برهنه شدن یا به صدا در آمدن زنگ خطر آشفتگیهای روانی؟
عمادالدین باقی، فعال حقوق بشر در یادداشتی با عنوان «برهنه شدن یا به صدا در آمدن زنگ خطر آشفتگیهای روانی؟» در روزنامهی اعتماد نوشت:
ویدئویی در شبکههای اجتماعی دیدم از دستگیری مرد جوان و بلند قامتی که عریان مادر زاد بود و با عنوان خدای برهنه در کرج دستگیر شد. مردم او را کتک می زدند حتی وقتی که داخل ماشین پلیس رفت افرادی در را گشودند و مشت و لگد نثارش کردند. فرد دستگیر شده که از ماشین بیرون آمده بود دوباره با زور و ضرب پلیس داخل ماشین فرستاده شد. پلیس با جماعت همدل بود. صحنه رقت باری بود. در جامعه ایران اگر مردی با این وضع ظاهر شود خشم مردان به جوش میآید به ویژه اگر محلی باشد که زنان و دختران هم حضور دارند و می بینند ولی در مورد رفتار مشابه ازسوی زنان واکنش ها متفاوت است. چند روز پیش هم در ایستگاه مترو زنی کاملا برهنه شده و نشسته بود وقتی لباس به او میدهند می پوشد و پیش از رسیدن ماموران از صحنه میگریزد.
نکتهای که در پشت آن خشم و غیرت به جوش آمده مردم و پلیس پنهان می ماند و هیچ کس به آن توجه نمی کند این است که چنین افرادی بیمار روانی اند اما با آنها مانند یک عاقل رفتار می شود. تکرار این صحنه ها که برای چندمین بار در تهران و برخی شهرهای دیگر رخ داده نشان دهنده تکثیر شدن یک نوع بیماری روانی است. بخشی از این بیماریها ناشی از شدت ناکامی ها و فشارهای عصبی است.
در سال ۱۳۷۹ در زندان شاهد بودم که یک جوان رشید و خوش اندام زندانی به دلیل مدت طولانی حبس در سلول انفرادی و شکنجه، تعادل روانی اش را از دست داده بود و با برهنگی کامل کارهای نامتعارفی را انجام می داد مانند دفع و ادرار در سلول و آلوده کردن فضای کوچک و بسته سلول و باز کردن شیر آب که آب آلوده را به راهروها و سلول های دیگر سرایت می داد اما به جای اینکه متوجه علت مشکل روانی او بشوند ماموران با شوکر به جان او افتادند. وقتی به مأموران و به رئیس بازداشتگاه بخاطر این رفتارها اعتراض شدید کرده و میگفتم او تعادل روانی اش را بخاطر رفتار همکاران خود شما از دست داده است پاسخ دادند او تمارض و وانمود میکند که روانی شده است.
این رخدادها نشان می دهد که جامعه و حکومت چقدر شبیه هم می اندیشند و تصور میکنند اگر کسی ظاهرش ایرادی نداشت حتماً روانش هم اشکالی ندارد. یکی از دلایلی که مانع فهم مسئله میشود این است که بعضی آن را تبدیل به موضوع سیاسی می کنند و یا جنبه اعتراضی به آن می بخشند. به عنوان یک احتمال نمی توان آن را کاملا منتفی دانست اما معمولاً در مورد بعضی افراد محتمل است و هنگامی که این رفتار در محیط های گوناگون تکرار شد گزینه های دیگری چون مشکلات روحی، روانی محتمل تر است.
اگر درک کنند که اینها بیماری روانی هستند به جای خشونت و ضرب و شتم کردن می کوشند او را از انظار دور کرده و ترحم نمایند و به درمانش کمک کنند.
باید کارشناسان و صاحب نظران بیاندیشند و همراه با مدیران بسیج شوند و مسئله خشونت را به عنوان یک پدیده عمومی مورد مطالعه جدی قرار داده و اقدامات درمانی و پیشگیرانه لازم را انجام دهند. پدیده خشونت و آشفتگی های روانی یکی از بحران هایی است که اگر دیرتر مدیریت و درمان شود پیامدهای خطرناک و درازمدتی حتی برای نسل های بعد خواهد داشت.
انتهای پیام