نگاهی به غمانگیزترین عملیات ایران در دوران جنگ
محمدحسن نجمی در روزآروز موشت:
برادر عزیز جعفری: اینجا (شلمچه) میخواهیم غافلگیری را رعایت کنیم؟
برادر محسن رضایی: شب عملیات میشود فهمید دشمن هوشیار است یا نه؟
برادر عزیز جعفری: نه! اگر میشد چرا در کربلای ۴ متوجه نشدیم. اگر شدیم چرا باز هم عمل کردیم؟».
مجله نگین ایران- شماره ۱۹ ص ۵۸- به نقل از نوار شماره۳۶ قرارگاه خاتم- ۸ و ۹ دی ۱۳۶۵
سوالی که عزیز جعفری، فرمانده وقت قرارگاه قدس، از محسن رضایی، فرمانده کل وقت سپاه، میپرسد سوالیست که همچنان جامعه ایران به پاسخ روشنی برایش دست نیافته است.
کربلای ۴ یکی از غمانگیزترین عملیاتهای تاریخ جنگ ۸ ساله عراق با ایران است؛ عملیاتی که خیلیها به آن عملیات سرنوشتساز میگفتند. قرار بود جزیره امالرصاص و ابوالخصیب در ۱۲ کیلومتری جنوب بصره تصرف شوند و در ادامه نیروهای ایرانی به سمت بصره و پتروشیمی بصره بروند تا یک شمشیر برّنده بالای سر صدام حسین قرار بگیرد و عراق را به زانو درآورد. اما چنین نشد؛ حمله ایران با ضدحملهی قبراق عراقیها روبرو شد. آنها انتظار میکشیدند تا نیروهای ایرانی «کربلای ۴» را آغاز کنند و آنها هم «حصاد الاکبر» یا «دروی بزرگ» را.
کربلای ۴ شامگاه سوم دی ماه ۱۳۶۵ در میان شک و تردیدهای بسیار آغاز شد و ساعاتی بعد دستور عقبنشینی از سوی فرماندهی کل وقت سپاه صادر شد. البته زمان پایان رسمی عملیات پنجم دی ماه است؛ زمانی که دیگر نیروهای ایرانی از منطقه عملیاتی غدیر که عملیات کربلای۴ در آنجا صورت گرفت، خارج شده بودند.
بسیاری بر این عقیدهاند که کربلای۴ لو رفته بوده و فرماندهان ارشدِ عملکننده و در راس آنها محسن رضایی، فرمانده کل وقت سپاه، و تصمیمگیرنده اصلی نباید آن را اجرا میکرد؛ اما این نظر منتقدانی هم دارد که میگویند در هر عملیات درصدی از احتمال لو رفتن را میدهند و بعد آغاز میکنند و در کربلای۴ هم آنقدر احتمال لو رفتن بالا نبوده که بخواهند عملیات را انجام ندهند.
اما آنطور که از خاطرات و روایات افراد حاضر در عملیات برمیآید، این است که مسالهی لو رفتن عملیات مساله پنهانی نبوده و افراد زیادی لو رفتن گسترده اطلاعاتِ عملیات را گمانهزنی میکردند. از سوی دیگر فرماندهان ارشد عراقی هم که سالهای پس از سقوط صدام، رهبر دیکتاتور عراق، مصاحبه کردند از اطلاع واثق درباره روز و ساعت عملیات صحبت کردهاند.
ماجرای کربلای ۴ برای طرف عراقی آشکار بوده؛ احمد سوداگر، معاون اطلاعات قرارگاه اصلی عملکننده (قرارگاه قدس)، سال ۸۵ در گفتوگو با سایت بازتاب، نشت اطلاعاتی را در حدی توصیف میکند که پس از کربلای ۵، کالکهای اولیه برنامهریزی کربلای ۴ در سنگرهای نیروهای عراقی پیدا شده بود: «در حین عملیات کربلای۵ کالکی را از یکی از سنگرهای دشمن در جزیره بوارین پیدا کردم و نشان فرمانده سپاه دادم و گفتم که این کالک، نقشه عملیات خودمان و مربوط به طرح عملیاتی کربلای ۴ میباشد که به زبان عربی نوشته شده است. در آن هنگام یکی از کالکهای خودمان نیز همراهم بود و آن را در کنار کالک پیدا شده گذاشتم و دیدم بسیار شبیه به هم هستند. در کالک پیدا شده، نام همه لشکرها و یگانهای عمل کننده سپاه در عملیات کربلای ۴ نوشته شده بود. مفهوم یافتن آن کالک از سنگر دشمن این بود که در عملیات کربلای ۴، فردی اطلاعات را برده و به ارتش بعثی داده است. البته بعداً معلوم شد که این کالک، نقشه مربوط به برنامهریزیهای دو دوره پیش از طراحی عملیات کربلای ۴ است و سه ماه با تصمیم نهایی و نقشه قطعی عملیات فاصله دارد».
پیش از عملیات: آیا عملیات لو رفته است؟
خاطرات برخی از فرماندهان و رزمندگان ایرانی از روزهای پیش از عملیات گواهی بر این ادعاست که مساله لو رفتن کربلای ۴ مسالهی دور از ذهنی نبوده است. مسالهای که به چشم میآید این است که طبق روایاتی که فرماندهان میانی مانند فرماندهان گردانهای یا لشکرها دارند، بوی لو رفتن عملیات به شدت در مشام آنها پیچیده بود ولی فرماندهان اصلی و تصمیمگیر اندازه فرماندهان میانی به این موضوع توجهی نداشتند. شواهد مورد ادعا درباره لو رفتن پیش از عملیات در ۱۵ مورد دیده میشود:
۱.گزارشهای نیروهای اطلاعات-عملیات از معابری که قرار بود نیروهای ایرانی از آن معابر عبور کنند، حاکی از تغییرات و استحکام بیشتر داشت. در یکی از این گزارشها، «ابراهیم مظاهری» مسئول شناسایی معبر حمد، آورده: «هنگام شناسایی تا ۳ متری سنگر دشمن جلو رفتیم. در این قسمت نسبت به دیگر محورها موانع کمتری اطراف معبر بود ولی امروز دیدیم که موانع زیاد شده و معبر که ۲ متر عرض داشت، بسته شده است. مانع خورشیدی بلندی در اینجا انداختهاند، طوری که ۳-۴ ردیف خورشیدی در زیر و ۲ ردیف روی آنها گذاشتهاند. عمق موانع به حدود ۲۰ متر میرسد». (گزارش شناسایی معابر- نوار ۱- ۶۵.۹.۲۱ به نقل از مجله نگین ایران، شماره ۱۸)
این گزارش که ۱۲ روز پیش از عملیات واصل شده، نشان میدهد که نیروهای عراقی، اقدام به تحکیم مواضع خود کرده بودند؛ حالا معلوم نیست این استحکامات که در گزارش آمده بابت هوشیار شدن از بابت عملیات ایران بوده یا علت دیگری داشته.
۲.نکته دیگری که گمان میرود عراق را هوشیار کرده بود، به حدود ۳ هفته پیش از عملیات برمیگردد؛ زمانی که تجمع بزرگ سپاه محمد رسولالله(ص) تهران در ورزشگاه آزادی برگزار و اعلام شد که این نیروها در قالب ۲۰۰ گردان عازم جبههها خواهند شد. این مراسم با تبلیغات گستردهای صورت گرفت و بازتاب بسیاری هم در رسانهها داشت. از سوی دیگر سخنرانان مراسم اهمیت ویژهای به این گردهمایی میداد؛ آیتالله خامنهای، رییسجمهوری وقت، و حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی، رییس مجلس وقت، و نماینده امام در شورایعالی دفاع دو سخنران مهم این مراسم بودند.
میرزا محمد سلگی، فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل(ع) در لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع)، از جمله کسانی است که در کتاب خاطراتش با نام «آب هرگز نمیمیرد» به آن اشاره کرده است. او در بخشی از خاطراتش که به روزهای پیش از کربلای ۴ در اردوگاههای آموزشی اختصاص دارد، پس از اطلاع از جریان عملیات مینویسد: «یک اشکال اساسی ما را تهدید میکرد و آن عدم رعایت اصول امنیتی و اطلاع دشمن از حضور قریب یکصد هزار نیروی ایرانی در عقبه این منطقه بود که تا زمان عملیات در اردوگاهها و پادگانهای مختلف جنوب مشغول آموزش بودند».
۳. احمد غلامپور، فرمانده وقت قرارگاه کربلای سپاه، زمستان ۱۳۹۲ در گفتوگو با شمارهی ۴۷ «نگین ایران» به شرایط قبل از عملیات و شواهدی از هوشیاری عراق اشاره میکند: «قبل از عملیات شرایطی پیش آمد که نشان میداد دشمن هوشیار است، چون مرتب ثبت تیر میکرد. یکی دو مورد هم اقدام به بمباران هوایی کرد و تا حدودی معلوم بود که نسبت به اجرای عملیات ما در این منطقه حساس شده است. با این حال فرماندهی تصمیمش را گرفته بود، همه چیز برای اجرای عملیات مهیا شده بود. آن سال برای جنگ سال سرنوشتساز به حساب میآمد، یک سال تلاش شده بود تا این همه نیرو و امکانات بیاید پای کار، بنابراین جایی برای تردید وجود نداشت که ما بخواهیم به دلیل بعضی شواهد و قراین عملیات را لغو کنیم».
بمبارانی که غلامپور به آن اشاره میکند، بمباران یکی از اردوگاههای آموزش غواصی نیروها پشت سد گتوند بود که تردیدها درباره احتمال لو رفتن عملیات را بیشتر کرده بود. سلگی در خاطراتش آورده: «در پادگان شهید مدنی دزفول بودیم که خبر رسید هواپیماهای عراقی اردوگاه گردان غواصی جعفر طیار در سد گتوند را بمباران کردهاند و تعداد زیادی از غواصان به شهادت رسیدهاند. جعفر طیار در جزیره مجنون ۹۰ غواص داشت و حالا قریب به ۳ برابر این نیرو را سازماندهی کرده بود». گردان غواصی جعفر طیار از گردانهای مهم برای شکستن نخستین خط دشمن در جریان عملیات کربلای ۴ بود که با این بمباران تعداد زیادی از این نیروها از دست رفتند. به نوشته «سلگی» خبر بمباران گردان جعفر طیار در سد گتوند، موجی از نگرانی در سطح فرماندهان انداخت و تردیدها برای اطلاع دشمن از عملیات قریبالوقوع بیشتر شد.
۴. سلگی همچنین در کتابش به تحرکات عراقیها در مواضع مورد هدف ایران در روزهای پیش از عملیات اشاره میکند و میگوید ما آنها را میدیدیم و احتمال دادیم که دشمن در جریان عملیات قرار گرفته است: «در خط مقدم وجود کانال سراسری بتونی با سنگرهای متعدد تیربار و حتی پدافند ضدهوایی نشان میداد احتمالا دشمن از عملیات خبردار شده است». او در عین حال میگوید که ما مامور به انجام تکلیف بودیم و تردید در افکار فرماندهان باعث تزلزل نیروهای تحت امر میشد.
۵. حفاظت از اطلاعات شرایطی ایجاد کرده بود که فرماندهان گردانها تا چند روز پیش از آغاز عملیات به طور دقیق در جریان عملیات نبودند و برای اینکه فرماندهان گردانها هم در جریان چگونگی عملیات بگیرند و درباره نحوه عملکردن در عملیات توجیه شوند، روزهای نزدیک به عملیات به همراه نیروهای اطلاعات-عملیات به شناسایی میرفتند. آنطور که در کتاب «آب هرگز نمیمیرد» آمده «هر شب یک یا دو فرمانده گردان به همراه دو بلدچی اطلاعاتی با لباس غواصی به شناسایی میرفتند». میرزا محمد سلگی خاطرهای هم از حضور خود در این شناساییها نوشته: «تا میانه اروندرود رفتیم و نیروهای دشمن را که خیلی راحت لب ساحلشان جابجا میشدند، دیدیم و ما نمیدانستیم که آنها نیز ما و بقیه بلدچیها را در شبهای قبلی دیدهاند ولی به طرفمان تیراندازی نمیکنند». در پاورقی این کتاب به نقل از یکی از فرماندهان عراقی که در جریان کربلای ۵ اسیر نیروهای ایرانی شده بود، آمده: «غواصان و نیروهای ایرانی را در زمان شناسایی قبل از عملیات کربلای ۴داخل اروندرود میدیدیم ولی به نیروهایمان ابلاغ کرده بودیم که شرایط را عادی نشان دهند و به طرف غواصان ایرانی تیراندازی نکنند». به عبارت دیگر، عراق از عملیات ایران اطلاع داشته و با نشان ندادن واکنش به تحرکات شناسایی ایرانیها، خواسته تا آنها در دام بیفتند تا عملیات «دروی بزرگ» را انجام دهد.
۶. سید نورالدین عافی، از رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا، در کتاب خاطراتش با نام «نورالدین پسر ایران» به آموزشهای پیش از عملیات کربلای ۴ اشاره میکند و پس از آن جلسه توجیهی برای عملیات. او در این کتاب آورده: «در همان روزهای آخر با دوستم مهدیقلی رضایی که از بچهها اطلاعات بود، صحبت میکردم. از حرفهایش حدس زدم که عملیات لو رفته است. او میگفت عراق در حال بستن تنگه است و دارد با میلههایی آن تنگه را میبندد. با حرفهای او و تحلیل شرایط منطقه فکر میکردم این عملیات انجام نخواهد شد اما به کسی چیزی نمیگفتم. البته او هم ناامیدمان نکرده بود و میگفت ۵۰ درصد امکان عملیات هست». نورالدین در بخش دیگری از کتاب خاطراتش گفته که «هرچه بیشتر از چند و چون عملیات مطلع میشدیم سختی و حساسیت کار بیشتر برایمان مشخص میشد. در تمام این مدت در مورد لو رفتن عملیات با کسی حرف نزدم. میدانستم آقا سیدفاطمی خودش خبر دارد ولی خیلیهای نمیدانستند». او در ادامه ساعات پیش از آغاز عملیات را روایت میکند: «دم غروب عراق شروع کرد به زدن خط. بعد از اینکه بارش خمپارههای عراق آرام گرفت، خبردار شدیم ۴ نفر از بچهها شهید شدهاند….دیگر از لو رفتن عملیات مطمئن بودم. ما برای حمله آماده بودیم و دشمن برای دفاع!».
۷. مهدیقلی رضایی از نیروهای اطلاعات و شناسایی در کتاب خاطراتش با نام «لشکر خوبان» میگوید: «یادم هست بعد از شناسایی منطقه و دیدن مشکلات حرکت و هوشیاری دشمن و با کنار هم گذاشتن همه مسائل نتیجه میگرفتیم که اجرای این عملیات در این منطقه غیرممکن است و امکان دارد همه بچههای خطشکن شهید شوند. این نگرانیها به نوعی به فرماندهان رده بالا گزارش میشد و آنها هم تمهیداتی در نظر میگرفتند ولی قانعکننده نبود».
۸. او در ادامه تحرکات و اقدامات نیروهای عراقی را در روزهای دورتر با شب قبل عملیات مقایسه میکند؛ به گفته او همرزمانش طی یک ماه قبل از عملیات، هر شب آمار منورهایی که عراقیها میزدند را گرفته بودند و «نتیجه تکاندهنده بود». به گفته مهدیقلی رضایی، «اگر روز اولی که ما آنجا بودیم منوری زده نشده بود، شب قبل عملیات، از غروب تا طلوع صبح فردا، بیش از ۳۰۰ منور زمین و آسمان را روشن کرده بودند». این آماری که به گفته او تکاندهنده هم بود، حکایت از این دارد که نیروهای عراقی نسبت به یک ماه قبل از عملیات بسیار هوشیار و آماده بودند.
۹. او مکالمهاش با امین شریعتی فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا را در کتابش آورده؛ مهدیقلی رضایی در این بخش نوشته: «برادر شریعتی گفت در ضمن برنامه حرکت برای یک ساعت به تعویق افتاده»؛ وقتی رضایی دلیل این اقدام را میپرسد از فرمانده جواب میشنود که «احتمالا زمان عملیات لو رفته». او در ادامه آورده: «وقتی از آنها خداحافظی کردم دلشوره عجیبی داشتم؛ حالا دیگر تقریبا مطمئن بودم که نه فقط وقوع عملیات از آن نقطه، بلکه حتی زمان و ساعت آن نیز لو رفته و جاسوسها جزییترین اطلاعات را به دشمن رساندهاند و ما به دشمنی حمله خواهیم کرد که همه چیز را برای متوقف کردن ما آماده کرده و منتظر شروع اولین حرکت ما است».
۱۰. محسن رضایی فرمانده کل وقت سپاه هم در کتاب خاطراتش با نام «جنگ به روایت فرمانده» درباره شرایط پیش از عملیات نوشته: «…توان عظیمی را فراهم کردیم و شاید یک و نیم برابر عملیات فاو، نیرو و تجهیزات آماده کردیم…تا یک هفته قبل از عملیات براساس ارزیابی فرماندهان، غافلگیری در حدود ۸۰ درصد بود اما از یک هفته به عملیات هرچه به شب عملیات نزدیک میشدیم، این رقم کاهش مییافت تا حدی که شب عملیات به ۵۰ درصد رسیده بود…بنابراین تصمیم گرفتیم طوری عمل کنیم که اگر تا قبل از روشن شدن هوا متوجه لو رفتن عملیات شدیم، عملیات را متوقف کنیم اما هیچ فرماندهای را از این برنامهریزی آگاه نکردیم، چرا که باید با قاطعیت میجنگیدند…لذا به جز برادر علی شمخانی که قائممقام من بود، کسی خبردار نشد».
۱۱. محمدنبی رودکی، از فرماندهان ارشد سپاه در جریان عملیات کربلای ۴، در مصاحبهای که با روزنامه «شرق» داشته، از اسیر شدن یکی از نیروهای شناسایی چند روز پیش از عملیات میگوید؛ اتفاقی که شاید با لو رفتن عملیات بیارتباط نبوده: «در منطقه تک اصلی، ما قبل از عملیات یک اسیر داشتیم. این را سردار فضلی که فرمانده آن نیروی اسیرشده بود، میتواند توضیح کاملش را به شما بگوید. بههرحال، اینکه یک نیروی شناسایی ما چند روز قبل از عملیات به اسارت در بیاید، جای تأمل دارد. بنابراین فقط تک اصلی لو رفته بود و نه تک پشتیبانی و علت هم این بود که ما قبل از عملیات، اسیر داده بودیم و دشمن در آن منطقه هوشیار شده بود».
۱۲. در این بین سرویسهای اطلاعاتی کشورهای ثالث کمکهای خوبی به عراق میکرد. دو ماه قبل از کربلای ۴ ماجرای مکفارلین افشا شده بود. دولت آمریکا از این اتفاق ضربه بزرگی خورده بود و باعث شد تا آمریکا هم در دادن اطلاعات به عراق، کم نگذارد. ایران در زمان دریافت سلاحهای آمریکایی نظیر موشکهای تاو، هاک و لامپ رادارها توانسته بود جان تازهای به سیستم دفاعی و پدافنی خود بدهد و موازنه قدرت در جنگ را به نفع خود تغییر دهد؛ مهمترین اثری که معاملات سلاح داشت تاثیر در عملیات موفقیتآمیز والفجر ۸ در زمستان ۱۳۶۴ بود که منجر به تصرف سرزمین استراتژیک فاو از سوی ایران شد. قدرت گرفتن ایران هم موضوعی بود که شوروی از آن دل خوشی نداشت. همپیمانی با عراق از یک سو و حمایت ایران از مجاهدین افغان در مقابله با نیروهای متجاوز روس به افغانستان از سوی دیگر باعث شده بود تا روسها هم بیش از پیش به کمک عراق بشتابند. ژنرال حمدانی، از ژنرالهای ارشد ارتش عراق، در کتاب «جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام» در باره کمکهای اطلاعاتی سال ۱۳۶۵ میگوید: «سازمان اطلاعات عراق فردی را به ما معرفی کرد به نمایندگی از دولت آمریکا که تصاویر ماهوارهای مورد نیاز را برایمان تهیه میکرد. سازمان اطلاعاتی فرانسه، یوگسلاوی و شوروی نیز با ما همکاری میکردند. برای نمونه،KGB در رمزگشایی پیامهای ایرانیان به ما کمک میکرد».
