مزاجی به جان افراد میافتد و باعث میشود نگاه بدبینانهای داشته باشند.
او ادامه داد: انگارهای قدیمی در این زمینه وجود دارد که بیراه نیست: طبقهی متوسط جامعه در شرایط ثبات اقتصادی لیبرال و در شرایط بحران اقتصادی فاشیستی فکر میکند. این مسئله را در حزب شناسی هم دیدیم، وقتی سرنوشت احزاب را در دورههای مختلف بررسی میکنیم، طبقهی متوسطی که قبلاً لیبرال بوده، در شرایط بحران رأی او به اندیشههای فاشیستی نزدیک میشود. هر چقدر جامعه بیشتر دچار بحرانهای اقتصادی شود، آن فرد به بد مزاجی دچار میشود؛ چون در کارش پیشرفت نمیکند و دائما درجا میزند. دیگر نمیتواند آن حس افتخار را به مشاهیر، هنرمندان و ورزشکاران داشته باشد. جامعهای که پیشرفت نکند، پیشرفت دیگران و فرهادیها را نیز بر نمیتابد.
«شرایط اقتصادی در ایران کاملاً متأثر از شرایط سیاسی است»
این مترجم با اشاره به اینکه شرایط سیاسی و اقتصادی ایران به هم مرتبط است، افزود: وقتی فردی درست کار میکند اما نمیتواند پیشرفت کند، میبیند کسی شهرت جهانی به دست میآورد و قراردادهای خوب امضا میکند، فکر میکند حتماً ریگی در کفش دارد. ببینید! شرایط اقتصادی در ایران کاملاً متأثر از شرایط سیاسی است؛ از بالاترین مقامات کشور تا پایینترین یعنی عموم مردم کسی منکر این گزاره نیست. اقتصاد ما در قبضهی رخدادها، تصمیمها و فرایندهای سیاسی است. به این ترتیب زندگی ما تحت تأثیر مسائل سیاسی است. مثل کشوری که درگیر جنگ و یا دعوای سیاسی با کشورهای دیگر و همسایگان است. در این شرایط خواسته ناخواسته افراد سیاسی میشوند.
تدینی گفت: مردم ما وقتی حساب و کتاب میکنند، به سقوط ریال و دویدن و نرسیدن در این وضع اقتصادی پی میبرند. میبینند اقتصاد ما شبیه به بازی مار و پله است، هرچقدر به خانههای بالا میروند، ماری آنها را نیش میزند و به خانهی پایینتری بر میگردند. در این شرایط سیاستزدگی روی افکار آنها خیمه میزند، پس پیگیر میشوند تا ببینند این اتفاقی که رخ میدهد، چه اثر سیاسیای دارد؟ دیگر مسائل را بر اساس مسائل سیاسی میسنجند. نگاه میکنند که اگر فلان فردی جهانی شده، چه اثری روی زندگی ما دارد؟ چه موضع سیاسیای دارد؟ ربط آن به زندگی ما چیست؟ مثلاً نگاه میکنند، فرهادی الان در جهان میدرخشد، کارکرد و فایده و پیامد سیاسی آن چیست؟
«فرهادی وقتی افتخار بود که داشتن خانه و ماشین برای مردم رویا نبود»
او دربارهی عملکرد اصغر فرهادی و انتقادها به او از سوی اپوزیسیون و حامیان جمهوری اسلامی توضیح میدهد: فرهادی همیشه همین بوده و تغییر خاصی در رویکرد او نمیبینم. اما آن اصغر فرهادیای که یک زمانی برای مردم افتخار بود، سال 88 بود. هنوز شرایط اقتصادی اینگونه نبود. آن افتخار برای زمانی بود که داشتن خانه و ماشین رؤیا نبود. وقتی جامعه بحرانی میشود، مردم با نگاه رادیکال و تند مزاجی به مسائل نگاه میکنند. در این شرایط فرهادیای که یک زمانی عادی دیده میشد، نگاه بدی به او پیدا کردهاند. الان دیگر دائماً مورد سو ظن است. این نتیجهی یک افول اقتصادی است و این سقوط گریبان جامعه را گرفته است.
