خرید تور تابستان

شبه روشنفکران سپسین

محمد زارع شیرین کندی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «شبه روشنفکران سپسین» نوشت:

در تاریخ فلسفه، نخست دوره یونانی است و سپس دوره یونانی مآبی (هلنیستیک) – رومی. در دوره جدید نیز نخست دوره نوزایی و تجدد و روشنگری پدیدار می‌شود و سپس دوره تجددمآبی و شبه نوزایی.

اول دوره روشنفکری است و سپس روشنفکرمآبی. سراسر تاریخ جدید سرزمین ما، به یک معنا، تاریخِ تجددمآبی و روشنفکر مآبی است اما همین دوره تجددمآبی ما نیز به نوبه خود فراز و فرودها و قوت و ضعف‌های برجسته دارد. جریان منورالفکری دوره مشروطه که عمدتاً به مفاهیم و معانی و اهداف و آرمان‌های جنبش روشنگری اروپا دلبسته بود، در نوع خود تازگی و طراوت داشت، و خلاق و اصیل و اثرگذار بود. تجددمآبی روزگار مشروطه، با همه ضعف‌ها و نقص‌هایش، اصالت و اهمیتی خاص داشت. از آن دوره به بعد هرچه بیشتر به زمانه ما نزدیک می‌شویم، جریان یادشده ضعیف‌تر ولاغرتر و کم رنگ‌تر می‌گردد. هر اندازه که منورالفکران هوشمندتر و داناتر و فرهیخته‌تر و تیزبین‌تر و پرمایه‌تر و جریان‌سازتر بودند روشنفکران پسین و شبه روشنفکران سپسین کندذهن و کم‌مایه وسطحی‌نگر و جزم‌اندیش و پرگو و وراج و خودخواه‌اند. هر اندازه که منورالفکران ریشه‌ای عمیق‌تر در زمین هر دو فرهنگ غرب و اسلام داشتند شبه روشنفکران کنونی صرفاً پوشیده از شاخ و برگ زایدند و هیاهو و داد و بیداد بسیار برای هیچ! هر اندازه که اندیشه منورالفکران از خلوص برخوردار بود شبه روشنفکران کنونی را باید اصحاب التقاط خواند. منورالفکران در جامعه فقیر و نکبت‌بار آن سال‌های “بد و باد”، آن سالهای “اشک و شک”، هم غرب را می‌فهمیدند و می‌شناختند و هم باورها و تصورات و سنت‌های خویشتن را. آنان می‌دانستند چه می‌خواهند و چه باید بکنند اما شبه روشنفکران کنونی در جامعه‌ای که بیش از یک سده از آغاز توسعه طلبی و تجددخواهی اش می‌گذرد هنوز نه مبانی پیچیده فکری و فلسفی غرب را می‌شناسند و نه بنیادهای فکری آیین‌ها و مآثر و ودایع تاریخی خویشتن را. این شبه روشنفکران هنوز نه می‌دانند چه می خواهند و نه می‌دانند چه باید بکنند زیرا اصول و منابع فکری شان کاملاً متناقض و گاه متضاد است.

این جریان شبه روشنفکریشان کاملاً متناقض و گاه متضاد است. این جریان شبه روشنفکری هرچه به پیش می‌رود بیشتر با سیاست زدگی و بی اخلاقی و نوعی شارلاتانیسم گره می‌خورد. هدف این جریان بیشتر خودنمایی است تا اندیشه ورزی و روشن فکری. جالب و شایان توجه است که اینهابیشتر به سلبریتی های جامعه (فوتبالیست‌ها و هنرپیشه‌ها) تشبه و تاسی می‌جویند تا به متفکران و فرهیختگان و محققان! جالب تر و شایان توجه تر آن است که اینان خود را دانای کل و راهبر و راهنمای جوانان جامعه قلمداد می‌کنند. فکر می‌کردیم که پس از آل احمد وشریعتی و سروش و ملکیان دیگر هیچ دانای کل و پیامبر جدید واسوه و الگوی نوین ظهور نخواهد کرد اما چه توان کرد که فکر من و دل باطل بود. زیرا این شبه روشنفکران بسیار تشنه کام تر از اسلاف خویش در شهوت شهرت مستغرق‌اند و بسیار بیشتر از اسلاف خویش به بیان مشهورات و مسلمات راغب‌اند. من بدیهیاتی را که اینان روز و شب در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایشان (از تلویزیون اینجا گرفته تا بی بی سی و صدای آمریکا و غیره) تکرار می‌کنند درمواقع زیادی از زبان رانندگان تاکسی و مسافران اش می‌شنوم. حالا کی از کی یاد گرفته، نمی‌دانم! اکنون پرسش این است که چرا؟ چرا روشنفکری به این روز افلاس و ادبار و فلاکت بار افتاده است؟ نمی‌دانم اما قطعاً علل و دلایل متعدد جهانی و بومی می‌تواند داشته باشد. هر امری در عالم وقت خودش را دارد (الامور مرهونه باوقاتها؛ “مهلتی بایست تا خون شیر شد”)؛ منورالفکری و روشنفکری هم در وقت و زمان خودش خوش درخشید و منشأ اثرها گشت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا