خسارت مدیران جهادی
محمدرضا نیکوکلام در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «خسارت مدیران جهادی» نوشت:
از اول انقلاب تا به امروز مملکت همچنان بر سر دو راهی تعهد یا تخصص گیر است. چنانکه از دکتر چمران پرسیدند تعهد بهتر است یا تخصص؟ و ایشان جواب دادند آن کس که تخصصی ندارد و کاری را میپذیرد٬ بیتقواست. و نیز در مناظره ای که بین دکتر بهشتی و آقای بازرگان انجام شد٬ در نهایت هر دو بزرگوار بر سر اینکه تخصص از تعهد مهمتر است به تفاهم رسیدند.
مدیریت نه صرفا یک پست و مقام، بلکه رشتهای علمیست که ظرافتهای خاص خودش را دارد. مدیری که از منظر روانشناختی شخصیت دارای هویت مدیر باشد و در شاخههای علوم مدیریتی تحصیل کرده باشد، در این روزهای مملکت بسیار کمیاب است. و در عوض دو تیپ از مدیران به وفور در سازمانها مشاهده میشوند. یکی مدیران پسرخالهای و دیگری مدیران جهادی!
تکلیف مدیریت پسرخالهها که مشخص است. اگر یک نفر از فامیل صاحب پست و مقام شود آنگاه اکثر فک و فامیل، اتوبوسی به استخدام سازمان تحت نظر ایشان در خواهند آمد و سطوح مدیریت با دوست و آشنا پر میشود.
ولی حکایت مدیران جهادی جداست. اغلب، مدیران جهادی را با سابقهی حضورشان در دفاع مقدس میشناسند و بعضا سردارانی هستند که مجاهدتهایشان بر کسی پوشیده نیست. زمان جنگ اولویت حفظ جان انسانهاست و پیروی از تاکتیکهای جنگی در گرو به دست آوردن پیروزی با حداقل تلفاتِ ممکن است. و به وقت نیاز میبایست تمامی نظم و اصول جنگ را فدای نجات جان آدمها کرد. البته بودند معدود فرماندههایی که جان سربازان را فدای به دست آوردن پیروزی میکردند. (با استناد به فایل صوتی شهید حسن باقری آنجا که برخی از فرماندهان گردان را مورد شماتت قرار میدهد.)
پس از جنگ تحمیلی بسیاری از نیروهای جبهه و جنگ راهی سازمانهای دولتی و نیمه خصوصی شدند و هر یک بنا بر تخصص یا وابستگی جناحی عهده دار مقام و منصبی گشتند. از استانداری و شهرداری گرفته تا شرکتهای تولیدی و بازرگانی و خدماتی و …
اگرچه در تعهد این تیپ از مدیران حرفی نیست ولی در تخصص و کاراییشان حرف و حدیث بسیار است. و بیشترین نقد در حوزهی آثار و نتایج عملکرد بلند مدت ایشان میباشد.
مدیران جهادی٬ کمتر در بروکراسی و نظم سازمانی میگنجند و به اصطلاح٬ سازمان را هیئتی مدیریت میکنند. اغلب حاضرند شاکله و چارچوبهای موجود را فدای رسیدن به نتیجه و هدف اقتصادی کنند بی آنکه متوجه تبعات بر هم زدن ساختارها و نظم سازمانی باشند. انحلال سازمان مدیریت برنامه و بودجه توسط یک رییس جمهور یا گسترش بی امان شهر توسط یک شهردار و بستن قراردادهای بین المللی مستقیما توسط یک مدیر٬ همگی نظم و دقت را فدای رسیدن به هدف کردهاند و نتیجه آن چیزی جز هرج و مرج اداری و مالی در دراز مدت نخواهد بود.
با این رویه سنگ روی سنگ بند نخواهد شد و قشر کاردان نیز سرخورده شده و کم کم از چرخهی مسئولیتها خارج میشوند و رهسپار کشورهای دیگر میگردند و ما میمانیم و حسرت مورگان شوستر!
برای مدیریت کردن هم تخصص لازم است و هم علم مدیریت. و نیز داشتن روحیه رهبری. و اگر همهی اینها وجود داشت، در آخر میرسیم به تعهد.
