جنبش دانشجویی و مطالباتش
دکتر علی جعفری، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، به مناسبت ۱۶ آذر، روز دانشجو نوشت:
تاریخ این مرز و بوم، سرشار از وقایع و رخدادهایی است که به تنهایی میتواند سیر تحولات حاکم بر جهان را نشان دهد. به اصطلاح، هر چه خوبان همه دارند؛ ما یکجا داریم. از این رو، تمام روزهای خاصی که امروزه، با نام روز جهانی نامگذاری شدهاند و اغلب کشورهای جهان، آن را گرامی میدارند؛ دارای یک مابهازای وطنی نیز هست. از روز جهانی پدر و مادر و معلم گرفته تا روز جهانی دانشجو. ما روز ملّیاش را داریم و انصافاً وجه تسمیه هر یک از آنها نیز کم از نمونه بینالمللیاش ندارد. در این مطلب تلاش بر این است که با نگاهی جامعهشناختی، به تاریخچه جنبش دانشجویی و حواشی آن بپردازیم.
کسوت دانشجویی، با آنکه از طریق انتساب به دانشگاه و قرار گرفتن در فرایند آموزشهای علمی مدرن شناخته میشود؛ اما یک وجه مهم پنهانی نیز دارد که همواره بر فعالیتهای دوران دانشجویی سایه میافکند. جوانی و جنب و جوش و انتقاد و اعتراض و استقلال. همه این صفات در جوانان دانشجویی نمود یافته است که برای در اختیار گرفتن سکان هدایت کشور خود در آیندهای نزدیک، وارد دانشگاه میشوند اما مگر میتوان جوان پر انرژی را از پرداختن به امور دیگر منع کرد. بهویژه اموری که ربط مستقیم به نحوه اداره کشور و روند توسعه دارند؛ سیاست و نظام سیاسی کشور.
بیش از 80 سال پیش، در 15 نوامبر 1939 میلادی، دانشجویان دانشگاه چارلز در پراگ پایتخت جمهوری چکسلواکی در واکنش به اشغال کشورشان توسط نازیها پیش از شروع جنگ جهانی دوم، تظاهرات اعتراضی برگزار کردند و با سرکوب وحشیانه نازیها، یک دانشجو کشته و صدها دانشجوی دیگر به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شدند. دو روز بعد، هشت دانشجو و یک استاد دانشگاه معترض، بدون محاکمه اعدام شدند. دو سال بعد، از سوی شورای بینالمللی دانشجویان، روز 17 نوامبر به عنوان روز جهانی دانشجو نامگذاری شد و امروزه در بسیاری از کشورها، این روز را به یاد دانشجویان معترض کشته شده توسط رژیم دیکتاتور نازی، گرامی میدارند.
بررسی تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی و جنبشهای ناشی از آن در یک قرن اخیر در ایران نیز نشان میدهد که دانشجویان ایرانی نیز از حدود 80 سال پیش، در واکنش به سیاستهای نوسازی خاندان پهلوی و تحت تأثیر ایدئولوژیهای کمونیستی و حزب توده، اولین حرکات اعتراضی را شروع کردند و حتی ارتباطاتی با سازمان دانشجویان پراگ هم برقرار کردند اما با توجه به زمینههای ملّیگرایی و اسلامگرایی که هر دو از وجوه مهم هویتی ایرانیها بودند؛ به مرور، دانشجویان معترض، در قالب انجمنهای اسلامی و نهضتهای ملّی و نهضت آزادی سازماندهی شدند. حدود چهار ماه پس از کودتای 28 مرداد که منجر به سقوط دولت ملّی دکتر مصدق شد، دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به حضور ریچارد نیکسون، معاون وقت رئیس جمهوری آمریکا در ایران و از سر گیری روابط سیاسی با بریتانیا، تظاهرات کردند که با برخورد سخت و خونین رژیم مواجه شدند و در روز 16 آذر، سه دانشجو در دانشکده فنی کشته شدند. