افروغ: نکند رسانههای منتقد، مدافع شوند
سرویس سیاسی انصاف نیوز: عماد افروغ با تاکید بر نگرانیاش از یکدستی حاکمیت، دربارهی رسالت رسانهها در این وضعیت میگوید: وقتی مردم در یک پیمایش ملی روی هم رفته ۲۶ درصد میگویند که گرایش چپ و راست داریم یعنی ۷۴ درصد از آنها نیستند؛ این ۷۴ درصد را چه کسی باید نمایندگی کند؟ شما باید نمایندگی کنید. یعنی ۷۴ درصد تحت تاثیر این صفآراییهای کاذب سیاسی نیستند، یعنی نیازهایی دارند و اتفاقا التزام به انقلاب و اسلام و میهن و هویت دارند، اما حاضر نیستند این مصالح را فدای منافع روزمره عدهای بکنند.
افروغ در گفتوگوی خود با انصاف نیوز که به مناسبت سالگرد تشکیل تحریریه انجام شد، ضمن توضیح تجربیات خود از انصاف، به سوالاتی ازجمله دربارهی چرایی جدایی خود از مجلس و عدم شرکت دوباره در انتخابات نیز توضیح داده و میگوید: «دیدم مجلس جای بنده نیست. احساس کردم که نمیتوانم اهداف بلند و روشنگرانه خود را از طریق مجلس دنبال کنم. قبل از آن فکر میکردم که مجلس نزدیکترین کانون حاکمیت به آگاهیبخشی و روشنفکری است؛ بعد متوجه شدم که آنقدر آنجا تراکم لابیها و جناح زدگی و سیاستزدگی است که بهتر است قالب و شکل آگاهیبخشی خود را عوض کنم.»
متن کامل گفتوگو با عماد افروغ -جامعه شناس- را در ادامه بخوانید:
انصاف نیوز: کمی درمورد تجربهتان از انصاف نیوز بگویید؟
افروغ: قبل از حضور و ورود مجازی در پایگاه خبری – تحلیلی انصاف نیوز، تصو ر میکردم با ساختاری عریض و طویل و تحریریهای پرتعداد مواجه شوم؛ خیلی خوشحال شدم که دیدم تحریریهای جمع و جور دارید. و این درحالی است که که یک رسانه تاثیرگذار و بانفوذ به چشم میآیید.
اجازه دهید در بدو شروع کمی درباره واژه انصاف و معنا و دلالتهای آن بحثی داشته باشیم. انصاف در کار شما یعنی انعکاس واقعیت؛ و تلاش برای رسیدن به حقیقت. هر واقعیتی، حقیقت نیست. در صورت داشتن نگاهی انتقادی است که میتوان از آن واقعیت به حقیقت رسید.
این یک بحث روش شناسی دقیق است و به این برمیگردد که عالم لایهمند و سرشار از غیاب است و الزاما آنچه که میبینیم همان چیزی نیست که در نفسالامر نهفته است. این بحث مجالی دیگر میطلبد.
پس بنابراین یک خبرنگار، مخصوصا وابسته به انصاف نیوز، باید تلاش کند که با یک نگاه هنجاری و ارزشی، از واقعیت به حقیقت برسد؛ این درصورتی ممکن است که نگاه انتقادی داشته باشد. برای یک خبرنگار منصف صرفا مهم این نیست که فلان اتفاق افتاده است، بلکه مهمتر این است که «چرا آن اتفاق افتاده؟!» شما خیلی راحت میتوانید بگویید «ما فقر و نابرابری را بازتاب دادهایم»؛ این کفایت نمیکند. باید ببینید ریشهی این فقر و نابرابری چیست؟
بنابراین به نظر بنده خبرنگار وابسته به انصاف نیوز، هم به واقعیت توجه دارد، هم به حقیقت؛ و در این بین بداخلاقی و بیحرمتی و هتاکی نمیکند. متاسفم که این را میگویم، ولی وقتی مصاحبه میکنیم پر از واهمه هستیم؛ چون میدانیم که حتی بازتاب دهندهی واقعیات هم نیستند، چه خاصه حقایق. متاسفانه از ما یک چیزی میگیرند یا گفتوگویی در جایی میکنیم و قصدمان مصاحبه نیست، بدون هماهنگی، همان را به عنوان مصاحبه چاپ میکنند. یا با مصاحبه شونده چک نمیکنند، یا در نقدهایشان بیحرمتی و هتاکی میکنند. هنوز نفهمیدهاند نقد یعنی چه! نقد باید مستدل و مستند و اخلاقی باشد.
