تکملهای بر «فقیه اومانیست»
علی اشرف فتحی در «تقریرات» نوشت:
«یادداشت «فقیه اومانیست» همانگونه که حدس میزدم با انقلتهایی درباره امکان جمع میان دین و فقه با اومانیسم همراه شد. برخی آن را ناممکن دانستند و برخی نیز اذعان به اومانیست بودن آیتالله منتظری از زبان یکی از علاقهمندانش را مهر تأییدی بر غربزده بودن وی قلمداد کردند. برخی نیز ضمن بازنشر یادداشت، تیتر را به «فقیه انسانگرا» تغییر دادند تا گرفتار منتقدان نشوند.
استفاده از این واژه از جانب بنده کاملا توأم با التفات به این پیامدها و ایرادها بود. داخل متن نیز به یکی از مطالب سایت مرحوم منتظری لینک داده بودم که در آن، عمادالدین باقی نخستین گزارش مطبوعاتی از درس خارج آقای منتظری پس از پایان حصر را در روزنامه شرق نوشته و به همین موضوع اومانیسم اسلامی پرداخته بود.
اومانیسم یا بنا به مبنایی؛ همان سوبژکتیویسم (انسانگرایی) پیش و پس از عصر روشنگری معانی مختلفی داشته و اتفاق نظری درباره تعریف آن وجود ندارد. حتی تونی دیویس در کتاب خود درباره اومانیسم با توجه به همین اختلاف نظر گسترده درباره معنای اومانیسم، کوشیده به تاریخچه ادبی این واژه و تطور آن اکتفا کند. او از «اومانیسمهای گوناگون» سخن گفته و تأکید میکند که پس از جنگ جهانی دوم، اگرچه پشتوانه نظری اومانیسم با عملکرد نازیها در هم کوبیده شده بود، ولی جذابیتهای ادبی آن مورد استفاده آلتوسریهای ضد اومانیست هم قرار میگرفت.
ماجرای دین و اومانیسم هم به همین اندازه محل نزاع بوده است. نخستین اومانیستهای عصر روشنگری، متفکران دینداری بودند که انسانگرایی را برای تضعیف و تحدید قدرت کلیسا به کار میبستند. اراسموس روتردامی یکی از این اومانیستهای شاخص همدوره و همفکر مارتین لوتر بود که به تدریج با وی اختلاف پیدا کرد و چندان شهرتی نیافت.
در دوران مدرن نیز شلایرماخر به عنوان پیشگام هرمنوتیک جدید، در پی برقراری نسبت میان اومانیسم و الاهیات مسیحی بود. شاید تعداد اومانیستهای سکولار در قرن بیستم بسیار بیشتر از اومانیستهای دینی بوده باشد، ولی وجود اومانیستهای معتقد به مسیحیت را نمیشود انکار کرد. آنها هنوز هم فعالند و در پی تکمیل رؤیای اراسموس و برخی آبای کلیسا همچون آگوستین و پاپ گریگوری کبیر هستند. اینجا میتوانید فعالیت گروهی از آنان را ببینید. برخی از این نویسندگان و فعالان جریان اومانیسم مسیحی مثل گریگوری وُلف اومانیسم را محصول سنت یهودی-مسیحی غرب میدانند و حتی از امکان اومانیسم اسلامی هم سخن میگویند. البته ملتفتم که نگاه یک دیندار اومانیست با یک دیندار غیر اومانیست متفاوت است و سودمندی دینداری در نگاه اومانیستهای دینی نقش مهمی ایفا میکند. همانگونه که پراگماتیستهایی مثل ویلیام جیمز نیز دینداری را به دلیل سودمندیهای آن قابل دفاع میدانند.
جالب اینجاست که اکنون حتی یک استاد برجسته مؤسسه وابسته به مرحوم مصباح یزدی یعنی دکتر لگنهاوزن نیز از اومانیسم دینی و امکان جمع این دو سخن میگوید و تصور یکدست از اومانیسم به مثابه یک اندیشه دینستیز را نمیپذیرد.
اما درباره مرحوم آیتالله منتظری همانگونه که در یادداشت «فقیه اومانیست» نوشتم، اگرچه انسانگرایی دینی او تأثیرات محدودی در برخی آثار و دروس حوزوی گذاشته، اما چالشهای مهمی فراروی ترکیب اومانیسم و فقه شیعه وجود دارد که به برخی از آنها اشاره کرده بودم. به نظر میرسد همان چالشهایی که مسیحیان از زمان اراسموس درگیر آن هستند، در فقه اومانیستی نیز به وجود بیاید. اثبات کرامت ذاتی انسان از منظر شریعت ما میتواند تبعات قابل توجهی در احکام شرعی بگذارد که آقای منتظری فرصت یافت پذیرش برخی از آنها را رسما اعلام کند، ولی به نظر میرسد پذیرش این اصل، دگرگونیهای جدیتری در فقه به وجود آورد. ضمن اینکه باید توجه داشت محدوده این کرامت ذاتی نیز مشخص شود؛ یعنی نسبت حقوق انسان در مقایسه با سایر مخلوقات و جانداران و نیز نسبت حقوق انسان با محیط زیست بر اساس کرامت ذاتی انسان تببین شود.
همچنین باید نسبت میان کرامت ذاتی انسان با تفاوتهایی که در آرای همه فقهای مسلمان دیده میشود نیز منقح شود. از زمان مشروطه که «مساوات» و برابری وجه پرابلماتیک پیدا کرد، مخالفان مشروطه مانند شیخ فضلالله نسبت به وجود تفاوتها و تبعیضهای متعدد در احکام اسلامی تأکید داشتند و طرح موضوع مساوات را مقدمهساز کنار گذاشتن احکام شرعی میدانستند. در مقابل آنها مشروطهخواهانی چون میرزای نائینی، موضوع مساوات را محدود به برابری در نحوه اجرای قانون بین آحاد جامعه کرده و مطمئن بودند که این برخورد گزینشی با مفاهیم مدرن غربی، قابل مهار و کنترل است و به احکام شرعی سرایت نمیکند. حال باید حامیان «کرامت ذاتی انسان» برای این چالش نیز پاسخی ارائه دهند. از همه مهمتر،رشد تفکرات ضد اومانیستی از سوی پستمدرنها نیز در سازگار کردن فقه و اومانیسم در نظر گرفته شود.
انتهای پیام