قیام یا عدم قیام ائمه طبق چه قاعده ای اتفاق افتاد؟
به گزارش انصاف نیوز، چکیده ای از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سروش محلاتي در مراسم ضیافت افطاری رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام با روحانیون در روز نیمه ی ماه مبارك رمضان به نقل از کانال تلگرامی آقای محلاتی در پی می آید:
شهید مطهری: انقلابی بودن نیابت بردار نیست.
امروز روز ولادت امام مجتبی علیه السلام است لذا مناسب است که درباره این سوال تامل شود:
در دوره ائمه، قیام یا عدم قیام طبق چه قاعده ای اتفاق افتاد؟
مثلا چرا حضرت علی 25 سال قیام نکرد ولی سپس قدرت را به دست گرفت و همین طور امام مجتبی حاضر شد از قدرت کناره گیری کند، ولی امام حسین قیام کرد. ف
قهای ما مثل علامه حلی این موضوع را در قالب بحث جهاد و مهادنه قرار داده اند، ولی به نظر می رسد که این تغییر مواضع، تابع دو اصل بوده است:
اصل اول: امام (ع) هرچند منصوب و منصوص است، ولی قیام او برای تحقق عینی این حق، مشروط به همراهی مردم است، ولی در شرایطی که مردم نمی خواهند و نمی آیند، او صرفا برای احقاق حق خود قیام نمی کند، چه اینکه حضرت فرمود:
“لنا حق فان اعطیناه والا رکبنا اعجاز الابل وان طال السری” (حکمت21)
یعنی اگر حق مرا ندادند، برای گرفتن آن معارضه نمی کنم. چه اینکه امام (ع) در شورای پس از خلیفه دوم هم فرمود اگر صرفا بر من جفا شود، ولی در کار جامعه ی اسلامی اختلالی نباشد، کناره گیری می کنم. “لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن جور الا علی خاصه” (خطبه72)
پس مساله ی قیام برای دولت حق، تابعی از خواست مردم است و امام حق بودن خود را دلیل برای تحمیل بر مردم قرار نمی دهد.
اصل دوم: در شرایطی که امام متصدی حکومت است، اگر استمرار آن، بار سنگینی بر دوش مردم بگذارد و مردم آمادگی تحمل آن را نداشته باشند، باز هم امام حکومت خود را بر مردم تحمیل نمی کند. صیانت از نظام حاکم، از سوی امام، مشروط بر آن است که مردم حاضر به پرداخت هزینه های آن باشند، از این رو بین موضع امام حسن با موضع امام حسین تفاوت است، امام حسین در حالی که متصدی حکومت نیست قیام می کند و همه ی هزینه های آن را تحمل می کند و حتی یاران خود را هم آزاد می گذارد، ولی امام حسن که در راس حکومت است، در مبارزه با معاویه، باید از مردم مایه بگذارد و اگر مردم نخواهند، امام چه تکلیفی دارد؟
به نظر بنده بهترین تحلیل در این باره از استاد شهید مطهری است که بر همین اساس نتیجه می گیرد که انقلابی بودن نیابتی نیست. یعنی امام خود می تواند انقلابی باشد، و مردم هم خودشان باید آن را بپذیرند، ولی امام نمی تواند آن را بر مردم تحمیل کند. امام مجتبی از قدرت کناره گیری کرد تا جلوی روند فجایعی که هر روز معاویه برای شیعیان می آفرید، مانند شورش امثال بسر بن ارطاه گرفته شود. عین جملات استاد چنین است:
“امام حسن متصدی خلافت بود و مسوول جان و مال و ناموس مردم. ادامه ی مقاومت در برابر معاویه یعنی جان صدها هزار سرباز و مردم عادی و غیر نظامی را در مقابل شبیخون های معاویه به خطر انداختن آنچنان که قبلا بسر بن ارطاه را به یمن و سفیان عامدی را به انبار فرستاد.
امام حسین یک معترض و یک انقلابی و آمر به معروف در مقابل متصدیان بود، او فقط مسوول جان خود و فرزندان و اصحاب بیعت کننده بود، به همین دلیل در شب عاشورا مسوولیت فرزندان و یاران را نیز از خود برداشت که آن ها به حساب او کشته نشوند، اساسا معنی ندارد که یک فرد به نیابت دیگران انقلاب کند، و این تفاوت عظیم موقف امام حسن و موقف امام حسین است”. (یادداشت ها، ج9،ص321)
بر این اساس به نظر می رسد این دو اصل را باید به آنچه که فقها در باب “مهادنه” گفته اند، افزود.
انتهای پیام