یک عبارتی از حضرت امیر داریم که میگویند: «نگاه کن که چه چیز گفته میشود، نگاه نکن که چه کسی میگوید»؛ یعنی مهم آنچه گفته میشود است. بنابراین نقد هم باید متوجه آنچه که گفته میشود باشد، نه آن کسی که میگوید. یکی از عللی که بنده دیگر کمتر مصاحبه میکنم همین است. خبرنگار باید تنه به تنه روشنفکری بزند. خبرنگار روشنفکر است؛ روشنفکر کیست؟ کسی است که زبان بیزبانهاست. مدافع حقوق و نیازهای واقعی مردم است، سعی میکند از حقوق مردم دفاع کند و ملاحظات اخلاقی را هم باید لحاظ کند. مخصوصا در جامعهی ما که متاسفانه نمره خوبی به اخلاقش نمیتوان داد. میتوانید سوال کنید که «چرا جامعه ما بداخلاق شده؟» بنده این را در وهله اول به جامعه برنمیگردانم، این مسئله به مسئولین و صاحبان قدرت برمیگردد. به سیاستزدگی و امنیتزدگی حاکم برمیگردد. این را به این برمیگردانم که متاسفانه اباحهگری سکهی رایج شده است. این نکاتی است دربارهی اهمیت کار شما.
اما در مورد تجربهی خودم از انصاف نیوز، الحق والانصاف، تا حالا هرچه که از من بازتاب دادهاند با من چک کردهاند و آنچه میخواستم بازتاب دادهاند؛ در انتخاب تیتر و سوتیتر مراقبت کردند. حتی موقعی را یادم هست که یک مطلبی را به نقل از کسی در نقد بنده و به خلاف واقع منتشر کردند؛ به دلیل اینکه برنامه بیست و سی بد پوشش داده بود، آن شخص روی آن صحبتهای تقطیع شده مانور داده بود. من با بیست و سی تماس گرفتم و گفتم «چرا اصل صحبتهای بنده را بازتاب ندادید؟» آنها اصل صحبت من را بازتاب دادند؛ بعد با انصاف نیوز تماس گرفتم آنها هم اصل صحبت را بازتاب دادند و عذرخواهی هم کردند. ممنونم از این عذرخواهی شما. چون بالاخره کسی یکطرفه به قاضی رفته بود و متاسفانه نقد ما قال هم نکرده بود و نقد من قال کرده بود.
یک تشکر ویژه هم در مورد انعکاس تحلیل انتخاباتیام دارم. در انتخابات اخیر سعی میکردم در حین انتخابات مصاحبهای نداشته باشم؛ بنا به دلایلی از جمله اینکه نمیخواستم موضع انتخاباتی داشته باشم، بنابراین سکوت کردم. اما یکی-دو مطلب مختصر در یکی دو گروه دوستانه و شخصی واتساپی نوشتم و تحلیلم را عرضه کردم. پس از انتخابات با سه کانون و سه رسانه مصاحبه کردم -نمیگویم هرکدام وابسته به کجا و چه جناحی بودند چون برای بنده اصلا اهمیتی ندارد- ولی تصور و توقع داشتم که دوتا از این گروهها تحلیلم را بازتاب ندهند و ندادند، اما انصاف نیوز بازتاب داد. در تحلیلی که آن را بهجا و بهموقع میدانستم؛ زنگ خطری را به صدا درآوردم و همین که آنها آن را پوشش ندادند خود توجیه و دلیلی بود بر بجا بودن زنگ خطر این تحلیل.
همهی حرفم این بود که نکند رسانههای منتقد با روی کار آمدن دولت جدید، همه مدافع شوند؛ بشوند منتقد نقادان جدید. این را غیرمترقبه نمیدانستم. اما انصاف نیوز این کار را نکرد و تشکر میکنم. کمک کرد تا آن تحلیلها بازتاب پیدا کند؛ البته بعد از اینکه انصاف آن را بازتاب داد با دوجای دیگر هم مصاحبه کردم و منتظرم ببینم بالاخره آن را منتشر میکنند یا نه.
