جمهوری اسلامی و خطای شوروی
وبسایت الف در یادداشتی با عنوان «چرا جمهوری اسلامی خطای «شوروی» را تکرار نخواهد کرد» نوشت:
«شوروی پیشین تقابل با آمریکا را از سطح منازعه استراتژیک به سطح تاکتیکی فروکاست.
دفاتر حقوق بشری اروپایی در آن کشور تأسیس شدند (معاهده هلسینکی) که نقش جاسوسی و استحاله را داشتند. از این رو مناسب است گاه به جای فروپاشی، از تعبیر اسقاط برای پایان عمر شوروی استفاده کنیم. چرا که فروپاشی عمدتاً جنبه طبیعی پایان آن را القا می کند و اما اسقاط بر جنبه پروژه ای و توطئه آمیز نیز دلالت دارد.
روی این ملاحظه است که نباید استکبارستیزی را به آمریکا ستیزی تقلیل دهیم و باید عمق نظری اندیشه امام و رهبری حکیم را درک کنیم. همچنین جفا و خطایی شناختی و عجیب است که تقابل ایران و آمریکا را به نظریه های مارکسیستی تقلیل دهیم.
ضمن اینکه تقابل شوروی و آمریکا تقابل دو مکتب مادی بوده است و از همان ابتدا و به ویژه در دوران استالین، خود شوروی به عنوان کشوری امپریالیستی ظاهر شد که به طور خاص بر سر این با آمریکا منازعه می کرد. اما انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن با بنیاد امپریالیسم به مثابه امری ضداخلاقی ستیز کرده است. یعنی مواجهه عمیق و عمیق ترین مواجهه با امپریالیسم را نشان داده است(مواجهه الهیاتی، دینی، فلسفی و عقلانی). بر این اساس نباید تقابل آمریکا و ایران و یا رژیم غاصب قدس و ایران را به تقابل منافع تقلیل داد. تقابل ایران با منش غیرانسانی این دولت ها به ویژه در نگاهی بلندمدت به سود ایران و مردم است اما نمی توان آن را به «منافع» تقلیل داد.
علاوه بر حقانیت و وجاهت عقلی و فلسفی، می توان مبانی ایرانی و اسلامی را به خوبی برای تقابل با آمریکا و اقمار او هرچه بیشتر و بهتر تدارک دید و نظریه مند کرد.
نظام جمهوری اسلامی ایران، خطای شوروی را تکرار نخواهد کرد. چراکه بنیاد خطای آن را ندارد. شوروی بالضروره دچار خطای نهایی تسلیم در برابر آمریکا می شد. زیرا از آغاز بر سر آمریکاشدن با آمریکا رقابت می کرد؛ چه از حیث توسعه طلبی و چه از حیث توسعه اقتصادی.
با همه اینها شاید بتوان در مقاطعی با دولت آمریکا مذاکره کرد اما نه مذاکره ای مطابق با روش و منش دولت قبل. مبانی ما به ما می گوید تقابل ایران و آمریکا مبنای ثابت دارد هرچند از حیث واقعیت بالفعل و بالقوه می تواند تغییر کند. اگرچه آمریکا تاکنون تغییری در شخصیت تجاوزکارانه خود نشان نداده است. بنابراین این صرفاً یک احتمال فلسفی و امکانی بس دور از واقعیت بالقوه و به ویژه واقعیت بالفعل است».
انتهای پیام
چه لاطائلاتی بهم بافته….کسی که مدعی مسلح به مبانی دینی وفقهی وانسانیست خود اول بایدواقعیت وجودانها را درعمل نشان دهدنه با دوگانگی …..فروپاشی اصلا طبیعی ومبنای طبیعی ندارد…فرایندفروپاشی حرکتی مبنایی وجوهری است که جامعه ورفتارهای مسئولین ان جامعه بانی انند…نقش نیروی خارجی نقشی دراین روند نقشی درنهایت است ونه بنیانی….
شوروی زمانی نابود شد که هیچ کدام از کسانی که انقلاب کمونیستی کرده بودند دیگر در راس کار نبودند. همه مسئولین کسانی بودند که تزارها را درک نکرده بودند و قدر انقلاب اکتبر را نمی شناختند.
در ایران هنوز انقلابیون راس کار هستند و زمان پهلوی را لمس کرده اند. باید دید رهبران بعدی ایران که ده ها سال بعد به مسئولیت می رسند چه طرز تفکری دارند.