۱۳. حسین علایی فرمانده وقت قرارگاه نوح، در مقالهای تحت عنوان «عملیات کربلای۵؛ پیروزی استراتژیک-تحلیل استراتژیک» گریزی به کربلای ۴ زده است و نوشته: «فرماندهی قرارگاه خاتمالانبیا(ص) -مرکز عملیات سپاه پاسداران- دو هفته قبل از عملیات کربلای ۴ احساس کرده بود که دشمن تا حد زیادی از انجام این عملیات مطلع شده است. وقتی یگانها در شب عملیات برای شکستن خط اول دشمن دست به کار شدند، معلوم شد که دشمن کاملا هوشیار و مجهز و مهیا بوده و آماده رویارویی با رزمندگان اسلام است. فرمانده کل سپاه پس از اطمینان از اینکه ادامه عملیات و تهاجم، موفقیت چندانی نخواهد داشت -با وجود آنکه برخی از یگانها توانسته بودند از اروندروز عبور کرده، خطوط اول دشمن را شکسته و تا حدودی پیشروی کرده و حتی قسمتی از منطقه ابوالخصیب را نیز تصرف کرده بودند- ادامه عملیات را متوقف کرد و اوایل صبح روز اول عملیات به نیروها دستور بازگشت داد…در واقع نشت اطلاعاتی، حضور جاسوسهای دشمن در منطقه و اطلاعاتی که دشمن از ماهوارههای خارجی گرفته بود، از عمده عوامل عدم موفقیت کربلای ۴ بود». (مجله نگین ایران- شماره ۱۹- ص ۸۳)
۱۴. «رضا میرزایی» از رزمندگان حاضر در کربلای ۴ در کتاب «حماسههای نامداران گمنام» که به روایت خاطراتش اختصاص دارد، شواهد دیگری مبنی بر لو رفتن عملیات پیش از آغاز را بیان میکند. او قبل از کربلای ۴ به مدت یک سال مسئولیت پدافندی خرمشهر را بر عهده داشته و به گفته خودش در طول این مدت ترددها در این شهر و جادههای اطراف بسیار کم بوده که طرف عراقی هم حساسیتی نسبت به آنها نداشته است. اما پیش از عملیات کربلای ۴ یک باره حدود ۲۵۰ هزار نیروی ایرانی در منطقه مستقر میشوند که تدارکات و پشتیبانی و حتی جابجایی خود نیروها، باعث ازدیاد ترددها شده و ارتش عراق نسبت به این موضوع حساس شده بود. او میگوید: «عراقیها از بلندیها همه تحرکات ما را زیر نظر داشتند. درواقع برای دمشن معلوم شده بود شهری که در آن ترددی صورت نمیگرفت حالا دهها تردد و جابجایی در آن انجام میگیرد». میرزایی همچنین روایت میکند که آتش عراق بر خطوط نیروهای ایرانی هرچه به روز عملیات نزدیکتر میشدیم، بیشتر میشد. به گفته او حتی «یک روز مانده به عملیات، جنگندههای عراقی جاده خرمشهر، سواحل کارون و تعدادی از مقرهای پشتیبانی یگانها را بمباران کردند». او مورد دیگری را هم به عنوان شواهدی بر لو رفتن عملیات معرفی میکند: «مورد دیگری که بیش از پیش دشمن را هوشیار کرده بود، گشتهای پی در پی نیروهای اطلاعات یگانها در سراسر داخل رود اروند بود». میرزایی در ادامه از نکته قابل توجهی صحبت میکند که گویا کسی به آن توجهی نداشته است: «به خصوص در یک مورد قبل از شروع عملیات، نیروهای گشت غواصان لشکر ۴۱ ثارالله در داخل تنگه جزیرهی امالرصاص با عراقیها درگیر شده بودند». حضور نیروهای ایرانی در جایی که عملیاتی انجام نشده است، قاعدتا برای طرف عراقی نشانگر این است آن نیروها شناسایی بودهاند و طبق قاعده نیروهای شناسایی هم پیش از عملیات این کار میکنند؛ به عبارت دیگر به گفته میرزایی، حضور مستمر نیروهای شناسایی به کشف عملیات یا حداقل هوشیاری بیش از اندازهی نیروهای عراق کمک کرده بود.
۱۵. اما یکی از مهمترین روایات از لو رفتن عملیات پیش از آغاز را «محمدحسن نظرنژاد» دارد که در قالب کتاب خاطراتش به نام «خاطرات بابانظر» منتشر شده است. او که از فرماندهان لشکر ۲۱ امام رضا(ع) بود، در خاطراتش با اشاره به جابجایی گسترده نیروها به سمت منطقه عملیاتی، میگوید: «به آقای قاآنی گفتم با این وضع عملیات بی معنی است…با مسؤول حفاظت خودمان آقای بنیاسد که صحبت میکردیم میگفت: ما هم مخالفیم اما دستور میدهند و به ما فشار میآورند. حتی یکی از دوستانم گفت بچههایم را برمیدارم و به تهران میبرم؛ تا چند روز دیگر عملیات شروع میشود و ممکن است شهرها را بمباران کنند. پرسیدم از کجا فهمیدی؟ گفت از شیوه حفاظتی که در جادهها دارد صورت میگیرد میشود فهمید!». به عبارت دیگر او در این قسمت میخواهد این موضوع را منتقل کند که به سبب شیوههای حفاظتی ویژهای که در جادههای منتهی به منطقه عملیاتی اجرا میشد، برای هر کسی واضح بود که یک عملیات بزرگ در راه است. او در ادامه میگوید: «نیروها زیاد بودند. هر طور هم که کنترل می کردیم بالاخره از یک جایی بیرون میآمدند مثلا روی پشت بامها ظاهر میشدند. در صورتی که اگر حفاظت اطلاعات بر اساس یک برنامهریزی دقیق کار میکرد و ۶-۷ جاده را مد نظر میگرفت عملیات لو نمیرفت». نظرنژاد در کتاب خود چگونگی جابجایی نیروها اشاره میکند: «ما ۴ گردان خود را دزدکی به خرمشهر آوردیم ولی حاج باقر قالیباف این کار را نکرد. شبی که میخواست نیرو بیاورد ما به کمک ایشان رفتیم. در طول مسیر میدیدم هنوز ماشین ایستاده است….لشکر ۵ نصر، قریب به ۳۰ گردان باید جابجا میکرد. خود ما ۲۰ گردان نیرو داشتیم». او معتقد است که یکی از عوامل مهم در شکست کربلای ۴ نحوه جابجایی نیروهاست: «عملیات کربلای ۴ از همان شبی که ستون کشی آغاز شد شکست خورد». نظرنژاد همچنین پرده از شنودهایی برمیدارد که پیش از عملیات به دست آمده بود: «بچههایی که شنود می کردند مرتب میآمدند و میگفتند عراق اعلام میکند ما میدانیم که میخواهید از اینجا حمله کنید. نیایید که همهتان کشته میشوید». به عبارت دیگر عراقیها به وضوح اعلام میکردند که ما در جریان عملیات شما هستیم ولی فرماندهان ارشد ایرانی احتمالا این اعلام را به پای تاکتیک جنگ روانی دشمن گذاشتهاند و نسبت به آن بیتوجه بودند.
معلوم نبود که امشب حمله آغاز میشود یا خیر؟ آقای سنجقی را به منطقه فرستادیم. نزدیک ساعت ۱۰ خبر دادند که عملیات با نام کربلای ۴ آغاز شده است؛ غافلگیر شدیم. فورا آقای (منصور) ستاری برای انتقال هاگ عازم شد و به قرارگاه غرب به نیروی زمینی ارتش هم اطلاع دادیم. محسن رضایی و محسن رفیق دوست، تلفنی خبر از موفقیت اولیه دادند»- از خاطرات هاشمی رفسنجانی
آغاز عملیات
به هر شکل، کمکم میرفت که عملیات آغاز شود. هاشمی رفسنجانی که آن زمان جانشین فرمانده کل قوا بود، سوم دی ماه راهی بوشهر میشود؛ او در خاطرات آن روزش نوشته: «معلوم نبود که امشب حمله آغاز میشود یا خیر؟ آقای سنجقی را به منطقه فرستادیم. نزدیک ساعت ۱۰ خبر دادند که عملیات با نام کربلای ۴ آغاز شده است؛ غافلگیر شدیم. فورا آقای (منصور) ستاری برای انتقال هاگ عازم شد و به قرارگاه غرب به نیروی زمینی ارتش هم اطلاع دادیم. محسن رضایی و محسن رفیق دوست، تلفنی خبر از موفقیت اولیه دادند».