فرصت را مغتنم شمرده و پنجمین سالگرد تاسیس تحریریه را به شما تبریک میگویم. خوب پیش رفتید، با تعداد نیروی کم اما توان و انرژی زیاد. این چیزی است که ما انتظار داریم. انسانها توانایی زیادی دارند. من امیدوارم شما درگیر مشکلات روز نشوید؛ انشاءالله مشکلات شما را به سمتی نکشاند که وابسته به گروه و جناحی شوید و آنها به شما خط و ربط بدهند که چه چیزی را بنویسید و ننویسید و چگونه تحلیل کنید. حسب شناختم چنین مسائلی را از شما ندیدهام و انشاءالله نخواهم دید.
-ممنون از شما. بازخورد و تحلیل شما درباره ما بسیار دلنشین بود. شما در مقطعی از مجلس خارج شدید و در مجلس بعد شرکت نکردید. به نظر شما ما باید چه کار کنیم؟ با توجه به فشارهایی که وجود دارد تا کجا باید ایستاد؟ تا کجا باید کار کرد؟ به نظر شما تا کجا باید هزینه کرد؟
تلاش میکنم منصفانه پاسخ بدهم. زمانی که سال 84 رقابتهای انتخاباتی انجام میشد، دو رقیب بالا آمدند. آقای هاشمی رفسنجانی و آقای احمدی نژاد. بنده سیاستهای آقای هاشمی را دنبال میکردم، بالاخره ایشان هشت سال رئیس جمهور بودند، نقدهایی به سیاستهای اقتصادی ایشان داشتم. نقدهایم هم بازتاب پیدا میکرد. در یکی از یادداشتهایم هفده نقد به سیاستهای اقتصادی ایشان وارد کردم، اما هیچگاه به حریم و شخصیت ایشان هتاکی و بداخلاقی نکردم؛ زیرا معتقدم این رفتارها ارزش نقد را پایین میآورد. نقد به محتوا تعلق میگیرد و نه به شخص.
لذا با توجه به این شناختی که داشتم و شعارهایی که رقیب آقای هاشمی میداد، بنده طرف آن شعارها را گرفتم، زیرا که شعارهای خود ما بود. بحث عدالت و اخلاق و… بود. اما حدس میزدم که با استقرار دولت جدید، یک همنوایی ناموجه بین دولت و مجلس شکل میگیرد و احساس کردم که باید یکبار دیگر ناقوس دیکتاتوری را به صدا دربیاوردم. کمااینکه در دولت قبل هم همین کار را کردم، وقتی که دولت وقت با مجلس ششم یکی شد؛ زیرا که مجلس باید همیشه نقاد و ناظر باشد. اگر که بخواهد کاملا در اختیار دولتها باشد که این نقض غرض است.
آن موقع این امر باعث شد که من زنگ خطر دولتگرایی پارلمانی را به صدا دربیاورم و این اتفاق هم افتاد. دقت کنید که دو سال اول، مجلس هفتم، خیلی خوب و منتقد بود؛ اما به محض اینکه دولت جدید آمد کاملا در دام دولت جدید افتاد. از آنجا نقدهایم تیزتر شد، نقدهای جدی کردم که موجود است؛ معمولا هم در نطقهایم و هم در تذکرات پیش از دستور مجلس و مصاحبههایم نقدهایم را مطرح میکردم.
به تدریج حملات شروع شد. حملات سازمان یافتهای هم بود. من نمیخواهم نبش قبر کنم؛ بعداز اینکه یک گفتگو در برنامه شب شیشهای با آقای رشیدپور داشتم و مصاحبهای که با خبرگزاری فارس داشتم –که الان وارد توضیحاتش نمیشوم- با موجی از حملات برخی از روزنامهها روبرو شدم؛ برخی نمایندگان، هتاکی را به منتهی درجه خود رساندند. که اگر قرار بر جاری شدن احکام اسلامی میبود باید بر آنها حد جاری میشد.
اما نکتهای را بگویم: من که از موضعم عقبنشینی نکردم؛ گفتگویم را با خبرگزاری فارس در پیوست و ضمیمه کتاب دوباره ثبت و چاپ کردم؛ اما شخصا شاید توقع داشتم از بیرون عدهای مرا حمایت کنند. اما خب حمایت نکردند؛ یعنی تنها شدم.
من نمیخواهم بگویم کارم از عدم کاندیداتوری درست نبوده است؛ با عدم کاندیداتوری تمام رشتههای مخالفان بنده پنبه شد. شک نداشتم که با اعلام کاندیداتوری بنده شب نامهها و روزنامهها حملات خود را کلید خواهند زد. همین طور هم شد. با موضع و تحلیل انتخاباتی سال 88 و اعلام دو سر بودن فتنه و به ویژه بحثهایم در برنامه تلویزیونی پارک ملت در سال 90، پیامکها و ناسزاگوییهای روزنامهای و رسانهای آغاز شد. مضمون برخی از این مخالفتها و بعضا هتاکیها نشان میداد که مطالب از قبل آماده شده است که با اعلام عدم کاندیداتوری بنده در آن مقطع بلا مصرف مانده بودند.
