تحلیل حجاریان از سبکهای تبلیغ سیاسی در صداوسیما
یادداشتی از سعید حجاریان که با عنوان «سبکهای تبلیغ سیاسی در صداوسیما» در وبسایت مشق نو منتشر شده را میخوانید:
مقدمه
در زمانیکه ابزار اصلی تبلیغات در جمهوری اسلامی، صداوسیما بود، و هنوز شبکههای ماهوارهای دخالتی در امور نداشتند و از آن سو، اینترنت هم محلی از اعراب نداشت، دغدغه من آن بود که این دستگاه تبلیغاتی به چه نحوی میخواهد رضایت مردم را نسبت به دولت و حکومت جلب کند. از آن رو، مواردی را که تا مقطع نگارش این مقاله برجسته بهنظر میآمد، بر رشته تحریر درآوردم. این مقاله کمابیش ناتمام رها شد تا براساس فکتهای بیشتر تکمیل شود. اکنون، که انواع شبکههای ماهوارهای، سایتهای خبری و رسانههای مجازی به میدان آمدهاند، شرایط دگرگون شده است و بسط این مقاله دشوار بهنظر میرسد، که باید آن را به پژوهشگران حوزه رسانه، جامعهشناسی و علم سیاست واگذار کرد. البته، در آینده تلاش خواهم کرد، صورتی مختصرتر اما متناسب با شرایط روز و مصادیق امروزین را تهیه و منتشر کنم.
سبک تبلیغ سیاسی[۱] تا حدود زیادی به ماهیت یک رژیم سیاسی بستگی دارد. معالوصف میتوان درون هر نظام سیاسی شاهد تنوعاتی از سبکهای تبلیغی بود. جمهوری اسلامی ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و از زمان بنیانگذاری آن تاکنون، ادوار گوناگونی را بهلحاظ سبک تبلیغ سیاسی پشت سر گذاشته است. تبلیغ سیاسی در وهله اول وظیفه کسب مشروعیت و جلب اطاعت رضایتمندانه شهروندان و کسب اعتماد سیاسی را به عهده دارد و در مراتب بعدی، تبلیغ کارکردهای دولت، خصال دولتمردان و تضعیف بدیلهای مقدر را نشانه میگیرد. از آنجایی که یکی از مهمترین نشانههای دستگاههای تبلیغات دولتی، جلب اعتماد مردم به رویهها، سازمانها و شخصیتهای سیاسی است، مناسب است که در این مقال، صداوسیمای جمهوری اسلامی را از زاویه سبک تبلیغ سیاسی، مورد مداقه قرار داده و ادواری را که بر این رسانه گذشته است، گونهشناسی کنیم.
دوره اول) از انقلاب بهمن تا آغاز درگیریهای مسلحانه
در این دوره که دوران تثبیت نظام جمهوری اسلامی است، انرژی اولیه انقلاب مهمترین منبع مشروعیت نظام جدیدالتأسيس محسوب میشود. اعتماد مردم به رهبری انقلاب که آن را با فطانت تمام به ثمر رساند عيناً به دولت منتقل شد و دولت منتخب امام خمینی، توانست بدون استفاده از شگرد تبلیغاتی خاصی اعتماد مردم را به خود جلب کند. لذا در این مقطع مبنای اعتماد، شخص امام است و هنوز اعتماد به نهادها و سازمانها و عملکردها و قوانين تحتالشعاع اعتماد شخصی به ایشان قرار دارد.