انتهای پیام
…۴۳ سال گذشته..هنوزمادراین مانده ایم…که تخصص.یا تعهد…نمیدانم چه مدت بایدبگذرد تامسئولین ایندیار به یک افاقه برسندکه هرچیز را درجایش قراردهندویکباره این گفته های کهنه وبی ارزش را وانهند…سخن مهندس بازرگان وشهیدچمران نمونه دوشخصیت عاقل وواقعگرابود..
انصاف نیوز عزیز سلام
به نظر بنده تعهد از تخصص بالاتر است شاید بگویید چرا ؟ عرض می کنم .
هر انسانی که متعهد به امری و یا وظیفه ای شد ، خود را تا پایان ماموریتش ملزم به انجام وظیفه در عالی ترین سطح کیفیت می داند اما هر متخصصی اساسا خود را متعهد نمی داند فوقش با یک عذرخواهی و اینکه رایانه اشتباه محاسبه کرده رفع و رجوعش می کند در دین اسلام تخصص بسیار مهم است اما متعهد بودن از آن بالاتر است .
ایران امروز پر از متخصصین غیر متعهد است نمونه اش محمود احمدی نژاد مدرک دکترای ترافیک دارد اما یک ملّتی را به جان هم انداخت و فقر را به رایگان به آنان هدیه کرد و سفره های پر بارو بی غم ملّت را، همچنین باکهای پر از بنزین مردم برای مسافرت را همچون دریاچه ارومیه خشک کرد تا طعم دوری و دوستی را با تلخی به عمق جان مردم بنشاند می دانید چرا ؟ چون متخصص بود اما متعهد نبود ، ما تقدم را به تعهد داده ایم نه به تخصص!
به عنوان مثال : انسان وقتی ازدواج می کند متعهد میشود به انجام وظیفه ای نه متخصص .
رضا شاه زمانیکه به سلطنت رسید دست به اقداماتی زد که ساختاری و ارزشمند بود او مدرک آکادمیک نداشت متخصص هم نبود اما یک قزاق و نظامی متعهد به وطن بود ( می توانید درباره صحت این سخنانم به مصاحبه فرزند دکتر حسابی با صداوسیما شبکه جام جم در سالهای قبل درباره چگونگی تاسیس دانشگاه تهران و برخورد رضاشاه با مرحوم دکتر حسابی مراجعه نمایید) .
راه آهن شمال و اساسا تاسیس راه آهن ایران اول نتیجه اراده و الزام بود بعد نتیجه تخصص .
یک پزشک اگر به توانایی هایش عقیده نداشته باشد هرگز نمی تواند تخصصش را بکار ببرد و عقیده همان تعهد و الزام قلبی و عملی یک فرد است .
شعر بنی آدم اعضای یک دیگرند سرتاسر درباره تعهد است سپس تخصص .
اگه این حرفت درست بود تویوتا موتور و ستلا و ماکروسافت و اپل همگی جهادی اداره میشدند زیر نظز آقایان جلیلی-ضرغامی-علی عسکری و ….
اختلاف نظر ما با شهید چمران ها شهید بهشتی ها و مرحوم بازرگانها نیز بر سر تقدم تعهد بر تخصص است .
وضعیت امروز ایران نتیجه متخصصین غیر متعهد است که از بهمن 1357 در کشور مستقر شدند و بدتر از آن اینکه کسی درباره خسارتی که آنان بر جامعه تحمیل می کنند سئوالی نمی کند .
يك جوري حرف مي زنيد كه زمان شاه، متخصصان بر سر كار بودند. جامعه شناسي نخبه كشي را بخوانيد
رهبري:
من آدم دعوت كنندهی به بیقانونی نیستم؛ بشدّت ضدّ این بیقانونی هستم، امّا معتقدم در همان چهارچوب قانون، دو جور میشود كار كرد: یك كار كار مرسوم اداری، یك كار كار جهادی
ان چه نويسنده، مطرح كرده است تنها مربوط به مديران به اصطلاح جهادي يا اصولگرا نيست. تكنوكرات ها هم مطيران خود را بر اساس رفاقت انتخاب كرده اند، نه شايستگي
اگر بهترين دولت را دولت خاتمي بدانيم، خاتمي، بسياري از وزراي كابينه هاشمي را در وزارتخانه هاي متفاوت به كار گرفت كه تخصصي در اداره وزارتخانه جديد نداشتند