بماند؛ اگر به واقعیات نگاه کنید، میبینید که خب بنده و به تعبیر برخی رفقا و منتقدان یک تنه به میدان رفتهام و کسی هم حمایتی نمیکند. نمیشود که بنده دارم افشاگری میکنم، روشنگری میکنم، آگاهی بخشی میکنم و زبان بیزبانها میشوم، اما کسی نمیگوید دستت درد نکند و بدینوسیله باعث قوت قلب و خاطرم شوند. متاسفانه بنده حمایت آن چنانی ندیدم.
درنهایت احساس کردم که باید سنگر روشنگریام را عوض کنم. دیدم مجلس جای بنده نیست. احساس کردم که نمیتوانم اهداف بلند و روشنگرانه خود را از طریق مجلس دنبال کنم. قبل از آن فکر میکردم که مجلس نزدیکترین کانون حاکمیت به آگاهیبخشی و روشنفکری است؛ بعد متوجه شدم که آنقدر آنجا تراکم لابیها و جناح زدگی و سیاستزدگی است که بهتر است قالب و شکل آگاهیبخشی خود را عوض کنم. آمدم در عرصه مدنی به فعالیتهایم ادامه دادم. مصاحبه میکنم، یادداشت مینویسم، کتاب و مقاله مینویسم. رسالتم را فراموش نکردهام.
برمیگردم به سوال شما؛ شما ممکن است ناراحت شوید و فشارها شما را اذیت کند و کم بیاورید؛ خب باید مقاومت کرد، اما این مقاومت باید همراه باشد با همدردها و همسوهای شما؛ همسوهای محتوایی و مفهومی و نه سیاسی و جناحی، که اصلا اینها را باور ندارم؛ حتی اینها را برای کشور سم مهلک میدانم. کسانی که راه و مشی شما را دنبال میکنند، باید شما را حمایت کنند. بالاخره ما انسانیم و احساس داریم؛ اگر ببینیم کسی از ما حمایت میکند راغبتر میشویم و شور بیشتری برای ادامهی راه پیدا میکنیم.
انسانها نیاز به این حمایتها دارند و ان شاءالله حمایتها بیشتر شود. کسانیکه میخواهند این مشی روشنفکری و آگاهی بخشی را دنبال کنند، متوجه باشند که باید حمایت کنند. این حمایتها خود موتور محرکه و انگیزهای برای مقاومت و فشار میشود و دیگر به راحتی نمیتوانند از جاهای دیگر فشار وارد کنند.
نکته دیگر اینکه نمیدانم چطور بگویم، خدا شاهد است با وجود اینکه هتاکیهای بسیار زیادی به بنده شد، ولی شکایت نکردم. به چند دلیل؛ یکی اینکه به شکایتهایم رسیدگی نمیشد. در صورت شکایت نیز حداقلش این بود که همان روزنامه که این هتاکی را کرده با تیتر درشت نام بنده را کنار یک مخالف انقلاب می آورد و مینوشت: «متن شکایت فلانی و فلانی از …..» فوقش هم هیئت منصفه میرفت اما هیئت منصفهای که من آن دوران میشناختم همه از خودشان بودند. بنابراین شکایت نکردیم و راه خودمان را ادامه دادیم.
توصیهی بنده به مسئولین نیز این است که در برابر نقدهایی که از آنها میشود سعه صدر داشته باشند. امام یک جمله زیبا دارد که بنده نقل به مضمون میکنم. ایشان میفرمایند: «حتی تخطئه هم موجب سازندگی است». حالا نقد که دیگر جای خود دارد. تخطئهتان کردند! از آن فرصت بسازید، جواب بدهید! جواب عالمانه بدهید! انصاف نیوز گفت شما این کار و آن کار را کردید، شما هم جواب دهید با سند هم جواب دهید، اینکه برای شما یک فرصت است.