بخش اعظم تبلیغات سیاسی صداوسیما در این دوره معطوف به پخش سخنان رهبر میشود و هر جا که نُکث و اخلالی دیده میشود، شخص امام به صحنه آمده و با مواضع خویش، مشکل را حل میکند. در این دوره رادیو و تلویزیون تلاش میکند دوربینهای خود را به زندگی شخصی رهبران ببرد و با خودمانی نشان دادن آنان، نوعی حس همدلی و سمپاتی را نسبت به آنان در قلوب مردم دامن بزند. این نحوه جلب اعتماد شخصی، هرچند بهلحاظ عمق و گستره حاصله، شیوه مطلوبی است و در شرایط انقلابی که احتیاج به کارهای بزرگ است، مردم زیادی را پشت سر رهبران بسیج میکند اما در درازمدت ناکارکرد میشود و باید اشکال نهادینهتر و غیرشخصیتری از اعتماد را جایگزین آن نمود. همچنین عادت دادن شهروندان به این نوع اعتماد، راه را هموار میکند تا عناصر شیاد و شارلاتان سیاسی هم با استفاده از این سبک تبلیغی، در دل مردم به هر حیله رهی باز کنند و از حسن اعتماد آنها سوءاستفاده کنند.
تجربه انقلاب اسلامی نشان میدهد که صداوسیما در جهت بزرگ کردن بعضی شخصیتها راه افراط را پیمود و بعدها برای جبران آن کشور تاوان سنگینی را پرداخت. بهخاطر داشته باشیم، در شرایطی که جامعه تودهوار است و نهادهای جامعه مدنی هنوز قوت نیافتهاند، شاید توسل به شیوههای تبلیغ شخصی تا حدودی ناگزیر باشد اما همگام با رسمی شدن صحنه سیاست و تأسیس نهادها و رویههای سیاسی باید بهتدریج سبک تبلیغ سیاسی را به سمت دفاع از این نهادها و رویههای رسمی سوق داد و تکیه روی شخصیتها تنها در شرایط غیرعادی و بهمیزان کاملاً ضروری، مقرون به صحت و صرفه است. البته، یکی از ویژگیهای شخصی رهبر انقلاب این بود که حتیالامکان، روی نهادهای نوپای جمهوری اسلامی تبلیغ کند و فيالمثل نهادهایی مثل مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی را به جامعه بشناساند و اعتماد مردم به رهبری را به سمت اعتماد نهادینه به دستاوردهای انقلاب سوق دهد. تأییدات مکرر وی از دولت جديدالتأسيس (با همه ضعفها و قوتهای دولتمردان) درسی است که باید سرلوحه شیوه تبلیغات در جمهوری اسلامی قرار گیرد. یکی دیگر از تاکتیکهای تبلیغ سیاسی که در دوره اول، رایج شده و امروزه نیز کماکان ادامه دارد، مهیب نشان دادن چهره دشمنان انقلاب است؛ دشمنانی که میخواهند نهال نوپای جمهوری اسلامی را از ریشه درآورند و بساط گذشته را دوباره احیاء کنند. آنهایی که به صغیر و کبیر رحم نخواهند کرد و حقد و کینه خود را بر سر مردم خالی خواهند کرد. نتیجه ضمنی این تاکتیک تبلیغی آن است که مردم باید به دولت خود اعتماد کنند، دولتی که حافظ و نگاهبان مردم در مقابل دشمنان است و تمامیت ارضی را حفظ و از حاکمیت ملی پاسداری میکند. این تاکتیک جلب اعتماد به هرحال بخشی از تبلیغات سیاسی هر حکومتی است و برد آن تا وقتی است که سایر منابع اعتماد به حکومت خشک نشده باشد. دولتی که در انظار شهروندان نامشروع شده باشد، نمیتواند تنها متمسک به این حربه شود که: «مردم! از میان بد و بدتر، بد را انتخاب کنید و برای آنکه به چنگ بیگانگان بیرحم نیافتید به ما پناه بیاورید.» این سبک تبلیغ در شرایط بیاعتمادی و سوءظن مطلق مردم به حاکمیت موجب پدیدهای به نام «شکستطلبی»[۲] میشود. یعنی مردم بهلحاظ روانی ترجیح میدهند در مقابل دشمن خارجی شکست بخورند تا راهی برای برونرفت از مظالم داخلی باز شود. رژیم پهلوی در اواخر عمرش، با آنکه تبلیغ میکرد که اگر شاه نباشد، ایران، ایرانستان میشود، اما دیدیم که این تاکتیک هیچ تأثیری بر جلب اعتماد مردم نسبت به شخص شاه نداشت زیرا پایههای مشروعیت آن بهکلی ویران شده بود. از دیگر محدودیتهای این سبک تبلیغ آن است که بزرگنماییِ دشمن در چشم مردم کار را بهجایی میرساند که مردم تنها قدرت مؤثر را در سرنوشت خویش، دشمن اصلیشان میدانند و عاملیتشان تا حدی از دست میرود که عدهای، نسبت به سیاست خارجی دولتهای بیگانه، اعتماد پیدا میکنند و مدعی میشوند، آنها هر چه بگویند و هر چه بخواهند انجام خواهند داد.