او دربارهی نگاه سیاستزدهی رستههای بالای اداره کشور هم میگوید: در رستههای بالای اداره کشور هم همهچیز را سیاسی میبینند، یکی از دلایلی که جامعه یاد گرفته است همهچیز را سیاسی ببیند، همین موضوع است. در رستههای بالای اداره کشور همیشه نگاه سیاسی چربیده است، نگاه صرفاً سیاسی است و بعد اولویتهای دیگر وجود دارد. اینکه سیاست کلی و اهداف ما چیست، مبنای همهچیز قرار میگیرد. اگر چیزی با آن سازکار نباشد، کنار گذاشته میشود. در این صورت جامعه هم به همه چیز سیاسی نگاه میکند. شرایط فرق دارد، جامعهی ما در دههی اول حکمرانی محمدرضا شاه رفته رفته سیاسیتر شد. طبیعی است که جامعه فراز و فرود دارد و در یک دورههایی سیاسیتر میشود.
او افزود: اگر جامعه در حال تغییر باشد، احتمال سیاست زدگی آن بیشتر است. وقتی زندگی یک مسیر ملایم و آرام را طی میکند. اذهان هم کمتر سیاسی است. جامعهای که منجر به انقلاب شد، در یک فرایند مدرنسازی قرار داشت. یک جامعهی روستایی به شهرها آمده بود، زندگی با سرعت عجیبی در کار تغییر بود. از جهت فرهنگی هم اِلمانهای لیبرالی به جامعه پمپاژ شده بود. از جهت اجتماعی لایهها در حال تغییر بود. از جهت فرهنگی، اقتصادی و اقتصاد اجتماعی هم جامعه در حال تغییر بود. یک لایهی کارمندی و بوروکراتیک جدیدی در حال پدید آمدن بود. لایههای ما به سرعت در حال تغییر بود. لایههای باسواد جامعه در حال قطور شدن بودند. کشور در حال پیشرفت بود، رشد اقتصادی چشمگیری داشتیم. اما جامعه سیاسی شد، چون احساس کرد، سیاست خیلی زندگی او را متحول کرده است. جامعه دچار این احساس است که زندگی او بازیچه شده و این باعث سیاست زدگی میشود.
«دولت کوچک شود»
او با اشاره به اینکه هر چقدر دولت بازوهای کوچکتری داشته باشد، جامعه کمتر سیاستزده میشود، گفت: اگر احساس کنند که سیاست در زندگی آنها تاثیری ندارد، غیر سیاسی میشوند. این مسئله فقط مربوط به ایران نیست و جهانی است. به خاطر همین امثال ما طرفدار دولت کوچک هستیم، هر چقدر بازوهای دولت و حکمران کوچکتر باشد، دامنهی اختیارات آن نیز کمتر خواهد شد و تصمیماتی که دولت میگیرد، اثر کمتری در زندگی آنها دارد. در نتیجه رفته رفته دولت فعالیتش محدود میشود و دیگر در هر زمینهای دخالت نمیکند. در آموزش و پرورش، فرهنگ، هنر، صنعت و … دو بازوی دولتی داریم. بعضی از این بازوها قوی و نیرومند است و یک تغییر در دولت روی همه چیز تأثیر میگذارد. مثلاً وقتی بحران جانشینی ترامپ پدید آمد اما بعد از مدتی همه چیز آرام شد. چون سیاست به کمترین میزان ممکن روی زندگی مردم اثر میگذارد و زندگی آنها کن فیکون نمیشود. در آنجا اقتصاد حکمران است. وقتی هم دعوای سیاسی میشود در نهایت روی زندگی آدمها اثری ندارد. اما وقتی دولت بزرگ میشود، به آن اختیاراتی داده میشود. دیگر قضیه مرگ و زندگی براساس کارهای دولت است. تصمیمهای دولت به طور مستقیم روی سرنوشت میلیونها انسان اثر مستقیم دارد، در این شرایط باید سیاسی شد.