مطلبی از سنت آگوستین در کتاب شهر خدا توجهم را جلب کرد. او در فصل نهم، کتاب دوم از کتاب پیرامون جمهوری نوشته سیسرو و به نقل از سیپیون مینویسد: « الواح دوازدهگانه ما فقط برای معدودی از بزهها مجازات مرگ مقرر کرده است که یکی از آنها این است که کسی با سرودن هجوی یا نوشتن طنزی کسی را رسوا کند یا آبرویش را بریزد و این قانون حکیمانه است. زیرا داوری درباره حیات ما باید به تصمیمات کارگزاران و داوران آگاه موکول شود و نه به موهومات هوس آلود شاعران. همچنین نباید به افتراهای آنان گوش بدهیم؛ مگر در جایی که حق پاسخگویی و دفاع در دادگاه وجود داشته باشد.»
ما هم در آموزههای دینی داریم که حرمت یک مسلمان و یک مومن مثل حرمت کعبه است؛ در قرآن نیز داریم «و قد کرمنا بنی آدم». لازمهی این تکریم و بزرگداشت آدمی، توهین به اوست؟ براحتی نمیشود با آبروی یک انسان بازی کرد. حالا ببینید چطور در کشور براحتی هتاکی میکنند و آب هم از آب تکان نمیخورد. متاسفانه ما مدعیالعموم اخلاقی هم نداریم که با این بداخلاقیها برخورد کند.
بنابراین معتقدم که در برابر نقدهای مستدل و مستند باید سعه صدر نشان داد و خویشتنداری کرد و پاسخ داد؛ اما بنده نمیتوانم همین پاسخ را در برابر هتاکی دهم، چون قلب آدم به درد میآید؛ هیچ کاری هم نمیتوانید بکنید. وقتی به آدم هتاکی میکنند، اهانت میکنند، فحش میدهند، دست آدم را میبندند؛ با پاسخ دادن و شکایت کردن هم که شخص هتاک بزرگ میشود، اگر هم شکایت نکنیم این باعث آزردگی خاطر ما می شود.
بنابراین فکر میکنم باید یک کار جمعی بشود و همه بدانند یک مسئولیتی دارند. وقتی کسی هتاکی میکند، اگر دولت با آن برخوردی نمیکند، دیگران بیایند جواب بدهند، با آن مواجهه داشته باشند و جلوی این بداخلاقیها را بگیرند. بنابراین نتیجهگیری میکنم: باید مقاومت کرد. سخت است اما به نظر من اگر راه شما راه درستی باشد، با واقعیت و حقیقت عجین باشد، شما یک قوت قلبی دارید. این قوت قلب برای بنده همیشه مایه دلگرمی بوده است. همیشه هم گفتهام که بعضیها طوری عمل میکنند پنداری که عالم خدا ندارد، پنداری عالم واجد حقایق وجودی نیست. اما حقیقت آشکار میشود. خدا خودنمایی میکند. این را دیده و لمس کردهام. از آن زمان که ما موضع میگرفتیم تا الان میبینم که اوضاع چه قدر فرق کرده است. امروز وضع ما به چه شکل است و وضع آنها به چه شکل! آن کسی که با واسطه و دستور او علیه بنده شبنامه درست کرد در زندان است. آنهایی که این کارها را میکردند الان آبرویی ندارند و رد صلاحیت میشوند.
باید دلگرم بود به این حقیقت وجودی و خدای حاضر و ناظر. اما به لحاظ انضمامی، باید هوای یکدیگر را داشته باشید. نه هوای شخص یا گروه و باند را، بلکه هوای حقیقت را. بالاخره باید در این کشور نقد جا بیافتد. متاسفانه نقد جا نیافتاده است. غالبا ارزش نقد را در این کشور نمیدانند. نقد خیلی جایگاه مهمی دارد. البته بنده ریشهی این بیتوجهی به نقد را عمدتا مصلحتگرایی و تظاهر و ریا میدانم. یعنی عدهای منافعشان با نقد جدی به خطر میافتد. اینهایی که منفعتشان به خطر میافتد الزاما شعار ضددینی هم نمیدهند. اتفاقا الان شعار دینی میدهند و خودشان را پایبند به ارزشهای اصیل این انقلاب هم میدانند؛ اما بحث ما این است که وفاداری باید در عمل نشان داده شود. حالا کسی که متوجه شکاف بین عمل و شعار میشود باید چه کند؟ باید نقد کند و این را اعلام کند.
معتقدم ضمن اینکه نقد یک ویژگی فردی است، ما انسانها چون یک حیث اجتماعی داریم، باید به لحاظ اجتماعی هم به ملزومات نقد توجه داشته باشیم؛ این به معنای محافظه کاری نیست، به این معنا است که باید یکدیگر را پیدا کنیم، از هم حمایت کنیم و پشت یکدیگر را خالی نکنیم. من امیدوارم که شما با همین قلت عددی بتوانید به راه خود ادامه دهید.
