مسعود ده نمکی: افکار نیروهای حزب اللهی و انقلابی را تئوریزه میکردیم
پروژه تاریخ شفاهی رسانههای توقیف شده در ایران [3]: شلمچه و جبهه
ناصر غضنفری: در پروژه تاریخ شفاهی رسانههای توقیف شده، انصاف نیوز اینبار سراغ مسعود ده نمکی رفته است. مدیرمسئول هفته نامههای معروف «جبهه» و «شلمچه». مسعود دهنمکی زاده 1348 اهر، روزنامه نگار، فعال سیاسی و فیلمنامه نویس و کارگردان فعلی سینمای ایران است. او به خصوص با ساخت سه گانه «اخراجیها» به شهرت فراوانی رسید. ده نمکی اما از اواسط دهه 70 با مدیرمسئولی و سردبیری نشریات جبهه و شلمچه شناخته شد. نشریاتی که منتقد جدی دولتهای سازندگی و اصلاحات بودند. انصاف نیوز از این دانش آموخته علوم سیاسی، درباره نشریاتش پرسیده است.
نشریه رزمندگان
چطور شد به فکر انتشار نشریه شلمچه افتادید؟
بعد از جنگ رسانه مستقلی را لازم دیدم که در آن حرف رزمندگان جبهه و جنگ زده شود. به عبارتی حنجره کسانی باشد که در جنگ حضور داشتند و آرمانهای آنها را مطالبه کند. تا قبل از آن برخی رسانهها مطالبات رزمندگان را گزینشی منتشر میکردند یا بعضاً آنهایی را نشر میدادند که به نفع خودشان باشد نه رزمندگان.
اولین شماره شلمچه چه سالی منتشر شد؟
سال 1375
کادر نشریه چگونه شکل گرفت؟
ابتدا بگویم که شلمچه، نشریهای شخصی بود و امکانات اولیه یا بودجهای برای راه اندازی آن نداشتیم. حتی دفترکار هم نداشتیم و من شمارههای اول نشریه را در خانه تایپ و صفحهبندی میکردم.
محتوای نشریه را با کسانی که در جنگ بودند و دغدغه مشابه داشتند آماده میکردیم. ولی به مرور افرادی که حرفهای مطالبهگرانه یا معترضانهای داشتند که در رسانههای دیگر چندان دیده نمیشد نظیر آقایان میرشکاک، اخوان موسوی، محمدحسین جعفریان، رضا گرجی و حمید داوود آبادی جذب روزنامه شدند.
شدیم پرتیراژترین هفته نامه سیاسی!
هزینه شلمچه از کجا تأمین شد؟
تعداد مخاطبان شلمچه بعد از مدتی به طرز باور نکردنیای افزایش یافت؛ طوری که چیزی نگذشت که به پرتیراژترین هفته نامه سیاسی کشور تبدیل شد. بنابراین از طریق تک فروشی، هزینه انتشار آن را به دست آوردیم. تک فروشی آن آنقدر خوب بود که به مرور تعداد صفحات آن را هم افزایش دادیم.
شلمچه چه نوآوریهای احتمالیای در محتوا و فرم داشت؟
شلمچه اولین نشریه چهار رنگ سیاسی پس از روزنامه همشهری بود. آن زمان تنها نشریات فوتبالی یا سینمایی به صورت رنگی منتشر میشدند.
نشریه همشهری آن موقع را سیاسی میبینید؟
بله چون وابسته به شهرداری و کارگزاران بود.
در صفحه اول هفته نامهها، تصاویر فوتبالیستها و هنرپیشهها منتشر میشد اما ما در صفحه اول و آخر شلمچه برای اولین بار، تصاویر رنگی شهدا را منتشر کردیم. به خاطر فقر فرهنگی و کم کاری ارگانها و نهادها در این زمینه، بعضی از مردم این صفحات را میبریدند و در مراکز دانشگاهی از آن استفاده میکردند.