دوره دوم) از آغاز درگیریهای مسلحانه تا پایان جنگ
در این دوره، ضمن استفاده از تاکتیکهای تبلیغی دوره پیشین چند شیوه جدید برای جلب اعتماد مردم، رایج شد. مهمترین شیوه تبلیغات سیاسی در این دوران، بیاعتبار کردن آلترناتیوهای حکومت بود. پخش تلویزیونی محاکمات و مصاحبههای ویدیویی سران سازمانها و احزاب سیاسی، بیان یکسویه تاریخچه احزاب و جریانات مخالف، نقد برنامه رادیوهای بیگانه و… محصول این دوران است. درونمایه اصلی این سبک تبلیغ سیاسی متضمن این معناست که بیاعتمادی به بدیلهای حکومتی مساوی و مساوق با اعتماد به دولت است و این امر منطقاً بهدنبال آن است که ادعا کند «نفي ما عدی اثبات شی» میکند که البته این استدلال هنگامی درست است که میان یک امر و بديلهای آن تناقض وجود داشته باشد. برای روشنتر شدن مطلب لازم به ذکر است که تبلیغات منفی علیه آلترناتیوهای حکومتی، هنگامی که خود حکومت هم نتوانسته باشد اعتماد مردم را جلب کند در بهترین حالت به انفعال[۳] و عزلتگزینی از سیاست منجر میشود و در شرایطی حتی ممکن است تبلیغات سیاسی علیه بدیلهای حکومتی به نقض غرض منجر شده و موجبات اقبال مردم را به آنها فراهم آورد؛ یعنی دولت با دست خود، آلترناتیوهای ناشناخته را در میان مردم مطرح کند. لذا طبیعی است که تخریب وجهه سیاسی بدیلهای حکومتی، هنگامی کارساز خواهد بود که تنها بهعنوان تاکتیکی مکمل و پس از آنکه دولت توانسته باشد اعتماد مردم (ولو بهاجمال) را تحصیل کند، به کار رود. این سبک تبلیغ برای جلب اعتماد مردم، معمولاً در مظان دو آفت عمده قرار دارد که بیتوجهی به آن، ممکن است بنیادهای اعتماد اجتماعی را منهدم کرده و کلبیمسلکی سیاسی را ترویج نماید.
الف) تخریب بدیلهای حکومتی در انظار تودهها ممکن است به شکلی افراطی مطرح شده و پیشینه تاریخی آنها (و یا پیشینهای که این بديلها به غلط خود را منتسب به آن میکنند) در معرض هجوم تبلیغاتی قرار گیرد. مثلاً در همین دوران دوم شاهدیم که گاه کلیه سیاستمداران و جنبشهای سیاسی پیش از انقلاب تخطئه میشوند به این گمان که با نفی همگان میتوان خود را اثبات کرد. دامنه تخديش و تخریب چهرههای گذشته تاریخی گاه بهقدری گسترده میشود که دامن مفاخر ملی را هم میگیرد و طبیعی است ملتی که هیچ قهرمانی نداشته باشد و تاریخ گذشته خود را مشحون از سیاهی و تباهی ببیند، زمینهای برای هویتیابی و افتخار به اسلاف خود نخواهد داشت و در مقابل فرهنگهای بیگانه (که همواره چهرههای تاریخی خود را آگراندیسمان کرده و به شکلی موجه به نمایش میگذارند) آسیبپذیر خواهد بود. در بعضی رژیمهای سیاسی، استفاده از این تاکتیک بهقدری خشن صورت میگیرد که حتی چهرههای سیاسی درون حکومت هم به نفع چند (و یا یک) چهره برجسته منفور و معوج جلوه داده میشوند. فيالمثل در عراق برای آنکه چهره صدام بارز جلوه کند، نفر دوم حکومت در زمان جنگ یعنی عزت ابراهیم، با عبارتی ناشایست، بسیار پست و حقیر جلوه داده میشد.