بنده اگر بخواهم توصیهای کنم، همان توصیهی اول است، اخلاق را پاس بدارید، به واقعیت و حقیقت و انصاف پایبند باشید؛ نقد جدی و بیمهابا کنید و از هتاکی پرهیز کنید. من هم البته هتاکی از شما ندیده ام.
نکتهای را بگویم: بعضی خبرگزاریها و سایتها خودشان مراقب هستند که در انتشار اخبار بداخلاقی نکنند، اما این اتفاق در کامنتها رخ میدهد. نسبت به کامنتها هم باید حساس بود.
از لحاظ موضوعی فکر میکنید چه موضوعاتی در رسانهها جایشان خالی است و باید به آن پرداخته شود؟
اگر بخواهم به اصطلاح موضع مبنایی خودم را بگویم، صرف نظر از شرایط انضمامی، میگویم اخلاق و عدالت. البته عدالت ابعاد گستردهای دارد: مثل عدالت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… اما شرایط امروز ما عدالت اقتصادی- اجتماعی را پررنگ کرده است. نکته دیگر اینکه ما باید سعی کنیم یک نگاه منظومهای داشته باشیم. یعنی حالا که قرار است بر حسب شرایط به اخلاق و عدالت بپردازیم، از آزادی غافل نشویم. آن آزادی هم که ما مطرح میکنیم یک آزادی در چارچوب قانون اساسی است. عمدتا فصل سه قانون اساسی است. چون ممکن است به خاطر این توجهی که حداقل در ظاهر و شعار به عدالت میشود –که من میگویم به اخلاق هنوز آن توجه لازم نشده است- نگرانم که هم اخلاق و هم آزادی ذبح شود و متاسفانه به آن عدالت مطلوب هم نرسیم.
نکته دیگری که میتواند جزو اولویتهای شما باشد، همانطور که در لابهلای عرایضم گفتم، خیلی نگرانم که با توجه به اینکه تقریبا میشود گفت که حاکمیت یک دست شده، و این خود زنگ خطری را به صدا در میآورد. ان شاءالله که این یک یک دستی، مضمونی باشد. یک دستی مضمونی یعنی یک قانون اساسی داریم، یک آرمان انقلاب و اهداف و ارزشهای متعالی داریم، که همه درحال حرکت به سمت آن باشیم. این خیلی خوب است؛ اما من میترسم که این یکدستی مضمونی تبدیل شود به یک دستی جناحی و این زنگ خطر خواهد بود؛ زیرا جامعه بدون تکثر معنا ندارد و ادارهی کشور هم بدون تکثر معنا ندارد. یک جناح نمیتواند کشور را اداره کند. ما میگوییم وحدت در عین کثرت. یعنی کثرت باید نمود داشته باشد.
بنابراین وقتی یک دست میشود نگرانم که نقد به محاق برود. نگرانم که عدهای احساس کنند باید با این یک دستی جناحی، همنوا باشند، و هم به تملق بیافتند و هم جلوی منتقدین را بگیرند. این نگرانی و هشدار جدی بنده است. نه تنها که به تملق بیافتند و جلوی منتقد را بگیرند بلکه با هتاکی و بیحرمتی همان اتفاقی را رقم بزنند که در دولت قبل از روحانی شکل گرفت.
بنده صراحتا بگویم که بنده منتقد سیاستهای اقتصادی آقای روحانی بودم اما روزنامهی ایران که وابسته به دولت بود، نقدهایم را نسبت به سیاستهای اقتصادی دولت آقای روحانی بازتاب میداد و کوچکترین بیحرمتیای نمیکرد. برخلاف این موضوع در دولت قبل از آقای روحانی در همین روزنامه؛ هرجا مطلبی از من میدیدند یک ستون ویژه داشتند و بد و بیراه حوالهی بنده میکردند. این نشان دهنده چیست؟ نگرانی بنده الان همین است که نکند خدای نکرده رسانهها درگیر سیاستهای رسانهای آن زمان شوند.