ما سعی کردیم مطالبمان از لحاظ محتوا نیز صرفاً جنبه خبری نداشته باشد و به مطالب تحلیلی هم پرداختیم. حجم مطالب تحلیلی زیاد بود چون مخاطب یک هفته وقت داشت نشریه را بخواند. مقالات تحلیلی را با فونت ریز منتشر و در آنها افکار نیروهای حزب اللهی و انقلابی را تئوریزه میکردیم. در کل بیشتر سعی میکردیم مطالبمان تحلیلی باشد و مناظره گونه در صفحات رودرروی و از طیفهای مختلف سیاسی.
گرافیک کامپیوتری را هم برای اولین بار در شلمچه استفاده کردیم و از فتوشاپ استفاده کردیم. آن موقع گرافیک کامپیوتری کاری جدید بود.
هر آگهیای را قبول نمیکردیم
آگهی هم میگرفتید؟
به ندرت پیش میآمد که آگهی تبلیغاتی بگیریم اما رسمی راه انداختیم که هم در نشریه شلمچه و هم در نشریه بعدیام –جبهه- ادامه یافت و آن دریافت آگهی از برنامههای هیاتهای مذهبی و تجمعات و مراسمها بود. در واقع تلاش کردیم کالاهای فرهنگی را تبلیغ کنیم.
پس فقط آگهیهایی میگرفتید که در راستای رسیدن به اعتقادات و اهدافتان باشد و جنبه تجاری قضیه برایتان مهم نبود؟
بله.
جامعه هدفتان در نشریه شلمچه چه گروههایی بودند؟
مخاطبان عام، نسل جوان، خانوادهی شهدا و رزمندهها. نسلی که جبهه و جنگ را ندیده بود هم مخاطب ما بودند.
استقبال مردم چگونه بود؟
هم شلمچه و هم جبهه در طول حیاتشان پر تیراژترین بودند. بعضی نشریات ممکن است با تک شماره تیترهای جنجالی اوج بگیرند اما شلمچه روند فروش یکنواخت بود و مخاطبان ثابتی داشت. در شمارههای اول تا چهارم از ۱۰ هزار تیراژ شروع کردیم که این رقم به سرعت به 50 تا 60 هزار عدد در مورد شلمچه و به 200 هزار عدد در مورد جبهه رسید.
جبهه چه روزهایی منتشر میشد؟
همه نشریات ما شنبهها منتشر میشدند.
اتهام: توهین به آیت الله خوئی
چه اتفاقی افتاد که به خاطر شلمچه پای شما به دادگاه باز شد؟
نشریه شلمچه نگاه تند و تیزی به مقولات فرهنگی داشت و گاهی انتقاداتی به مباحثی که با عنوان فسلفی و سیاسی طرح میشد داشت. شبهات افرادی مثل آقای سروش را پاسخ میداد. آن زمان نشریه راه نو که متعلق به اکبر گنجی بود مطلبی را از قول عمادالدین باقی در رابطه با آیت الله خویی نقل کردند و ما آن مطلب را در شلمچه نقد کردیم و جواب شبهه را دادیم. ما این مطلب را از کتابی نقل کردیم که مجوز وزارت ارشاد داشت. این اتفاق در شماره ۴۳ شلمچه افتاد اما پس از انتشار ده شماره بعد، یک مرتبه هیات نظارت بر مطبوعات با اصرار آقای مهاجرانی وزیر ارشاد نشریه را توقیف کرد. البته آقای احمد بورقانی معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد با من تماس گرفتند و اجازه انتشار شماره آخر را به من دادند. ایشان از این اقدام آقای مهاجرانی ناراحت بود. گویی آقای مهاجرانی تحت فشار خاندان آقای هاشمی این کار را کردند.
اتهام شما در دادگاه فقط همین بود؟
بله، گفنند طبق قانون، شلمچه به اتهام اهانت به مراجع بسته میشود که همین هم شد و در نهایت با همین اتهام، امتیاز شلمچه لغو هم شد.