ب) یکی دیگر از آفات این سبک تبلیغ خود را در شرایط حاکمیت دوگانه نشان میدهد. شرایطی که طی آن نوعی رقابت (و حتی جنگ داخلی) برای کسب هژمونی در درون حاکمیت وجود دارد و جناحهای درون بلوک قدرت برای جلب اعتماد مردم، به تخریب چهره رقبا میپردازند و این امر حلقه معیوبی را تشکیل میدهد که طی آن همه جناحها از چشم مردم میافتند و رگههای بیاعتمادی به تمام بلوک قدرت در دل مردم ریشه میدواند. به اصطلاح، اجماعی مرکب حاصل میشود که همگی غیرقابل اعتماد هستند. در دموکراسیهای پارلمانی که احزاب رقیب، خود را به قواعد رقابت سیاسی پایبند میبینند، حد انتقاد از یکدیگر را تا آنجا که به اعتماد عمومی آسیبی وارد نشود، مراعات کرده و رقابتی سالم را میان یکدیگر سازمان میدهند. در رقابتهای اقتصادی نیز، بنگاههای دوراندیش تا آنجا به انتقاد از رقبای خود میپردازند که جوّ بیاعتمادی نسبت به کل بازار و چرخه اقتصادی ایجاد نشود که در غیر این صورت همه متضرر خواهند شد.
مرحله سوم) از پایان جنگ تا پایان برنامه اول توسعه
برنامههای توسعه همهجانبه احتیاج به اعتماد وسیع مردم به دولتِ حامل توسعه دارد بهخصوص که فازهای اولیه توسعه احتیاج به ریاضت اقتصادی و سیاست کمربندهای محکم دارد و اگر دولت نتواند در مراحل اولیه مردم را مجاب کند که سختیهای راه را بر خود هموار کنند، عزم ملی برای پیشبرد برنامه توسعه محقق نخواهد شد. الگوی برنامه توسعه پنج ساله ایران، موسوم به سیاستهای تعدیل اقتصادی مدلی از توسعه را عرضه میکند که طی آن باید تعادلهای چندی در عرصه اقتصاد برقرار شود، از جمله تعادل میان عرضه و تقاضا، تعادل میان پول ملی و ارز خارجی، تعادل میان هزینهها و درآمدهای دولت و… .
از آنجا که بخشی از این تعادلها به قیمت ثابت نگه داشتن نرخ دستمزدها میسر است، بخشهای عظیمی از مردم مواجه با کاهش قدرت خرید خویش شده و ناامنی اقتصادی و بیاعتمادی به سیاستهای حمایتی دولت (که با اتکاء به اقتصادی پوپولیستی و رانتی میسر است) افزایش مییابد. از این رو تقویت روحیه مردم و اتخاذ تاکتیکهای تبلیغاتی مناسب جزو وظایف اولیه همه دولتهایی است که سیاستهای تعدیل اقتصادی را شروع میکنند. در کشور ما نیز با آغاز برنامه پنج ساله اول (هرچند به گونهای خود به خودی و سازماننایافته) تاکتیکهای جلب اعتماد سمتوسویی جدید یافت که اهم آنها بدین قرار است.