آن سوی جبههها، در سمت عراق آنها در انتظار آغاز عملیات بودند. سرلشکر وفیق السامرایی، از مسئولان اطلاعات ارتش عراق، در کتاب خاطراتش به نام «ویرانی دروازه شرقی» به خوبی به این تسلط اطلاعاتی اشاره کرده است: «ما روز آغاز حمله احتمالی را شامگاه ۲۴ یا ۲۵ دسامبر ۱۹۸۶(سوم یا چهارم دی ۱۳۶۵) پیشبینی کردیم…. ساعت ۸ شب، تیمهای شناسایی خط مقدم ما تحرکات غیرطبیعی ایرانیها را مشاهده کردند… بیش از نیم ساعت در شرایط بسیار سخت انتظار آغاز حمله باقی ماندم. برای اینکه خود را مشغول کنم و از اضطرابم بکاهم، با دفتر شعبه اطلاعاتیام در منطقه کاظمین بغداد تماس گرفتم و از آنها خواستم تا آرایشگاه را آماده کنند… مرکز فرماندهی را در آن شرایط بغرنج رها کردم….آرایشگر در نیمههای کار اصلاح من بود که زنگ تلفن به صدا درآمد، به من اطلاع دادند که حمله ایرانیها آغاز شده است و باید خیلی زود خود را به مرکز فرماندهی برسانم…حمله در دو منطقه آغاز شده بود و در پیشبینی زمان و محور حمله و میزان نیروهای مهاجم موفقیت بزرگی نصیب ما شده بود. این حمله به شدت سرکوب شد».
غلامعلی رشید، از فرماندهان ارشد سپاه در زمان جنگ، ۶ اسفند ماه ۹۲ در بخشی از یک سخنرانی، به کربلای ۴ اشاره داشت؛ او روایتی میکند از آغاز عملیات و آنچه در اتاق فرماندهی گذشته بود. رشید میگوید: «بنا بود ما ساعت ۱۰:۳۰ شب عمل کنیم که ساعت ۹:۳۰ بخشی از غواصهای ما در مقابل همین جزیره امالرصاص کشف شدند و بعد تا یگانها درگیر شدند، ساعت ۱۰:۳۰، ۱۱ شد. آقا محسن [رضایی] به من و آقای شمخانی فرمودند که شما بروید کمی استراحت کنید تا من و آقا رحیم [صفوی] چند ساعتی ادامه بدهیم و بعد شما بیایید، که ما رفتیم حدود ۲ ساعتی استراحت کردیم از ساعت ۱:۳۰ تا ۳:۳۰، بعد که بیدار شدیم دیدیم عملیات خوب پیش نمیرود و آقا محسن فکر کنم آمد استراحت کند که دید نمیشود و البته ساعت ۵ صبح آقای قاسم سلیمانی و آقای مرتضی قربانی پشت بیسیم فریاد میزدند که وارد امالرصاص شدیم و میخواهیم عبور کنیم و وارد ابوالخصیب شویم، یعنی با روحیهای بسیار قوی دم از پیروزی میزدند. ولی سایر واحدها اینطور نبود، مباحث همین طور پیش رفت که ساعت ۷ یا ۸ صبح آقا محسن به این نتیجه رسید که تداوم این عملیات به مصلحت نیست و دستور توقف دادند». رشید در ادامه به بحث لو رفتن عملیات اشاره میکند: «یک جا من یادم هست که در قرارگاه گفت عملیات در رده به کلی سری لو رفته است!».
این نکته را محمد درودیان از راویان جنگ هم نقل کرده است. او در یادداشتی که سال ۱۳۹۳ منتشر کرد، در این باره به صحبتهای محسن رضایی در شب عملیات اشاره میکند و نوشته: «در واکنش اولیه به نتایج پیشروی نیروها، بسیار آرام گفت: «عملیات از رده بهکلی سری لو رفته است.» غیر از من که در کنار ایشان نشسته بودم و گزارشها را ضبط و ثبت میکردم، افراد حاضر متوجه این واکنش نشدند. در همان زمان، این موضوع را در گزارشها نوشتم، ولی نسبت به ضبط آن اطمینان کامل ندارم».
«در واکنش اولیه به نتایج پیشروی نیروها، بسیار آرام گفت: «عملیات از رده بهکلی سری لو رفته است.» غیر از من که در کنار ایشان [محسن رضایی] نشسته بودم و گزارشها را ضبط و ثبت میکردم، افراد حاضر متوجه این واکنش نشدند- محمد درودیان،روایتگر دفاع مقدس
ر پاورقی کتاب محسن رضایی روایتی از آنچه در لحظات آغازین عملیات رخ داد، آمده است: «نیم ساعت پس از آنکه غواصها به درون رودخانه رها شدند؛ برادر عزیز جعفری اطلاع داد دشمن نیروها را زیر آتش گرفته اما تحرک دشمن نیز مانند شبهای گذشته عادی فرض شد؛ لذا دستور داده شد همه در ساعت ۲۲:۳۰ آماده باشند. اما ساعت ۲۱:۳۸ لشگر ۱۴امام حسین(ع) خبر داد که دشمن روی خط منور زیادی انداخته و داخل رودخانه نیز به نیروها حمله کرده. ساعت ۲۲ فرمانده قرارگاه قدس اعلام کرد لشکر ۳۱عاشورا متوقف شده و امکان استفاده از لشکر ۴۱ ثارالله نیز وجود ندارد…با این همه فرمانده سپاه اظهار میداشت شرایط حاد نیست؛ چرا که تحرک نداشتن دشمن در محورهای قرارگاه نوح، کربلا و نجف و نیز عادی بودن شرایط در آن محورها موجب تقویت این برداشت شده بود… به هر صورت حدود ساعت ۲۲:۰۸ با خبرهای گوناگونی که رسید، فرماندهی پی برد که دشمن تک را کشف کرده اما اوضاع به سختی قابل اداره بود…با این حال ساعت ۲۲:۳۰ سوم دی ماه ۱۳۶۵ رمز عملیات اعلام شد و یگانها در همه محورها عملیات را آغاز کردند و این در شرایطی بود که این بار دشمن عملیات را آغاز کرده بود… ساعت ۱ بامداد رادیو عراق خبر حمله ایران را همراه با نقطه و محورهای آن اعلام کرد؛ موضوعی که در گذشته سابقه نداشت. این خبر احتمال هوشیاری و آگاهی دشمن را از حمله در ذهن فرماندهان بیشتر تقویت کرد».
«رضا میرزایی» فرمانده گردان ۱۵۶ حضرت سیدالشهدا(ع) در کتاب خاطراتش از تعداد یگانها و نیروهایی میگوید که در گام اول وارد عمل شدند؛به گفته او «در گام اول حدود ۱۲ هزار نفر در قالب ۳۰ گردان خطشکن به پای هدفها رفته و منتشر فرمان حمله بودند و ۳۰ گردان دیگر به صورت آماده سوار بر قایقها و در داخل رود کارون و نهرها منتظر بودند تا پس از شکسته شدن خط، با قایق به ساحل دشمن بروند».