لغو امتیاز
جنابعالی سال ۷۵ انتشار این نشریه را آغاز کردید و دولت سازندگی را هم درک کردید. رابطهتان با این دولت چطور بود؟
ما سعی میکردیم منتقد مصلح دولت باشیم نه رقیب سیاسی آن. حتی در انتخابات ۷۶، در نشریه شلمچه محتوایی علیه یکی از کاندیداها منتشر کردیم ولی به نفع کسی محتوا منتشر نکردیم. آگهیهای تبلیغاتی انتخاباتی هم نگرفتیم.
کوشش کردیم به شکل مستقل عمل کنیم.
امتیاز نشریه در چه سالی لغو شد؟
در سال ۷۷.
شما به لغو امتیاز روزنامه اعتراض نکردید؟
چرا من اعتراض کردم اما فایدهای نداشت، تصمیمشان را گرفته بودند.
سرنوشت تیم چه شد؟
از یک سال قبل از تعطیلی شلمچه، درخواست سردبیری نشریه جبهه را به من داده بودند و حدس میزدم که نشریه شلمچه را تعطیل کنند. اما ارشاد به خصوص آقای مهاجرانی میگفت خودت نمیتوانی مدیر مسئول یا صاحب امتیاز باشی و باید شخص دیگری را معرفی کنی. من آقای کاظم زاده را معرفی کردم که مدیر اجرایی نشریه بود و از اسفند ماه نشریه جبهه را منتشر کردیم.
تیراژمان دو برابر شد
کادر جبهه چگونه تشکیل شد؟
همان کادر آمدند و نیروهای جدیدتری هم اضافه شدند. جالب است بدانید که تیراژ جبهه در همان شمارههای اول به ۱۰۰ هزار تا ۱۲۰ هزار تیراژ رسید، یعنی دو برابر دوران اوج هفته نامه شلمچه.
ما سعی کردیم در نشریه جبهه کار، شکل و شمایل حرفهایتری به خود بگیرد. برای همین قطع آن را عوض کردیم و قطعمان، قطع روزنامه شد. البته ما مجوز روزنامه گرفته بودیم ولی امکان مالی آن فراهم نشد تا آن را به روزنامه تبدیل کنیم.
اگر مشکلات مالی نداشتید میتوانستید به طور روزانه محتوای لازم را برای انتشار یک روزنامه تولید کنید؟
بله مثل سایر روزنامهها قادر به انجام این کار بودیم.
10 هزار همسنگر- خبرنگار
نوآوریهای جبهه چه بود؟
ما در شهرستانها ۱۰ هزار همراه خبرنگار داشتیم. به آنها عنوان «همسنگران» را داده بودیم. آنها در همه شهرستانها و دانشگاهها اخبار را تهیه و برای ما مخابره میکردند.
این افراد چگونه خبرها را به شما میرساندند؟
اخبار را فکس میکردند. نشریه شلمچه اولین نشریه دیجیتالی بود که به صورت فلابی دیسک منتشر میشد. ما در کنار آن تشکیلات، محصولات فرهنگی منتشر میکردیم که در نوع خودش بی نظیر بود. نوشت افزارهای ایرانی و اسلامی و ارزشی، بازی برای بچهها، سررسیدهایی که چهار رنگ با کاغذ گلاسه داشت و پر از تصاویر شهدا بود. مردم برای خرید یا پیش خرید این محصولات صف میکشیدند. ما حتی کار سازماندهیهای سیاسی و تجمعات سیاسی و انقلابی را هم پوشش میدادیم. نشریه سعی میکرد تریبون همه طیفهای انقلابی باشد بدون اینکه وابستگی به جناح خاصی داشته باشد.
علاوه بر اینها، گفتمان جنگ فقر و غنا نیز در نشریه شلمچه و جبهه صفحه ویژهای داشت. جنگ فقر و غنا، مباحث اقتصادی، فاصله طبقاتی، مسائل آقازادهها و اشرافیت زا نیز مطرح میکردیم.
