خرید تور تابستان

حقیقت در اردوگاه یُسِب بِساریُنیس دزِ جوغاشویلی

مهدی رزاقی طالقانی، پژوهشگر مسائل اجتماعی در یادداشتی با عنوان «حقیقت در اردوگاه یُسِب بِساریُنیس دزِ جوغاشویلی» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، درباره آسیب‌شناسی موضع جامعه ایران در برابر حقیقت نوشت:

«استالين بزرگ‌ترين فيلسوف همه زمان‌هاست. او آموزگار آدميان و دگرگون‌کننده طبيعت است. نام او زيباترين، نزديك‌به‌دل‌ترين، و شگرف‌ترين نام‌ها در همه كشورهاست».

اینجا یعنی در کوچه‌پس‌کوچه‌های این عبارات، عقربه‌های تاریخ ماه مارس سال ۱۹۵۳ را نشان می‌دهد که مسکو در سوگ یکی از بزرگ‌ترین رهبران جهان کِز کرده است و این حرف‌ها را هم، نه یک عابر یک لاقبای روسی، که شاعر سوررئاليست اهل فرانسه، لويی آراگون سروده است. همو كه به همراه آندره برتون از بنیان‌گذاران مکتب ادبی سوررئاليسم بود. شاید کسی اینجا و آنجا در غلو مقام کسی بگوید که او فرمانده بی‌همتای فلان عرصه و بیسار جبهه بود اما ستايشی كه در سرتاسر حهان، پس از مرگ استالين، به زبان‌های مختلف در حق او به كار رفت، برای هيچ فرد ديگری در تاريخ نثار نشده است. آیا همه اشتباه کردند؟ نه، هیچ وقت، همه اشتباه نمی‌کنند. رفتارهای تاریخی یک جامعه را تنها زمانی می‌توان قضاوت کرد که مقتضیات ایجابی و سلبی همان زمان را در نظر گرفت. ايراد از آراگون، شعرا و قلم‌زنان ديگر نبود؛ در دنيای بعد از جنگ جهانی، استالين اسطوره‌ای بود كه دستگاه تبليغاتی قدرت‌مند، او را در اوج می‌نشاند. همو که چون دیواری آهنین روبه‌روی هیتلر، پیشوای خون‌بار تاریخ ایستاد و جهانی را از لوث وجودش پاک کرد. در مرگ استالین همه از فقدان چنین رهبری تب کرده بودند اما زمانی كه تب‌ها فرو نشست، تصویری دیگر از یُسِب بِساریُنیس دزِ جوغاشویلی به میان آمد و همان‌طور كه آراگون و تب استالینی، این کمونیست پولادین را در اوج انسانيت قرار داده بود، كشف واقعيتی در آن‌سوی ماجرا، استالين روسی را در قله شقاوت در تاريخ قرار داد.

در اردوگاه‌های كار اجباری گولاک پنج میلیون نفر، با دستان کسی که با اشعار آراگون و امثالهم ستایش شده بود، كشته شدند و بيست میليون نفر به سردستان‌های سيبری و بيابان‌های تركمنستان تبعيد شده بودند كه تنها چند روايت از اين جان‌های ستم‌كشيده فاش شد كه همين‌ها كفايت می‌كرد كه استالين در ادبيات جهان به تالی كاليگولا، پادشاه بدسيرت روم باستان تشبيه شود. اين شايد قابل رؤيت‌ترين فرايند كشف حقيقت در تمام طول تاريخ باشد كه باعث می‌شود تا حکومت‌ها، قدرت دستگاه تبليغاتی و رسانه را باور کنند. از سوی دیگر چنین رویدادی طبیعتاً باید باعث می‌شد تا توده‌های مردمی، هوشمندانه‌تر به شخصیت‌سازی‌های رسانه‌ها نگاه کنند که این‌گونه نشد و هنوز هم رسانه‌ها شخصیت‌های روتوش‌شده و تقلبی را به خورد جوامع می‌دهند و ایدئولوژی و اندیشه‌های غیرسازنده را با همین شخصیت‌ها در فرد نهادینه می‌سازند. تأثیر دیگری که چنین واقعیت تاریخی در برابر بشر می‌گشاید، بحث پيرامون چيستی حقيقت است. اینکه آیا حقیقت سیال است یا که خیر و اینکه آیا می‌توان در لحظه به حقیقت دست یافت یا کشف آن زمان‌بر است، از جمله مباحثی است که می‌توان در این «قاب-روایت» تاریخی در مورد آن صحبت کرد.