نکته دیگر که رنج سالهای ماست و حرفش را میزنند اما در عمل به آن پایبند نیستند، و این یک بحث نظریه پردازانه است؛ انقلاب و کشور و زادبوم ما یک هویت فرهنگی ریشهدار دارد که به قبل از اسلام هم برمیگردد، حتما کتاب بنده به نام هویت ایرانی درگذر تاریخ را دیدهاید که در ارزیابی کتاب هویت ایرانی احمد اشرف چاپ شد. البته نه نقد براندازانه، بلکه مکمل بحث ایشان بود. با توجه به وزنی که فرهنگ دارد متاسفانه این وزن مغفول واقع شده و به جای اینکه اقتصاد و سیاست ما متکی به فرهنگ باشد، فرهنگ متکی به سیاست و اقتصاد شده. یعنی مثلا یک سیاست اقتصادی و سیاسی اشتباه را اتخاذ میکنند و میگویند حالا فرهنگسازی کنید. این بدترین توهین به فرهنگ است. یعنی آن سیاست را جا بیاندازید، یعنی اغوا و القا کنید، یعنی به خورد مردم بدهید. در حالی که سایهی فرهنگ باید بر سر سیاست و اقتصاد باشد. اگر این چنین بود مسئله سیاست و اقتصاد حل شده بود.
حال وجود سایه فرهنگ بر اقتصاد و سیاست یعنی چه؟ یعنی اگر سایهی اخلاق، نوع خواهی، نوع گرایی و نوع دوستی بر اقتصاد بود این وضع ناموجه اقتصاد بود؟ اگر توجه به لایهی زیرین هویتی ما بود، که نگرش توحیدی و معناگرایی بر آن حاکم است، این وضع دنیاطلبی ما در اقتصاد بود؟ نه تنها این اتفاق نیفتاده، یعنی سایهی فرهنگ متعالی و اخلاقی و نوع دوستانهی ما بر اقتصاد مشاهده نمی شود، بلکه این اقتصاد خودخواهانه می خواهد فرهنگ را به دنبال خود بکشد و آن را تابع خود کند. در نتیجه فرهنگ و تاریخ ما به خاطر سیاستهای روزمره و غلط اقتصادزده، سیاستزده و امنیتزده از بین خواهد رفت.
انصاف نیوز یک مصاحبهای با بنده درباره مردم سالاری کرد. مصاحبهای نطری بود و سطحش، سطح اتفاقات روزمره نبود. من خواهش میکنم این محورها را در سطح اندیشگی و نظریهپردازی دنبال کنید. بد نیست یک مقدار از این اتفاقات روزمره فاصله بگیرید، چون این اتفاقات میآیند و میروند اما یک سری مباحث ریشهای هستند که تاکنون به آن ها پرداخته نشده است.
در مورد آن زنگ خطر که فضا بسته شود و رسانههای منتقد به رسانههای مجیزگوی دولت تبدیل شوند، در آن وضعیت باید چه کنیم؟
باید مستقل باشید و مستقل بمانید. میفهمم که هزینه دارد. هزینههای کار را میفهمم. اما دراصل، اینها را هزینه نمیدانم. اینها در دو دو تا چهارتای روزمرگی هزینه است. در نفسالامر اینها هزینه نیستند، موهبتاند. باید مقاومت کرد. مخصوصا در چنین دورهای، یک روزی در مصاحبهی با شما حدسی زدم که آن حدس اتفاق افتاد. یعنی دیدم که همان یکدستی جناحی دارد اتفاق میافتد.
در مصاحبهی جدیدی که کردم، همهی اینها را با نام بردن جایگاه افراد اشاره کردهام. این یعنی به شایستگی و تخصص توجه نمیشود. یعنی کسی که هیچ تخصصی ندارد صاحب سمت بالایی میشود. این مسائل افراد را برای اینکه تخصص لازم را برای ایفای یک نقش به دست بیاورند فاقد انگیزه می کند. ما به یک سیاست رسانهای مستقل نیاز داریم. مستقل از جناحها و نه مستقل از حقیقت. جناحهای ما جناح نیستند، درواقع گروههای خاص و قدرت طلب و منفعت طلبی هستند که به دنبال کسب قدرت برای رسیدن به ثروتاند که حتی راه و رسم رقابت را هم نمیدانند. ماندهام که اینها با هم تفاوتی هم دارند یا ندارند.
وقتی مردم در یک پیمایش ملی روی هم رفته ۲۶ درصد میگویند که گرایش چپ و راست داریم یعنی ۷۴ درصد از آنها نیستند. این ۷۴ درصد را چه کسی باید نمایندگی کند؟ شما باید نمایندگی کنید. یعنی ۷۴ درصد تحت تاثیر این صفآراییهای کاذب سیاسی نیستند، یعنی نیازهایی دارند و اتفاقا التزام به انقلاب و اسلام و میهن و هویت دارند، اما حاضر نیستند این مصالح را فدای منافع روزمره عدهای بکنند.
