ورود طلبهها به مدرسهها؛ آری یا خیر؟
محمدرضا نیکنژاد در روزنامه شرق نوشت: چندسالی است که خبر حضور پررنگتر روحانیان در مدرسهها بسامد بیشتری یافته است. واپسین نمونه آن سخنان وزیر کشور است: «طلبههای جوان فاضلی داریم که باید راه آنان را به مدارس باز کنیم. این طلبهها باید در کنار دانشآموزان قرار بگیرند و بهعنوان دوست، رفیق، مربی، همکار و همیار در مدارس باشند». اگرچه همواره هدفهایی برای ورود طلبهها به مدرسهها مطرح میشود؛ اما پرتکرارشدن چنین سخنانی، آنهم در زمانی که صدها هزار دانشآموخته با مدرکهای کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا در آزمونهای استخدامی شرکت میکنند، دانشگاه فرهنگیان قرار است به شکل تخصصی نیروهایی را برای آموزش حرفهای دانشآموزان پرورش دهد و گروه گستردهای از معلمان با عنوانهایی مانند خرید خدمات آموزشی، نهضتی، حقالتدریسی، معلمان آزاد و… پشت درهای بسته آموزش صف کشیدهاند، افزودن چندین هزار طلبه به آنان چندان توجیهپذیر به نظر نمیرسد. نمیتوان با اطمینان درباره هدفهای این طرح سخن گفت؛ اما این یادداشت کوتاه قصد دارد به یکی، دو پیامد این کار بپردازد.
اگرچه در چند دهه گذشته تلاشهای فراوانی برای پرورش دانشآموزان در چارچوبهای مورد نظر مسئولان انجام گرفته است؛ اما گویا همچنان بخشی از دستاندرکاران بر این باورند که بروندادهای این ساختار با خواست و انتظارات همخوان نیست! ازاینرو گمان میکنند که ورود طلبهها میتواند گرههای رو به افزایش این دشواری را باز کرده یا کاهش دهد؛ اما اینکه چرا تلاشهای چنددههای در ساختار آموزشی بینتیجه مانده است، نیاز به نگاهی موشکافانهتر و البته از نزدیک دارد که طراحان از آن محروماند و شاید این یادداشت بتواند از این زاویه کمکی بکند!
چه بخواهیم و چه نخواهیم، مردم بخشی از مشکلات را پیامد عمل مسئولان میدانند. این نگاه نه ربطی به ساختار آموزشی -در مدرسه و دانشگاه- دارد و نه به معلمان و استادانی که درونمایههای آموزشی را درس میدهند؛ درونمایههایی که دست بر قضا بهشدت در پی تربیت دانشآموزانِ موردِ خواست سیاستگذاراناند. اگرچه به شکل نظری تلاش میشود همه چیز آنگونه که آنان میخواهند پیش برود؛ اما در عمل و در زمانی که مردم دشواریهای گوناگون و کمرشکنی را تحمل میکنند، ارزشمندترین سخنان شنیده نمیشود و حتی برای گویندگانشان نتیجه وارونه دارد! ازاینرو اگر طراحان ورود طلبهها به مدرسه در پی تغییر دیدگاه شهروندان کنونی و آینده در این زمینه هستند، بیگمان هنگامی چنین کاری نتیجهبخش است که راهی برای بحرانهای اقتصادی و اجتماعی کنونی بیابند. اگر چنین کارهایی نتیجه میداد، امروز باید بیش از هر رسانه داخلی و خارجی، رسانه ملی مورد اعتماد مردم باشد که البته چنین نیست. پس ورود طلبهها و تغییر نگاه جامعه در خوشبینانهترین حالت نیازمند پیشزمینههای اجرائی، بهویژه در بخش اقتصادی است.
در هفتههای گذشته برخی از روحانیان از فشار اجتماعی بر طلبهها گفتند و از اینکه بسیاری از آنان برای گریز از این فشارها با لباس طلبگی بیرون نمیآیند! اگرچه قصد پرداختن به این ماجرا نیست؛ اما ورود بیمحابای روحانیان جوان به مدرسهها میتواند آنان را بیش از گذشته در معرض قضاوت قرار دهد و این خود نقضِ غرض است. طراحان سیاستِ ورود بیپروای روحانیان به مدرسه و همچنین خود طلبهها تجربه حضور در مدرسهها را ندارند و نمیدانند که چه در انتظار آنان است. نگارنده بهعنوان یک فرهنگی پا به بازنشستگی بارها و بارها شاهد به پرسش گرفتن این طلبههای جوان از سوی همکاران و بهویژه دانشآموزان بودهام و گاه شکل پرسشها به گونهای بوده که حرمت آنان را نشانه میرفت! چنین حضور بیپروایی دو پیامد خواهد داشت؛ نخست اینکه ورود این دوستان بیش از گذشته آنان را در معرض نقد قرار داده و نهتنها گرهی نمیگشایند، بلکه بر گرههای کنونی خواهند افزود. دوم آنکه تجربه مربیان پرورشی مدرسهها نشان میدهد این طلبهها پس از اندک زمانی در آموزشوپرورش جذب و هضم میشوند و با توجه به ناکارآمدی ساختار آموزشی، امکانات بهشدت ناکافی و البته نارضایتیهای گسترده معیشتی-منزلتی معلمان آنان را به منتقدان جدی ساختار آموزشی و سیاسی میافزاید و این با هدف اولیه طراحان بسیار فاصله دارد و در درازمدت به نگاه منفی جامعه نسبت به روحانیان خواهد افزود.
انتهای پیام