میرزایی همچنین آمار کل نیروهای عملکننده در عملیات را ۱۳ لشکر و ۱۲ تیپ مستقل اعلام میکند که متشکل از «تعداد ۲۳ هزار و ۷۳۳ نفر پاسدار رسمی، ۶۶ هزار و ۸۴۷ نفر سرباز وظیفه، ۱۱ هزار و ۲۳۱ نفر نیروی بسیجی بودند» و در مجموع «۲۰۳ هزار و ۸۱۱ نیرو برای اجرای عملیات» در اختیار سپاه بودند. اما در این عملیات به دلیل اینکه ناکام ماند، به گفته میرزایی «در موج اول نیروهای ۱۵ یگان در دو مرحله وارد عمل شدند. البته در هر مرحله حدود ۳۰ گردان از این یگانها وارد عمل شده که در مجموع از ۱۵ یگان نزدیک به ۶۰ گردان در دو مرحله وارد عمل شدند و سایر یگانها دست نخورده باقی ماندند».
روایت فرماندهان از عملیات
فرماندهان میدانی که وسط عملیات بودند روایتهای تلخی دارند از آنچه در شامگاه سوم دی تا سحرگاه چهارم دی ۱۳۶۵ بر نیروهای ایرانی در اروند گذشت.
میرزا محمد سلگی در خاطراتش از آن دست روایتهای تلخ را دارد. فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل(ع) در لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) مینویسد: «ساعت ۱۰ شب وقتی غواصها به میانه اروند رسیدند، سید مسعود حجازی مسئول طرح و عملیات با فرمانده غواصها در تماس بود و من با حاج مهدی(کیانی) فرمانده لشکر در تماس بودم تا اجازه حرکت بدهد… از سمت اروند، گاه و بیگاه فقط تقتق تک تیر میآمد که طبیعی مینمود اما به یکباره زمین و آسمان در صدای وحشتناک غرش چند فروند هواپیما به هم پیچید…. بمبها دور و اطراف اسکله و قایقهای در حال انتظار فرود آمدند و با اینکه تعدادی از آنها داخل کارون منفجر شدند ولی موج انفجار و تلاطم امواج، چند قایق را وارونه کرد و بلافاصله هواپیماهای بعدی بجای بمب، انبوهی از منورهای پرفروغ را بر فراز اروند رها کردند. حالا همه غواصانی که فقط سرهایشان از آب بیرون بود در معرض تیر مستقیم نیروهای در خط دشمن قرار گرفتند و صدای تک تیرها به یکباره به رگبارهای مهیب، دوشکا و ضدهوایی و شلیک آرپیجی بدل شد. منورها بیش از ۱۵ دقیقه میسوختند و شب را مثل روز روش میکردند. غواصان که تا صد متری ساحل دشمن شنا کرده بودند، هیچ راهی جز رفتن به سمت ساحل دشمن نداشتند». او در ادامه از رخنه تعدادی از غواصها در صف دشمن میگوید که با وجود باتلاق و سیمخاردار به کانالهای لب آب وارد شده بودند؛ ساعت ۱۱ شب بود.
«داخل اروند قتلگاه بچهها بود؛ پیکر بسیاری از غواصان و نیروهای پیاده روی آب بود و به سمت خلیجفارس میرفت. از گردان حضرت علیاصغر فقط فرمانده گردان- حاج ستار- از میان جهنم آتش رد شده بود…»؛ این بخش دیگری از روایت میرزا محمد سلگی است از ساعات غمبار عملیات کربلای ۴ که در میانهی اروند در حال رخ دادن بود.
او ادامه میدهد: «دومین بار بود که پس از عملیات جزیره مجنون(خیبر) هوای جبهه از ماتم و غم پر میشد. عملکرد همه لشکرها در عدم استقرار در ساحل دشمن مشابه بود. عراقیها از آن طرف آب به علامت خوشحالی تیر هوایی میزدند… بیشتر نیروهای پیاده و آبی-خاکی لشکرهای عملکننده سالم و دست نخورده باقی مانده و تنها گردانهای غواصی از گردونه رزم خارج شده بودند و فرماندهان میتوانستند روی آنها برای عملیات بعدی حساب کنند…. البته توجیه رزمندگان در این شرایط از انجام عملیات سختتر بود و مشکل فرمانده گردانها برای توجیه نیروهای بیشتر. تعدادی از بچهها خیلی صریح و جدی میگفتند که دشمن دست ما را خوانده بود، چرا مسئولین و فرماندهان تدبیر مناسبی نداشتند؟! و چه کسی در قیامت جواب مظلومیت شهدای غواص را میدهد».
غواصها کمکم وارد آب میشدند تا به میانههای اروند برسند و از آنجا نیروهای پشتیبان وارد عمل شوند. سید نورالدین عافی در کتاب «نورالدین پسر ایران» از لحظات آغاز عملیات میگوید: «در کمال تعجب دیدم غواصان لشکر دیگری دارند مقابل ما در آب حرکت میکنند، آنها قبل از ما وارد اروند شده بودند. صدای بلند غواصها که به فارسی صحبت میکردند نگرانم میکرد. در دلم غوغایی بود، هنوز وارد اروند نشده بودیم که ناگهان صدایی از آب بلند شد؛ دشمن از آتشبارهایی استفاده کرد که اول روی آب را تا سطح ۵۰-۶۰ متر گاز میپوشاند و بعد میسوخت و میسوزاند. غواصانی که به ستون در آب حرکت میکردند در یک لحظه زیر آتشبار دشمن لت و پار شدند…. ناباورانه شاهد گلولهباران بچههای غواص درون آب بودیم…صدای ناله مظلومانه غواصها در میان غرش آتشبارها خیلی غریب بود….نیروهای گردانهایی که از بالا وارد آب شده و از محور ما میگذشتند مقابل چشم ما قتلعام میشدند». او تعداد لشکرهایی که نیروهای نیروهای غواصشان را وارد عمل کرده بودند ۱۳ لشکر گمانه میزند و در عین حال میگوید که نمیداند آن لحظات چند گردان داخل اروند بودند». او همچنین به گردان ولیعصر لشکر عاشورا اشاره میکند و میگوید از آن گردان غواص، تنها حدود ۴۰ نفر به ساحل رسیدند و بیشتر غواصان گردان ولیعصر آن شب شهید و تعدادی مفقود شدند. او در ادامه روایت از لحظات زیر آتش قرار گرفتن نیروهای ایرانی میگوید: «بچهها که در یک ردیف از طناب گرفته و به هم وصل بودند به طرز فجیعی در آب زخمی و شهید میشدند. گاه صدای ناله و فریادشان را میشنیدم و دلم آتش میگرفت. دست و پای قطع شده بچهها روی آب شناور بود». به گفته نورالدین، جریان آب بیشتر شهدای کربلای ۴ را با خود سمت دریا میبرد.
«رضا میرزایی» فرمانده گردان ۱۵۶ حضرت سیدالشهدا(ع) در خاطراتش از لحظات آغاز عملیات و حمله طرف عراقی به نیروهای ایرانی میگوید: «عراقیها با هماهنگی قبلی در گام اول، صدها خمپارهی منور به بالای اروند پرتاب کردند. اورند همچون روز روشن شد…پس از آن سراسر اروند را جهنمی از آتش کردند». میرزایی در ادامه از ورود هواپیماهای عراقی مهلکه میگوید که منورهای خوشهای یا همان «فلر» بر روی اروند ریختند؛ منورهایی که شب را به روز تبدیل کردند. حالا که اهداف برایشان روشن شده بود، پس از چند دقیقه قایقهای پر از نیروهای ایرانی که در حاشیه اروند منتظر دستور حمله بودند را بمباران کردند.