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور، این روز را روز دانشجو نامیدند. از آن روز به بعد، دانشجویان همگام با انقلابیون دیگر، نقش مهمی در به ثمر رساندن حرکات انقلابی منتهی به بهمن 1357 ایفا کردند. متناسب با شرایط اجتماعی آن دوران و مُلهَم از جنبشهای دانشجویی کشورهای دیگر بهخصوص جنبش مه 1968 فرانسه، اهداف اصلی جنبشهای دانشجویی حول محور عدالت، استکبارستیزی و مقابله با سرمایهداری جهانی شکل گرفته بود. در واقع، دانشجویان معترض بیش از آن که به عنوان نمایندگان یک نهاد علمی شناخته شوند؛ در قامت مطالبهگران حقوق اساسی افراد جامعه خود ظاهر شده بودند. جامعهای که خود، سرشار از تناقضات درونی و درگیریهای بیرونی بود. جامعهای که در بحبوحهی گذار از سنت به مدرنیسم، شرایطی شکننده و نابهنجار و آنومیک را تجربه میکرد. جامعهای که هویت شکننده و سیّال اتباعش، در میانه مدرنگرایی و ملّیگرایی و دینگرایی در تلاطم و کشمکشی دائمی بود. جامعهای که فهم تحولات درونی آن بدون ادراک دقیق از تغییر و تحولات بینالمللی و تعریف رابطه خود با دوقطبی کمونیسم جهانی-سرمایهداری جهانی، امکان نداشت. در چنین شرایطی، تلاشهای انقلابیون که بخش مهمی از آنان، دانشجو بودند؛ به ثمر نشست و انقلابیون دینگرا زمام امور سیاست را در دست گرفتند و با حذف گروههای رقیب، بیش از یک دهه، تکصدایی را رقم زدند. در این دوران، جنبشهای دانشجویی تحت تأثیر ایدئولوژیهای انقلابی و فضای استکبارستیز حاکم بر گفتمان عمومی جامعه، مطالباتی نظیر مبارزه با امپریالیسم جهانی و حمایت از مظلومان جهان را پیگیری میکردند و مهمترین فعالیتشان هم تسخیر سفارت آمریکا بود. از میانه دهه هفتاد شمسی و با باز شدن نسبی فضای سیاسی کشور، دانشجویان در قالب اتحادیههایی سراسری بر آن شدند تا اعتراضات خود را نسبت به این فضای تکصدایی و نتایج ضد توسعهای رویکردها و مدیریتهای جزیرهای در سطح کلان کشور ابراز کنند. مطالبات آنان در این دوران، آزادیهای مدنی، تساهل و تسامح، توجه به عمران و آبادانی داخل کشور و پرهیز از هزینههای غیرضروری بینالمللی و گفتگو با دنیا به جای ستیز و نزاع دائمی بود. مواجهه سخت و امنیتی حاکمیت با این اعتراضات دانشجویی که شامل برخی طیفهای تندروی برانداز نیز میشدند، دانشجویان را مجاب کرد که در چنین شرایطی نمیتوان اعتراضات را به درستی مدیریت کرد و با انشقاق در گروههای مختلف دانشجویی، عملاً جنبشهای دانشجویی پس از کمتر از دو دهه فعالیت اعتراضی، در اوایل دهه 90، به کمفروغترین اقشار و لایههای اجتماعی جامعه تبدیل شدند. در طی دهه 90 که بخش عمدهای از فضای زندگی ایرانیان بهخصوص در بُعد اقتصادی تحت تأثیر برجام و مذاکرات بینالمللی هستهای قرار گرفت؛ برخلاف ادعاها و وعدههای مسئولان، فسادهای سیستماتیک، رونق و گستردگی بیشتری یافت. شکافهای اجتماعی بیش از پیش، اقشار مختلف جامعه را با یکدیگر بیگانه ساخت و تبعیضهای آشکار، گام به گام، فاصله مردم را با مسئولان و حاکمان کشور بیشتر کرد. سفرههای مردم روز به روز تنگتر و کوچکتر و خالی از ضروریات اصلی زندهماندن شد و امروز در آستانه قرن جدید هجری شمسی، دانشجویان تحت تأثیر شرایط حاکم بر وضعیت عمومی جامعه، رمق و انگیزهای برای هیچ فعالیت مطالبهگرانه ندارند و نه تنها ایجاد جنبش دانشجویی آرمانخواه دور از تصور است بلکه با ریزش و کاهش سال به سال تعداد دانشجویان و افزایش بیش از حد فارغالتحصیلان بیکار، خطری بالقوه و دو لبه، قشر دانشجو و جامعه ایران را با تهدید جدی مواجه میسازد. تهدیدی که در آن، قشر دانشجو همچون گروههای اجتماعی از همپاشیده و غیرمنسجم دیگر و به سان افرادی جدا از یکدیگر، کارکردهای انتقادی و اعتراضی خود را از یاد برده و درگیر مشکلات صنفی و ضروریات قاعده هرم نیازها میشوند و جامعه نیز با بی تفاوتی از کنار این دگرگونی آسیبزا عبور میکند و بیهیچ عنایتی به آینده خویش، مرگ خاموش خود را به نظاره مینشیند.
انتهای پیام