الف) امیدآفرینی نسبت به آیندهای روشن و افقی پرفروغ به سیاست رسمی تبلیغات دولت تبدیل شد. مطابق با این سیاست، هرچند سختیهای راه ممکن است عدهای را از پای درآورد اما با عبور از چند گردنه سخت (مثل حذف سوبسیدها و تک نرخی شدن ارز) و به گردش آمدن چرخ فرسوده اقتصاد، آینده نویدبخشی در انتظار نسل حاضر و نسلهای آتی خواهد بود و دورانی از اشتغال کامل و مصرف انبوه، انتظار ما را میکشد. آفت اصلی این شیوه تبلیغی، بهجز توخالی درآمدن وعدههای دولت، از کف رفتن سایر منابع مشروعیت آن است. مثلاً دولت پهلوی با آنکه خود را دولتی توسعهگرا جلوه میداد و خود را نویدبخش دروازههای تمدن بزرگ میدانست از آنجا که مردم مطلقاً اعتمادی به آن نداشتند، سیاستهای توسعهای آن نیز در باور مردم نمیگنجید. این سیاست تبلیغی، علیالاصول، سیاست همه دولتهای توسعهگراست و حتی، برخی نویسندگان معتقدند دولتهای توسعهگرا در فازهای اولیه توسعه تا حدود زیادی مشروعیت خود را از دست میدهند و باید با اتکاء به روشهای آمرانه و قهرآمیز، اهداف ملی را به پیش ببرند اما، در فازهای بعدی و با پیدا شدن آفاق جدیدی از زندگی اقتصادی و اجتماعی، اعتماد عمومی مجدد جلب میشود و بهاصطلاح، توسعه خود، مشروعیتزاست.
ب) یکی از سیاستهای مکمل مدل تعدیل اقتصادی، گسترش شبکه بیمه و تأمین اجتماعی برای حمایت از قشرهایی است که بر اثر این سیاستها، به افلاس کشیده میشوند. مدل تبلیغاتی متناظر با این سیاست مکمل، تکیه بر وجوه رفاهی دولت و بیان جلوههایی از دولت رفاهی است که مطابق آن سمتگیری عملکردهای دولت در جهت حمایت از مصرفکنندگان و قشرهایی است که از گردونه تولید به خارج پرتاب شده و خصلتی حاشیهای پیدا میکنید.
البته طی برنامه پنج ساله اول، کمابیش از این سیاست تبلیغی استفاده شده و روی یارانههای گوناگونی که به مردم داده میشود تبلیغات وسیعی صورت گرفته است منتهی از آنجا که مجموع این حمایتها در قبال کاهش قدرت خرید مردم و ثبات نرخ دستمزدها، جلوه چندانی نداشته، سیاست تبلیغ متناظر با دولت رفاهی در کشور ما نتوانسته به جلب اعتماد مردم منجر شود و در بسیاری موارد نتیجه عکس داده و هر بار که مسئولی مبادرت به تبلیغ حول یکی از اقلام سوبسیدی نموده، مردم منتظر بودهاند که سوبسید آن جنس خاص حذف شود.
ج) یکی دیگر از تاکتیکهای تبلیغی این دوران، توثیق دولت و سیاستهای آن توسط افراد مورد وثوق مردم بوده است. بهطور کلی مقوله اعتماد، خصلتی انتقالی دارد و میتوان اعتماد مردم به عناصر مورد وثوقشان را به دیگران نیز تعدی و تسری داد. البته گروههای مرجع قشرها و طبقات مختلف مردم با یکدیگر تفاوت میکند و دولتی در زمینه تبلیغاتی موفقتر است که بتواند این گروههای مرجع را به خود جذب و جلب نماید و به این طریق پایه اعتماد خود را گسترش دهد. عناصر خاص روشنفکری، مراجع تقلید، کارشناسان، روزنامهنگاران، سازمانهای بینالمللی، رؤسای ایلات و عشایر، قهرمانان ملی، هنرمندان، رهبران احزاب سیاسی و اتحادیهها و… مراجع مورد وثوق قشرها و لایههای گوناگون اجتماعیاند که میتوانند، دولت را نزد مردم توثیق کنند. در کشور ما و در دوران بازسازی اقتصادی عمدتاً از شخصیت امام خمینی و رهبری در جهت تأیید دولت و سیاستهای اقتصادی آن بهره گرفته شد و تلاش چندانی در جهت جلب حمایت سایر مراجع مورد وثوق مردم صورت نگرفت و این مراجع تقریباً به جرگه منتقدین سیاستهای دولت پیوستند. همین امر باعث شد که تجلی «عزم ملی» برای پیشبرد سیاستهای توسعهای، چندان نمودی نیابد و حتی در بعضی قشرها، بیاعتمادی به سیاستهای جاری، اعتماد به مراجع توثیقکننده دولت را هم خدشهدار کند. به هر تقدیر این تاکتیک مانند شمشیری دولبه عمل میکند و درجه توفيق آن موکول به توفیقات عملی دولت در قبال وعدههایی است که به مردم می دهد والا هم اعتبار دولت و هم حامیان موجه دولت زیر سؤال می رود.
مرحله چهارم) دولت دوم سازندگی
در این مرحله، علاوه بر تاکتیکهای یاد شده شیوههای جدیدی نیز در امر تبلیغ سیاسی رایج شده است. اتخاذ این شیوهها بعضاً به ناکارکردی رویههای سابق برمیگردد و بعضاً نیز به علت طولانی شدن فازهای اولیه توسعه که فشار کمرشکنی را به مردم تحمیل کرده، اتخاذ شده است. تحولی کیفی نیز در این دوره، حاصل شده است و آن اینکه اگر در ادوار قبل عمده سمتگیری تبلیغی در جهت جلب اعتماد مردم به حکومت بود، در این دوره به علت نزدیکی فوقالعاده دو مقوله حاکمیت و حکومت، سیاستهای تبلیغی در جهت دفاع از حاکمیت نیز بهکار گرفته میشود. اهم تاکتیکهای تبلیغی در این دوره عبارتند از:
الف) استفاده از نمادهای مشترک ایدئولوژیک و آیینی برای توثیقِ دولت. به این معنی که عناصر مذهبی و ملی از انبان ذخیره فرهنگی کشور بیرون کشیده شده و در جهت حمایت و تقویت پایگاه مشروعیتی نظام به آنها تكیه زده میشود. البته استفاده از منابع فرهنگی و دینی برای جلب اعتماد مردم، شیوهای است که همه حکومتها کمابیش بهکار میبرند و بهخصوص دولتی دینی، مثل جمهوری اسلامی ایران، از تکیه و تأکید بر این ذخایر معنوی میتواند بهره ببرد اما استحصال خشن از منابع فرهنگی مانند استفاده نابجا از هر منبع دیگری موجب فرسایش میشود و به تخریب و تهی شدن ذخایر معنوی میانجامد. مردم مسلمان علىالقاعده نسبت به مقدسات خود حساسیت دارند و اینکه بتوان ثابتات دینی را به متغيرهای امور حکومتی تسری داد، شیوهای حساس و ظریف است که بیدقتی دستگاههای تبلیغ سیاسی نسبت به ظرایف آن میتواند عواقب خطرناکی را در پی داشته باشد.
ب) تخفیف دیگران به نفع خود. تاکتیک دیگری که در چند ساله اخیر روی آن تکیه زایدالوصفی میشود، وخیم نشان دادن وضعیت همسایگان جمهوری اسلامی در وهله اول و نیز سایر مناطق جهان است. این تاکتیک چنین افاده میکند که در شرایطی که دنیا در آشوب و بلوا بهسر میبرد، کشور جزیره آرامش و ثبات است و باید نعمت امنیت را پاس داشت و به دولتِ ایمنیبخش اعتماد کرد. البته شرایط بینالمللی ممد این تاکتیک در کشور ما بوده است زیرا بر اثر فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اغتشاشات جمهوریهای آسیایی و جنگهای داخلی حوزه بالکان و انهدام زیربناهای تمدنی عراق و از هم گسیختگی دولت افغانستان و لبنان خوراکهای تبلیغاتی مهمی نصیب ایران شده است تا با تکیه بر آنها، روی امنیت و آرامش کشور تبلیغ شود تا کفایت دولت در برقراری ثبات را در این دنیای پرآشوب در معرض قضاوت عمومی قرار دهد. این تاکتیک تبلیغی هم بهرغم قدرتمندی، نقاط ضعفی دارد که مهمترین آن، گسترش حوزه ارتباطات مردم است. زیرا خواهناخواه مردم ما نیز در معرض شبکه بینالمللی ارتباطات قرار گرفتهاند و مراجع اطلاعرسانی دیگری غیر از دولت، آنها را با شرایط منطقهای و بینالمللی آشنا میکند و آنها نسبت به صلح و توسعه و امنیت با دیدگاههای دیگر هم آشنا میشوند.
نگاهی به ادوار گوناگون زندگی دولت جمهوری اسلامی حکایت از آن دارد که همگام با تنوع شرایط محیط بینالمللی و همزمان با تحولات سیاسی و اقتصادی در داخل کشور، سبکهای تبلیغ سیاسی دولت نیز تغییر کرده و حساسیتها و تأكيدها از شیوهای به شیوه دیگر منتقل شده است. اما درونمایه همه این سبکها، حول سه محور عمده سامان یافته است و نوعی استراتژی مشروعیتیابی سهگانه حاکم بر سبک تبلیغاتی دولت جمهوری اسلامی بوده است.
۱. به دولت اعتماد کنید، چون رفاه و معاش شما را تأمین می کند (اطعمكم من جوع)
٢. به دولت اعتماد کنید، چون رفاه، امنیت و آسایش شما را فراهم میکند (اَنکم من خوف)
٣. به دولت اعتماد کنید، چون رفاه مشروعیت ایدئولوژیک دارد (اطیعوالله و اطیعوا رسول و اولوالامر منکم)
مشروعیت سهبعدی اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک که عموم نظامهای سیاسی تلاش میکنند آن را تحصیل کنند خود را در سبک تبلیغ دولت در جهت جلب اعتماد عمومی نشان میدهد و بسته به عوامل محیطی و ساختاری تکیه روی یکی از ابعاد مشروعیت بیشتر میشود. اما همه این الگوهای تبلیغی و مشروعیت سیاسی در ذات خود این امر را پذیرفتهاند که دولت در یک سو قرار دارد و مردم در سوی دیگر و باید پلی از اعتماد میان این دو برقرار کرد.
شاید رسیدن به سبکی نوین در تبلیغ سیاسی که فارغ از دوگانگی میان دولت-ملت باشد، پروژهای است که جز با تحول در مبانی حکومتداری میسر نگردد. آیا میتوان به ساختاری سیاسی دست یافت که نهادهای جامعه مدنی، کارکردهای اصلی دولت را به عهده بگیرند و اساساً وجود دولت چندان محسوس نباشد که برای جلب اعتماد مردم به سوی آن تلاشی صورت بگیرد؟ آیا میتوان نقش و وظیفه دولت را بهگونهای در نهادهای داوطلبی برخاسته از اراده مردم، تبخیر کرد تا مفهوم اعتماد سیاسی در مفهوم اعتماد اجتماعی مستحیل شود؟ آیا میتوان حالتی را تصور کرد که در آن دولت (و شخصیتهای اصلی دولت) مشار بالبنان نباشند و انگشتهای اتهام و ملامت به سمت آن نشانه نرود و اساساً پدیده دولتی که همه چیز از اوست و سرنوشت همه امور به او بر میگردد، دائما در معرض قضاوت مردم قرار نداشته باشد؟ اینها سؤالهایی است که قبل از آنکه در عرصه ارتباطات و تبلیغات مطرح شود باید پاسخهای سیاسی و اجتماعی به آنها داد. آنگاه به میزانی که از شکاف میان دولت و ملت کاسته شود، سبکهای تبلیغ سیاسی مؤثرتری خلق خواهند شد.
پینوشتها:
[۱] Style of Political Propaganda
[۲] Defeatism
[۳] Pacifism
انتهای پیام