فکر میکنم اگر این راه را پیش بروید، یعنی مستقل باشید و به جناحها وابسته نباشید، دنبال حقیقت باشید، منصفانه واقعیات را بازتاب بدهید و زبان بیزبانها باشید؛ امثال ما وظیفهشان این خواهد بود که وقتی ببینند که جایی مثل انصاف نیوز آمد، مقداری امیدوار شوند دوباره به صحنه بیایند. الان خیلی از روشنفکرها ناامید هستند، ساکتند، با خود میگویند خب چهکار کنیم؟ برویم به چه کسی بگوییم؟ نگاه میکنند که هرجایی یا به این جناح وصل است یا به آن جناح. یا اسیر محافظه کاری هستند و یا اسیر منافع روزمره. یعنی اگر بخواهد تحولی در جامعه ایجاد شود و دگرگونی مثبتی ایجاد شود یا امید زنده شود باید پرچم نقد منصفانه و مستقل را بلند کنید.
بنده وظیفهی خودم میدانم وقتی میبینم چنین پرچمی هر کجا بلند شده حمایت کنم. دو سه نفر دیگر هم حمایت کنند، آن وقت شما دیگر دلسرد و مایوس نخواهید شد. این واقعیت حیات انسانی است که آدم وقتی حمایت ببیند دل گرم میشود. پس با استقلال و انصاف و وفاداری به واقعیت در وهلهی اول و حقیقت در وهلهی دوم به کار خود ادامه دهید.
انتهای پیام
سلام و سپاس
به وضوح دیدگاههای آقای افروغ آمیخته به تفکرات جامعه شناسی و علوم اجتماعی و دلسوزانه بود. امید که گوش شنوائی باشد و بشنود.
انصاف نیوز با سلام و درود
بنده برای آقای دکتر افروغ احترام قائل هستم اما از یک پاسخ ایشان دلخورم که :
“برمیگردم به سوال شما؛ شما ممکن است ناراحت شوید و فشارها شما را اذیت کند و کم بیاورید؛ خب باید مقاومت کرد، اما این مقاومت باید همراه باشد با همدردها و همسوهای شما “(برگرفته از متن بالا)
43 سال مقاومت در برابر تحریم های بین المللی و کج اندیشی های داخلی کافی نیست ؟!
آنچه که در دوران حکومت شاه سابق قبیح شمرده می شد در جمهوری اسلامی قبحش ریخته شد!!!!
یکی از بزرگترین دستاوردهای اسلام فقر زدایی بود نه تولید و گسترش فقردر جامعه به نام اسلام در جمهوری اسلامی !!!
آنها که تا دیروز این حدیث حضرت رسول اکرم (ص) را می خواندند که ” الفقر فخری “خودشان در کاخ های مصادره شده زندگی می کنند و مردم را به دعا و نیایش حواله می دهند!!!! این هیچ تناسبی با اسلام مد نظر حضرت رسول اکرم (ص) و امیرالمومنین علی (ع) ندارد .
مقاومت در جایی امکان دارد که امید موج بزند این جمهوری از بدو تاسیس در 12 فروردین 1358 یا درگیر ترور است یا جنگ و پس از آن فتنه و فتنه بازی !!! مردم دیگر فرسوده شده اند ، قشر جوان علی الخصوص نسل سومی ها در اوج ناامیدی و بلاتکلیفی هستند.
ایمان به اسلام برای اخلاق ، امنیت و صلح برای همه جوامع بشری بود.
بزرگترین خطای راهبردی حکومت ها و دولت ها در ایران از قاجار تا جمهوری اسلامی نادیده گرفتن مردم و حقوق ملّی آنان بود که این خطای آنان موجب بی اعتمادی اجتماعی به حاکمیت ها و پایان رژیم ها با کیفیت های مختلف شد .
صادقانه بگویم جوانان ایرانی ازسال 1388 به نظام و دولتمردان بی اعتماد هستند و دلسرد ، تنها یک سند برای این بی اعتمادی بشما عرضه میکنم پاسخ با شما : “تریبون های نماز جمعه تهران و اهانت ائمه جمعه به ساحت ملّت شریف ایران”
یادتان باشد که اعتماد المثنی ندارد.