اگر در تعریف حقیقت بتوان گفت که حقيقت تركيب یافته از ذرات واقعيات است كه وقتی تجربه و تكرار شد و عمومیت يافت، مهر حقيقت بر آن می‌خورد، آن‌وقت می‌توان در بستر زمان، حقیقت را تحلیل کرد. بنابراين اگر مشاهده می‌شود كه امری در زمانی به عنوان حقيقت شناخته می‌شود، برای آن است كه به گرايش‌های مردم زمان پاسخ مساعد داده است. اما برای حقیقت شدن، اين گرايش‌ها می‌بایست مبانی محكمی داشته باشند تا دوام‌پذير شوند و گرنه عمری كوتاه خواهند داشت و به حقیقت بدل نمی‌شوند. از این‌رو نباید تصور کرد كه حقيقت سيال است و متغير؛ حقيقت واحد است اما بروز و اثباتش نياز به زمان دارد. حقيقت استالين زمانی رخ گشود كه تكه‌های واقعيت كنار هم جمع شدند. چند روايت از واقعيت شیوه‌های حکمرانی استالین و اردوگاه گولاک به یک‌دیگر گره خوردند و از پیوستگی آنها حقيقت شخص و عملکرد استالين هويدا شد.

نسبت جوامع مختلف با حقیقت متفاوت است. در جامعه دیرباور حقیقت مجال فراخ‌تری برای بروز و ظهور خود دارد و در جوامع کوتاه‌مدت مانند ایران، حقیقت تا ابدیتی بی‌انتها مکتوم می‌ماند.

در نسبت جامعه ايرانی با حقيقت، احساس است که حكم‌فرماست. احساس اگرچه در دریافت حقایق ماوارئی ابزاری کارگشاست، اما به همان میزان در دریافت حقایق اجتماعی، مؤلفه‌ای آسیب‌زا به شمار می‌رود. در تاریخ ایران حکومت‌ها و گروه‌های مرجع عمده‌ترین موانع کشف حقیقت به شمار می‌روند؛ این موانعِ قدرت‌مند با استفاده از همین عامل احساس جریان کشف حقیقت را به بی‌راهه می‌کشانند. جریان بدنام کردن منتقدان توسط حکومت‌ها، از مانی و بابک خرمدین تا امیرکبیر و نمونه‌های معاصر در بسیاری از مواقع با فعال کردن ماشه‌های احساس صورت پذیرفت و موجب آن شد تا حقایق بسیاری از جامعه ایرانی تا مدت‌ها مخفی بماند.

سنت انحراف حقیقت در تاریخ ایران اینگونه بوده است که حکومت‌ها و گروه‌های مرجع، برای برانگیختن احساسات جامعه، دست به ایجاد دوراهی‌های پیش‌ساخته و کاذب می‌زدند تا مردم بر سر انتخاب آن‌ها احساسات‌شان به قلیانی زودگذر بیافتند و در برابر جریان یا فرد منتقد جبهه بگیرند.

با این تاکتیک و برنامه هدف‌مند جامعه، در دو راهی‌سازی حق و باطل، ظلمت و نور، دشمن و دوست، مسلمان و کافر، ایرانی و تورانی در غباری از تردید و سوء‌ظن، حقیقت را گم می‌کند و گاه به دست خود از میان می‌برد.

در این دوراهی‌های خیالی که با ابزار رسانه‌های سنتی و مدرن ساخته می‌شود، جامعه جهت را گم می‌کند و فریب احساسات به قلیان‌افتاده خود را می‌خورد و در همین لحظه است که به ناگهان فردی اسطوره‌وار رخ می‌نماید و در قامت منجی، گاه به عنوان مصلح و گاه به عنوان منتقم به جامعه عرضه می‌شود.

با ظهور منجی و منتقمِ به ناگاه سربرآورده، باز تسلسل باطل دیگری آغاز می‌شود و آنها، واقعیاتی رخ نداده را در اوهام جامعه می‌سازند، شرق و غرب خیالی خود را روی نقشه ناخودآگاه جامعه تصویر می‌کنند و روی همین نقشه جامعه را به تو در توی دیگری در شناخت حقیقت می‌کشاند.

جامعه ایرانی كه همواره اسير دست واقعيات تحريف‌شده است و به بازی گرفته‌ شده، سال‌های درازی از تاریخ خود را در این گم‌راهه‌ها اتلاف کرده است تا جهت را بشناسد و حقیقت را دریابد و هرگاه زمان با دست قدرت‌مند خود، پس از سال‌ها، پرده ضخيم احساس را كنار می‌زند و، با تكه‌های برملاشده واقعيت، حقيقت را هويدا می‌بیند، باز در مواجهه با آن اين انديشه و تفكر نيست كه زمام واكنش جامعه را در دست می‌گيرد، بلكه باز احساسی ديگر است در كسری از ثانيه، زمام‌دار واكنش‌ها می‌شود.