نظر شما دربارهی فقر و غنا چه بود؟
انتقادمان این بود که توسعه و الگوی توسعه وارداتی فاصله طبقاتی را زیاد کرده بود. عدالت قسمت گمشده برنامههای دولت بود، برنامههای دولت پیوست عدالت نداشت.
کدام دولت را میفرمایید؟
هم دولت سازندگی و هم دولت خاتمی.
شمارگان نشریه چقدر بود؟ در روزهای اوج چقدر بود؟
بعضی اوقات به ۲۰۰ هزار نسخه میرسید.
شمارگان پایانی چقدر بود؟
شمارهاش ثابت بود، مخاطبان ثابتی داشت.
جبهه با شکایت حسن روحانی توقیف شد
از اتهاماتتان در دادگاه بگویید؟
روزنامه جبهه در بحرانیترین وقایع کشور یعنی وقایع سال ۷۸ پای ثابت منازعات بود. در صفحه فقر و غنا هم به کسی رحم نمیکرد علیه هر مسئولی که خود یا خانوادهاش دچار آفت اشرافیگری میشد دست به افشاگری میزد و از وی نام هم میبرد.
جالب است. مستقیم نام میبردید؟
بله. مثلاً یادم است وقتی آقای روحانی دبیر شورای امنیت ملی که در سخنرانی خود گفت که باید به سرمایهدار احترام گذاشت طی چند شماره به نقد افکار ایشان پرداختیم. وقتی بحث پایگاههای دشمن و بستن روزنامههای اصلاح طلبان شد، جبهه هم با شکایت آقای روحانی توقیف شد. قاضی مرتضوی نیز باخنده و شوخی گفتند ۱۵ روزنامه اصلاح طلب را بستیم جبهه را هم ببندیم.
استدلال آقای مرتضوی را قبول کردید؟
ایشان قصد داشت که با یک تیر دو نشان بزند. هم دهان ما را میبستند هم دهان اصلاح طلبان را.
نشریه جبهه ۷۷ چه زمانی شروع به کار کرد؟
سال ۷۷.
چه سالی توقیف شد؟
سال ۷۹.
چه اتفاقی برای تیم جبهه افتاد؟
تیم ما دو سه ماهی کارهای فرهنگی جبهه را ادامه دادند. اما بعضیها به نشریات دیگر رفتند یا نشریه جدیدی را دایر کردند. بعضی هم به نشریه «منشور برادری» صدرالدین اسلام پیوستند و برخیشان در نشریات حوزه هنری یا نشریه صبح آقای مهدی نصیری فعالیت کردند.
از صبح تا صبح دوکوهه
خوب. چه شد نشریه صبح را از مهدی نصیری تحویل گرفتید؟
من پس از تعطیلی نشریه جبهه با نگاه مصلحت اندیشانه از مطبوعات کنار کشیدم. ترجیح دادم از مطبوعات کنار بکشم. سراغ کار کشاورزی رفتم.
چه سالی این تصمیم را گرفتید؟
سال ۸۰
چه چیز میکاشتید؟!
سیب زمینی میکاشتم! خبرنگاران آمدند و خبرش پخش شد که من کشاورزی میکنم. این شد که آقای مهدی نصیری آمد و گفت دیگر نمیخواهم کار مطبوعاتی کنم اگر شما قبول میکنید میخواهم نشریه صبح را به شما واگذار کنم.
دلیلشان برای واگذار کردن امتیاز نشریه چه بود؟
ایشان خسته شده بود. از طرفی با آمدن نشریه جبهه در طیف نشریات اصولگرا، بسیاری از نشریات اصولگرا تیراژشان پایین آمد. نشریه جبهه، تریبون اصلی افکار انقلابی شده بود. بعد از آنکه که آقای نصیری پیشنهاد داد صبح را منتشر کنیم قرار شد خودشان مدیر مسئول باشند چون هنوز حکم مدیرمسئولی را به من نداده بودند. برای مدتی هم مدیر مسئولی نشریه به خانم فروز رجایی فر منتقل شد. ایشان نیز پس از مدتی مجوزشان را به من منتقل کردند. این بود که نشریه به «صبح دو کوهه» تغییر نام داد و تا سال 82 به مدیرمسئولی من منتشر میشد.