مهدیقلی رضایی هم از لحظات اجرای عملیات روایت خودش را دارد: «هواپیماهای دشمن در یک لحظه فیلر زدند و تعداد زیادی منور، آسمان منطقه را روشن کرد». فیلر همان منورهای خوشهای است که تقریبا ۷ دقیقه روشنایی خوبی مانند روشنایی روز میدهد و در این شرایط امکان مخفی ماندن بسیار پایین است. رضایی در ادامه به تیراندازی و آتش سنگین نیروهای عراقی بر آب و ساحل اشاره میکند. در همین حال رزمندگان گردان حبیب هنوز وارد آب نشده بودند و در نیزار کنار آب بودند که آتش عراق شروع به باریدن گرفته بود. رضایی اما میگوید: «این چیزی از درد درونم نمیکاست وقتی که میدیدم بچههایی در وسط آب، زیر بارش گلوله و خمپاره و آرپیجی تکهتکه میشوند. عراقیها ستون بچهها را در وسط آب با خمپاره و آرپیجی میزدند و خمپاره توی آب هم منفجر میشد! زیر نور منورها زخمی شدن بچهها و حتی رنگ خون آنها را که آب را قرمز کرده بود میدیدم».
جدل حسین خرازی با عزیز جعفری
مجید نداف، از راویان جنگ، در مقالهای با نام «مروری بر گفتمان اقناعی در مدیریت جنگ مردمی» که در شماره ۱۹ فصلنامه «نگین ایران» منتشر شده، به برخی وقایع در روزهای کربلای ۴ اشاره میکند؛ او به وضعیت حاکم بر خطوط جبهههای عمل کننده نیروهای ایرانی در عصر روز اول عملیات کربلای ۴ اشاره میکند که «هالهای از شکست و اضمحلال سراسر خطوط جبهه خودی را فراگرفته بود». در ادامه این راوی جنگ، به مشاجره بین شهید حسین خرازی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین(ع) و فرمانده بالا دستیاش در قرارگاه قدس یعنی محمدعلی جعفری یا همان عزیز جعفری میپردازد؛ ماجرا از این قرار بود که عصر روز اول عملیات، فرمانده قرارگاه قدس، فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین(ع) را موظف میکند تا عملیات شب اول را تکرار کند. لشکر ۱۴ امام حسین(ع) از لشکرهای تحت امر قرارگاه قدس بود. این دو فرمانده برای بحث و جدل از سنگر خارج میشوند و دور از نگاه رزمندگانشان و این سوی اروند و روبروی جزیره امالرصاص -یکی از محلهای درگیری نیروهای ایرانی با دشمن- شروع به بحث میکنند. طبق روایت راوی، خرازی در برابر «استدلالها و بیان ضرورت انجام عملیات در شب دوم» از سمت عزیز جعفری مقاومت میکند؛ از جعفری اصرار بود و از خرازی انکار؛ این بحث آنقدر بالا میگیرد که به نوشته راوی، حسین خرازی برابر فرمانده بالادستی خود با بغض پا میکوبد و میرود. نهایتا خرازی تصمیم خود را گرفت؛ او ریسک این تصمیم را نپذیرفت و به حالت قهر میرود؛ اما این قهر باعث نمیشود که به عقب برگردد بلکه خودش از اروند عبور کرد و به جزیره رفت تا در کنار سایر رزمندگان در عملیات شرکت کند؛ او همچنین پس از نپذیرفتن تصمیم عزیز جعفری از فرماندهی لشکر استعفا داد و گفت که «دیگر مسئول لشکر من نیستم، ابوشهاب است». نهایتا فرماندهان ارشد هم به نتیجهای که خرازی رسیده بود و بر آن تاکید داشت، رسیدند و از ادامه عملیات در شب دوم منصرف شدند. پس از آن بود که لشکر ۱۴ امام حسین(ع) بعد از غروب اقدام به تخلیه منطقه از مجروحین و پیکرهای شهدای آن منطقه کرد.
«دیگر مسئول لشکر من نیستم، ابوشهاب است». این را حسین خرازی گفت. نهایتا فرماندهان ارشد هم به نتیجهای که خرازی رسیده بود و بر آن تاکید داشت، رسیدند و از ادامه عملیات در شب دوم منصرف شدند- مجید نداف، از راویان جنگ
بعد از عملیات یا برنامهای برای عبور از بحران
پس از عملیات ناموفق کربلای ۴ بنا میشود عملیاتی با نام کربلای ۵ انجام شود که تقریبا مکمل همان عملیات ناکام بشود؛ محور کربلای ۵، شلمچه بود و فاصله زمانی بین کربلای ۴ و ۵ دو هفته. برنامه این بود که کربلای ۴ را عملیات بزرگ سالانه ایران جا بزنند ولی در عمل برای عملیاتی زودهنگام به فاصله دو هفته از کربلای ۴ برنامهریزی کنند. از سوی دیگر صدام بابت پیروزی در کربلای ۴ خیالش راحت شده بود و برای شکرگزاری راهی مکه شد. به عبارت دیگر تاکتیک گول زدن طرف عراقی گرفت و ایران توانست این بار با اجرای کربلای ۵ عراق را نه از زمین که از زمان غافلگیر کند؛ کربلای ۵ با وجود تلفات جانی سنگین برای ایران، زمینهای فراهم کرد که چند ماه بعدش قطعنامه ۵۹۸ از سوی شورای امنیت سازمان ملل برای خاتمه جنگ صادر شود؛ البته ایران یک سال بعد آن را پذیرفت. در این دو هفته فاصله جلساتی برای طراحی کربلای ۵ بین فرماندهان تشکیل شد که در آن درباره کربلای ۴ هم صحبت میشد.