تدینی میگوید: در جامعههایی با دولت کوچک شخص میتواند زندگی کند بدون آنکه سیاسی شود. چون حس نمیکند که سیاست تغییری در زندگی او پدید میآورد. کوچک شدن دولت این فایده را دارد که از میزان سیاستزدگی مردم کم کند. افراد دیگر به خاطر اینکه زندگی آنها متأثر از سیاست است، سیاسی نمیشوند. بلکه سیاسی بودن را یک فضیلت میدانند. نه اینکه فکر کند با آمدن این دولت دلار بالا میرود و از این تحریم به آن تحریم دچار میشویم و یا تورم زیاد میشود، تورم روی زندگی ما تأثیر میگذارد. الان از سال گذشته تا به امروز حقوق ما ده تا پانزده درصد افزایش پیدا کرده است. اما تورم وحشتناکی را احساس میکنیم. در این شرایط جامعه سیاسی میشود.
وی در پایان تاکید: در این شرایط جامعه میخواهد یار کشی کند، میگوید نمیشود که فیلم بسازی و سیاسی نباشی. جامعه میگوید هنرمند از پلکان ما بالا میرود و از بودن با ما است که هنرمند میشوید، هر چند خارج از ایران برای تو فرش قرمز پهن میکنند اما اعتبار تو از ما است. اگر میدرخشی نباید به سرنوشت ما بی تفاوت باشی. البته به عقیدهی من آقای فرهادی بی تفاوت نبوده است. همیشه یک روند ثابت و یکسانی را داشته است. البته این اتفاقها پیامد فرهنگی گستردهای ندارد، فقط یک چالش است. جامعه میخواهد به هنرمند بفهماند من تو را فارغ از افکارت نمیبینم. البته من شخصاً فکر میکنم این نگرش درستی نیست اما یک واقعیت است. یکی از دوستان میگفت سریال جدیدی آمده و یک شخصیتی در آن سریال بازی می کند، بسیاری از مردم کامنت گذاشته بودند، چون فلانی در سریال بازی کرده، فیلمهای او را نمیبینیم. این درسی است که جامعه به هنرمند میدهد. یک تعامل دو سویه است. طبیعی است جامعه با هنرمندی که نسبت به دردهای او بی تفاوت است، همراهی نمیکند.
انتهای پیام
وقتی فیلمی میسازی و به خارج از ایران میبری آن فیلم نشان دهنده طرز زندگی و افکار و روحیات آن ملت است و ملتهای دیگر با آن کشورت را قضاوت می کنند …..آقای فرهادی و امثالهم چه فیلم هایی ساخته اند که یک آمریکایی با هر کشور دیگری بتواند با آن فیلم ایران را به درستی قضاوت کند؟ آیا فیلم هایی آکه ایشان ساخته اند واقعا ایران ماست؟ ما اینطور هستیم؟
یا آقای فرهادی در هپروت زندگی می کند یا اینکه کشور دیگری را ایران اشتباه گرفته ……چیزهای دیگر که ممکن است به ذهن هر بیننده دیگری برسد را نمی گویم .
اینکه ایشان این طرفی هستند یا آن طرفی (که خودشان رسما اعلام کرده اند) از فیلم هایشان نمی توان فهمید! ایشان دقیقا مثل آقای مخملباف در یک برهوت ذهنی گرفتار شده اند که هنوز تکلیفشان را نفهمیده اند.. ایشان دقیقا دارند پا جای پای مخملباف می گذارند
میان مخملباف وفرهادی…دره ایست بس ژرف وعمیق…مخملباف جزیی از حکومت بود که…..ولی فرهادی همینی بود که هست..
چه کسی گفته که فیلم یک کارگردان باید بازنمایی شرایط کشور باشد؟ قائل به این نیستم که کار آقای فرهادی خوب است یا بد و اصولا از طرفداران ایشان هم نیستم ولی اگر قراره فیلمی مثل رپورتاژ آگهی کار کنه، یا باید سفارشی باشه یا عقیده خود فرد. مثلا آقای حاتمی کیا می گفتن بعد از آژانس شیشه ای کلی ازشون شکایت شد. این فیلم کع واقعا درخشان هست آیا نماینده شرایط کشوره؟ یا فیلم تحسین شده بچه های آسمان چه پیامی از ایران به دنیا می ده. اگر در شرایط امروز نگاه کنیم این فیلم توجیه رفتار امثال ورزشکارانی چون فیروزجا و مولایی و سایر افرادی هست که قصد خروج از کشور رو دارن. پس الان باید به آقای مجیدی فحش داد؟
دوست عزیز من نمیگویم باید باشد ولی هست