کادر صبح دوکوهه چگونه شکل گرفت؟
بعضیها از قبل حضور داشتند، بعضینیز جدید اضافه شدند. به مرور با توجه به افت شمارگان نشریات و همین طور نشریه ما که تیراژ آن به 40 هزار عدد رسید دیگر نمیشد نشریه را به صورت خودگردان اداره کرد. پولی هم برای اداره آن نداشتیم برای همین آن را تعطیل کردیم.
با اصلاح طلبان هم مصاحبه میکردید؟
بله با آقایان عطا الله مهاجرانی، عباس عبدی و عرب سرخی مصاحبه کردیم.
این اتفاقات در صبح افتاد؟
بله. ولی در جبهه هم با همه طیفهای سیاسی مصاحبه کردیم. در جبهه هم در صفحات نظر سنجی با همه جبهههای سیاسی گفتگو کردیم و هم مصاحبههای اختصاصی با اصلاح طلبان داشتیم.
تیراژ نشریه صبح چقدر بود؟
۴۰۰۰۰ نسخه.
برای نشریه صبح دادگاه هم رفتید؟
نه تعطیلی نشریه صبح خود خواسته بود.
برای نهاد های فرهنگی و مذهبی رایزنی نکردید که کمک کنند تا نشریه برپا بماند؟
من این اخلاق را نداشتم، یادم میآید برای نشریاتم، یک بار وام گرفتم که آن را کامل پرداخت کردم. تنها جایی که میتوانست ما را سر پا نگه دارد سهمیه کاغد وزارت ارشاد بود که در نشریه صبح به ما سهمیه کاغذ ندادند.
اگر با تجربه الان به آن سالها برگردید آیا میتوانید کاری کنید تا نشریاتتان توقیف یا تعطیل نشوند؟
خیر، در یکی از دادگاهها، آقای مرتضوی پرسید آخرین دفاع شما چیست؟ گفتم آخرین دفاعم این است که بیرون بروم باز هم مینویسم. خیلی از شاکیان وقتی این را از من شنیدند، رضایت دادند.
انتهای پیام
1-به قول آقای برستویی:امثال ده نمكی برای او مثل موتورسوارهایی هستند كه دود موتورشان امثال حاج كاظم ها را آزار می دهد…آقای ده نمکی خواهش می کنم از طرف رزمندگان دفاع مقدس سخن نگویید ،اگر سخنی دارید ،بگوید از طرف بخشی و یا تعدادی و…از رزمندگان .
2-انتقال فرهنگ بسیج و حزب الله ورزمتدگان ……با زور و برهم زدن تجمعات حاصل نمی شود .
ايشان بايد اين مطلب را هم اضافه مى کردند که در آن اوائل چگونه با همکارى گروه انصاراله و فردى به نام اله کرم و چماق بدستان موتورسوار افکار نيروهاى حزب الهى را تئوريزه مى کردند , نمى شود که بخشى از تاريخ را جا گذاشت و نگفت.
ایشان دچار سندرم استکهلم البته از نوع وارونه اش است یا بود. از کسانی که با چماق به سراغشان میرفت فیلمی سه گانه ساخت که این نشانه ان است که حق بر چماق پیروز است
کمی تا قسمتی خودشیفته نیست آیا؟
ایشان و امثالهم من را یاد حوادث هولناک دهه 60 و 70 میندازه
چماق را به نشریات تسری داده بود ، امورات این فرد بی چماق نمی گردد.
تاسف میخورم اگر که تهمت میزنید