احمد غلامپور، فرمانده وقت قرارگاه کربلا، در جلسهای به تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۳۶۵ که با حضور هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی و سایر فرماندهان برگزار شد، میگوید: «دشمن در حال تقویت منطقه است. با شلیک اولین تیر، نیروهای احتیاط دشمن وارد منطقه میشوند چون دشمن حساس است نیاز به غافلگیری داریم و اگر با زمان کم بخواهیم وارد عمل شویم، نمیشود غافلگیری را رعایت کرد و اگر حفاظت رعایت نشود مانند کربلای ۴ میشود».(مجله نگین ایران- شماره ۱۹- ص ۶۳)
روز بعدش یعنی ۱۱ دی ماه جلسه دیگری با حضور هاشمی رفسنجانی که به منطقه رفته و فرماندهان ارشد سپاه برگزار میشود؛ دستور جلسه همان دستور قبلی بود اما حضار درباره کربلای ۴ هم زیاد صحبت میکردند. در این جلسه هاشمی رفسنجانی خطاب به فرماندهان از نارضایتی امام(ره) درباره تاخیر در اجرای عملیاتها میگوید: «…ضمنا امام هم راضی نیستند. برادران بدانند امام قطعا از تاخیر در عملیات راضی نیستند. پیش از اینکه عملیات شروع شود (کربلای ۴) ایشان یک جملهای به من گفت من حالا زود میدانم این جمله را به شما بگویم. بعدا حالا وقت هست، من به تلخی آن جمله تا به حال از امام در مورد جنگ و رزمندگان نشنیدهام. چیز خوبی نبود، بعد هم خودشان مایل نبودند من نقل بکنم جمعی هم بودند، من تنها نبودم که این جمله را ایشان گفتند. ایشان ناراضی هستند از تاخیرها، و شاید هم بعد در تحلیل ایشان یکی از عوامل ناموفقیت عملیات گذشته، تاخیر یک ماهه گذشته بوده است. از حرفهای ایشان من اینطور میفهمم، تعبیری که اینها به انتظار اینکه داس پیدا کنند شمشیر را از دست میدهند». (مجله نگین ایران- شماره ۱۹- ص ۶۹ و ۷۰)
در ادامه جلسه بحث بین هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی کمی جدیتر میشود؛ رضایی خطاب به هاشمی میگوید که برای بالا بردن موفقیت باید مشکلاتمان را حل کنیم. او در ادامه درباره کربلای ۴ میگوید: «حتی اینجا [کربلای ۴] واقعا همه در ذهنشان بود که حتی یک روز عقب بیفتد، منتهی چون احساس میشد منطقه ممکن است لو برود و ما تمایل حضرتعالی را هم دیدیم، برای اینکه سرعت بدهیم یک روز زودتر یعنی همان روزی که در ذهن شما بود ، همان را انتخاب کردیم». هاشمی در پاسخ به رضایی میگوید که «تمایل ما که اون یک ماه قبلش بود و …». رضایی باز هم به کربلای ۴ اشاره میکند و ادامه میدهد: «باید ما دیگه پشت دستمان را داغ کنیم که…ما فشار باید بیاوریم که امکانات بگیریم…». (مجله نگین ایران- شماره ۱۹- ص ۷۰ و ۷۱)
در مقالهای که مجید نداف در «نگین ایران» منتشر کرده، نقل قولی هم از محمد درودیان یکی دیگر از راویان سرشناس سالهای جنگ دارد که به کربلای ۴ میپردازد: «بعد از کربلای ۴ آقای هاشمی یک جلسهای در امیدیه گذاشت که فرماندهان رفتند گزارش دادند و مسئله شلمچه (کربلای ۵) را مطرح کردند. به نظر من [منظور از] طرح شلمچه در آنجا بیشتر پشت سر گذاشتن بحران کربلای ۴ بود…. یک سری عوامل موثر در استمرار عملیات و انتخاب منطقه شلمچه وجود داشت. یکی موقعیت خاص سیاسی کشور و جامعه بود. به هر جهت یک سال تبلیغات کرده بودیم و یک پیچی خورده بود که ما نمیتوانستیم متوقف شویم و بایستی این بحران را حل میکردیم. عامل بعدی این بود که ما نزدیک به ۲۰۰ گردان نیرو داشتیم، یعنی قبل از کربلای ۵، ۲۷۰ گردان نیرو داشتیم که ۶۰ گردان آن (درگیر شدند) و تقریبا ۲۰۰، ۲۱۰ گردان نیرو داشتیم…».
غلامپور در مصاحبه با «نگین ایران» شماره ۴۷(زمستان ۹۲) از فرماندهی محسن رضایی و دستور به قطع عملیات کربلای ۴ تمجید و تجلیل و آن را شجاعانه توصیف میکند: «به اعتقاد من در اینجا میتوان به هنر فرماندهی آقا محسن [رضایی] را در چند تصمیمگیری دید. اولین کاری که به نظر من خیلی شجاعانه بود و شاید کمتر فرماندهی در آن شرایط چنین کاری میکرد، دستور قطع درگیری بود؛ یعنی یک فرمانده چند ساعت بعد از شروع عملیات در شرایطی که دو محورش تا حدودی موفق بودهاند، اما چون یک محورش ناموفق است دچار اما و اگر و تردید نمیشود و به سرعت تصمیم به قطع درگیری میگیرد؛ هرچند این کار آثار و تبعاتی برای دو یگان سمت چپ داشت چون نیروها به آن طرف رودخانه رفته بودند و حالا هوا روشن شده و روز است، عقبنشینی در این شرایط برای آنها طبیعتا خیلی سخت بود و خسارات و تلفات سنگینی داشت. بسیاری از بچهها در مسیر برگشت به سمت ساحل خودی غرق و تعدادی نیز زخمی یا شهید شدند. با این همه به نظر من خود این شجاعت فرماندهی که تصمیم گرفت اعلام عقبنشینی کند- و در واقع پایان عملیات کربلای ۴ را چند ساعت بعد از آغاز عملیات، اعلام کند- تصمیمی شجاعانه بود.»
تا همیشه غمانگیز
در بسیاری از متون بر سر آمار شهدا، مجروحین و مفقودین کربلای ۴ اختلافنظرهای زیادی وجود دارد که مانع از اظهار قاطع درباره آمار این عملیات میشود. اما به هر شکل طبق آنچه از روایتهای فرماندهان و رزمندگان برمیآید این است که احتمال لو رفتن کربلای ۴ بیش از لو نرفتن آن بوده است؛ مسالهای که همچنان محل نزاع است؛ هرچند که برخی این مباحث را سیاسی میدانند ولی در هر صورت آنچه در کربلای ۴ رخ داد، باعث شد تا همیشه، «غمانگیز» همراه با اسم کربلای ۴ همراه باشد.
انتهای پیام
کربلای چهار ،چه کربلای چهاری!
از قول نوح نبی ،قران می فرمایند«و من هر زمان آنها را دعوت کردم که ایمان بیاورند، و تو (ای خدا) آنها را بیامرزی انگشتان خود را در گوش ها قرار داده و لباسهایشان را بر سر و صورت می پیچیدند و در مخالفت با حق اصرار ورزیدند و شدیدا تکبر کردند»! (و انی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی آذانهم واستغشوا ثیابهم و اصروا واستکبروا استکبارا) سوره نوح ایه 7
افسوس که گوش شنوایی نبود،و بهترین جوانان ایران به شهادت رسیدند که خدا انها را با حضرت محمد (ص)و اهل بیت و صالحان محشور کنندوآن لجوجان را …….
مسببان این بی تدبیری نه تنها منزوی نشدند بلکه همگی در راس امور مملکت قرار گرفتند. و از آن طرف منافقین و خائنین از طریق شبکههای من و تو و اینترنشنال در خانههای مردم کنگر خورده و لنگر انداخته اند. مادری را میشناسم که هنوز سراغ پسرش را از دوستان رزمندهاش میگیرد. سالها گذشته و خون انسانهای بینظیر آن دوران، دستمایه قدرت طلبی تندروهای به ظاهر مذهبی و نیز کینه وزری های اپوزوسیون خارج نشین شده است. این دردها را کجا فریاد بزنیم!
…
این اسمهایی که در متن هست از قبیل محسن رضایی و رفیقدوست و رحیمصفوی و خرازی و سایرین، نشون میده که بقیهتون هم از همین قماش بودید
نهایت هنر شماها … است
…
محسن رضایی باید حداقل برای عملیات کربلای 4 محاکمه شود.