جدای از دوراهی‌سازی قدرتهای مادی و معنوی برای برانگیختن احساسات اجتماعی در تاریخ ایران، عامل دیگری هم در گم شدن حقیقت در جامعه ایرانی مؤثر بوده است؛ این عامل را به طور خلاصه می‌توان «برون‌سپاری جستجوگری» نامید. حقیقت امری پنهان‌شده است که باید مکشوف شود‌. در ادبیات عرفانی از سختی این مسیر به وفور یاد شده است‌ جامعه ایرانی در طول قرن‌ها بارها حاکمیت یا اقلیتی از گروه‌های مرجع اجتماعی را به نمایندگی از خود برای کشف حقیقت راهی این مسیر کرده و تن به سختی کشف حقیقت نداده است. حقایق مرگ غلام‌رضا تختی و آتش‌سوزی سینما رکس آبادان، عملیات کربلای چهار و قتل‌های زنجیره‌ای و سقوط هواپیمای 752 اوکراینی در چند دهه اخیر هیچ‌کدام توسط جامعه ایرانی پیگیری نشدند و همتی برای کشف حقایق آن‌ها صورت نپذیرفت و نهایتا به صورت مقطعی از گروه‌ها و حاکمیت درخواست‌هایی شد و به بایگانی تاریخ سپرده شد. تمامی وقایع فوق، با اندکی تأخیر، توسط تاریخ هویدا می‌شود اما آن‌چه در این میان می‌ماند، هم‌زیستی و سخن گفتن و قضاوت کردن و غیره بر اساس باطل است که جان‌های بسیاری را تلف و عمرهای بسیاری را هدر می‌کند و رشد و تکامل اجتماعی را به محاق می‌برد.

جامعه ايرانی تا زمانی‌که حقيقت را نمی‌شناسد عاشق واقعيت‌های دروغين است و وقتی حقيقت برايش برملا می‌شود و آن‌ را می‌شناسد، اسير احساس تنفر لحظه‌ای می‌شود.

در جامعه‌ی کوتاه مدتی مانند ایران، عمر تنفر از مسببان کتمان حقیقت هم کوتاه است و با وقوع واقعه‌ای تلخ، همان تنفر چند صباحی بعد به دلتنگی‌ای بی‌همتا تبديل می‌شود؛ مثالش رضاشاه كه در هزار و سيصد و بيست، با هويدا شدنِ تكه‌های واقعيت، ديكتاتوری خون‌خواره در جامعه ايران شد و اندکی بعدتر، به معمار ايران نوین و پدر ایران و … ملقب شد.

اين چرخه امروز هم در جریان است و با رفتن یک رئیس جمهور، احساس سینوسی جامعه، تنفر و دلتنگی و ستایش و ساخت روایت‌های غلو شده را آغاز می‌کند تا تاریخ پا به میدان بگذارد و حقیقت را آشکار و غبار را از تن واقعیات بزداید.

جامعه ايرانی تا زمانیکه به فرايند كشف حقيقت به چشم يك تجربه تاريخی نگاه نمی‌كند، همواره ملعبه‌ای در دست دستگاه‌های تبليغاتی قدرت و رسانه اپوزيسيون باقی خواهد ماند.

وقایع تاریخی ایران به خصوص در دوره معاصر نشان می‌دهد که جست‌وجوگری حقیقت باید به مبانی تربیت ایرانیان اضافه شود و برای نسل‌های آتی، زندگی در سایه اباطیل باید مذموم باشد. آسیب‌ جهت‌گیری‌های اشتباه تاریخی باید برای جامعه ایرانی بازگو و حقایق تاریخی باید با زبانی قابل فهم ارائه شود. در فردای پس از گرایش ایرانیان به حقیقت، نه خبری از بت‌سازی خواهد بود و نه تلاشی برای زمین زدن و خرد کردن استخوان‌های بتِ سابق، نه حاکمیتی قادر به پنهان کردن حقیقت خواهد بود و نه شهروندی می‌تواند بدون دستیابی به حقیقت به زندگی خود ادامه دهد. آن زمان است که شارلاتانیزم، انحراف و التقاط، دستاویز کردن دین و ملی‌گرایی همگی امری مذموم خواهد شد و حق‌طلبی و عدالت‌خواهی سکه رایج خواهد بود.

تصویر: Last day اثر امیرحسین زنجانی

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. کجای کاری بابا من تو همین سایت به طاهر منتقدر از بی عرضگی داریوش سوم و یزدگرد سوم صحبت می کنیم اقایان بهشون بر می خوره به تمدن ایران توهین شده آخه پادشاهی مثل داریوش سوم که با زن و بچه می میدان جنگ و آنها را می بازه آن هم به ده پانزده هزار مقدونیه ای کجای تمدن ما قرار داره بابا اوضاع خیلی خیته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا