مریم افرافراز : دادخواهی طبق قانون به رسمیت شناخته شود
«سرپرست دادسرا گفت که رفتار یک ضابط را به پای کل نظام ننویسید»
«پسفردا به سراغم آمدند که در بند به خانمی که دنبالم آمد گفتم برو بگو متهم حق سکوت دارد. من سعی داشتم خانمها و افرادی که آنجا هستند را با این مورد آشنا کنم؛ میفهمیدم بعضیشان اصلاً مطلع از چنین قانونی نیستند»
اینها بخشی از جملاتی است که یکی از دادخواههای پرونده سلامت و کرونا مدعی است در حین بازجویی به او گفتهاند و از فشارهای روانی دیگر که به اصطلاح شکنجه سفید نام دارد برای او استفاده شده است، مریم افرافراز کارشناس حقوق قضایی و فعال مدنی که در جریان ثبت شکوائیهای علیه مسببین سوءمدیریت کرونا همراه تعدادی از وکلا دستگیر شد، بر این باور است که در بسیاری موارد بازجوها با فشار تلقین سعی بر پذیراندن قبول مسائلی علیه خودش را داشتند و حتی در بخشی از صحبتهایش اشاره میکند که «وقتی که من جوابی برای سوالهای بازجو نداشتم بلندتر داد میزد و میگفت ما کارهای دیگری هم میتوانیم، کاری نکن که تو را به جای بدتری ببریم.»
این در حالی است که طبق بخشنامه زندانها ارتکاب رفتارهای سوء از قبیل تندخویی، رفتار و گفتار موهن و هر گونه آزار و شکنجه روانی و جسمی زندانیان و متهمان بازداشتی، مطلقاً ممنوع بوده و موجب پیگرد انضباطی، انتظامی و کیفری خواهد بود. به گفتهی این فعال مدنی طبق قانون باید روند رسیدگی به پرونده بر مبنای دادرسی عادلانه باشد، اما اصول دادرسی عادلانه رعایت نمیشود و افراد بدون ادلهی کافی بازداشت میشوند، بدون وکیل انتخابی و در سلول انفرادی که اساساً غیر قانونی است نگهداری میشوند.
روز شنبه ۲۳ مرداد ماه سال جاری پیش از ثبت شکواییه در انجمن حقوق شهروندی مصطفی نیلی، لیلا حیدری، محمدرضا فقیهی و آرش کیخسروی از وکلا، و مریم افرافراز و مهدی محمودیان فعالان مدنی و سیاسی بازداشت شدند که خانم حیدری بعد از چند ساعت آزاد شد، اما پروندهی دیگر افراد همچنان در جریان است.
همهی افراد در برابر دادخواهی برابرند
مریم افرافراز کارشناس حقوق قضایی و فعال مدنی در رابطه با اتفاقات روز دستگیری آنها که مصادف بود با ۲۳ مرداد ماه به انصاف نیوز میگوید: از اول ماجرا به این صورت بود که ما یک سری مدعوین و اعضای انجمن حقوق شهروندی بودیم که در رابطه با بحث سوء مدیریت کنترل شیوع کرونا که مسئولین باعث مرگ مردم شدند و خسارت جانی و مالی ایجاد کردند، از جهات قانونی این موضوع را بررسی کردیم، به نظر شخصی من در حقیقت اصلاً برای ما مهم نبود مسئولی که باعث سوء مدیریت کرونا و بازی با جان مردم شده چه کسی و در چه جایگاهی است، ما داشتیم این موضوع را بررسی میکردیم و هنوز هم شکواییه نهایی را تنظیم نکرده بودیم، و حتی روز ۲۲ مرداد در آخرین جلسه کلاب هاوس که جلسات آن به صورت خصوصی بود، حس کردیم افراد ناشناسی وارد جلسه شدند، اما به نظرم چون مطمئن بودیم که کارمان کاملاً قانونی است، کار را ادامه دادیم.
فردای آن جلسه که ۲۳ مرداد ماه بود، هنوز شکواییه تنظیم نشده بود که حدود ۱۵ نفر نیرو بدون داشتن حکم به صورت مخفیانه وارد راهرو شدند و با هل دادن آقای محمودیان به داخل دفتر، حمله کردند. شرایط به شکلی بود که همان زمان یکی از وکلا از ترس اینکه فکر کرد دزد حمله کرده زیر گریه زد، مامورها بدون داشتن حکم، گوشیهای ما را گرفتند و نمیگذاشتند حتی با یکدیگر صحبت کنیم، آنقدر اصرار کردیم تا حکم را نشان دهند که بعد از چند ساعت حکم رسید، بعد به ما گفتند یا بازداشت میشوید و یا تعهد دهید که گفتیم تا حکم را نخوانیم تعهد هم نمیدهیم، این در حالی بود که از اول گفتیم باید حکم را ببینیم. در نهایت حکم را به صورت تا شده به دست یکی از وکلای حاضر در جمع دادند تا ایشان با صدای بلند فقط یک بند از حکم را برای حاضرین خواند در آن یک بند انگیزه و فعلی که ما انجام میدادیم کاملاً قلب شده بود و قطعاً آنچه در آن بند نوشته شده بود توهمی بیش نبود و متاسفانه فعالیت ما را امنیتی جلوه داده بودند و این حقیقت نداشت و به تصور من اگر تعهد میدادم در واقع آن را تأیید کرده بودم.
در صورتی که من در تمام سالهای فعالیت مدنی و حقوقی خود انگیزهام در راستای امنیت سرزمینم بوده و از انگیزه و فعالیت همکارانم نیز مطمئن بودم، همچنین همین تعهد گرفتن نشان دهندهی این است که ضابط برای تشکیل پرونده دلایل متقن نداشته، چون اگر دلایلی وجود داشته باشد، تعهد معنی ندارد و شما برای یک جمع با سابقهی مشخص مدنی که در یک نهاد مجوزدار فعال هستند، نمیتوانی تعهد را دستاویز خود کنی. اساساً چه تعهدی؟ از وکیل یا فعال مدنی تعهد بگیری که وظیفهی اخلاقی و حرفهای خود را انجام ندهد؟ من همان لحظه گفتم میخواهم حکم بازداشت را ببینم ولی حکم را نشان ندادند، حتی در ماشین که من را میبردند هر چه پرسیدم کجا میرویم پاسخی ندادند، با این مسائل آشنا بودم، اما از لحظه بازداشت سعی داشتم به نکات قانونی پافشاری کنم، زیرا که به نظرم مقاومت فقط در بیرون از زندان نیست بلکه باید سر قانون در زندان هم ایستادگی کرد و طبیعتاً تا حدی شدنی است و آنجا تاکید کردم که این روند غیر قانونی است. بعد که دوباره پرسیدم فقط گفتند اوین، ولی دیگر هر چه پرسیدم کدام بند، دیگر جوابی ندادند.
افرافراز در مورد شب اول بازداشت خود اضافه میکند: شب اول انفرادی، من گفتم به دارو و تماس با خانواده نیاز دارم که حدود یک ساعت و نیم بعد که در انفردای منتظر بودم به من پاسخ دادند شما حق تماس ندارید، من هم گفتم حکمی که در آن آمده من حق تماس ندارم را نشان دهید که بعد از نیم ساعت گفتند میتوانم زنگ بزنم، اما باید بگویم که در خانه دوستم هستم. این در صورتی بود که ساعت ۱۲ شب بود ولی من باز با مامورها صحبت کردم و اجازه دادند فقط بگویم بازداشت هستم ولی دیگر توضیح اینکه کدام بند هستم یا کدام زندان را ندهم، حدود یک هفته خانوادهی من از هیچ کدام از نهادهای مسوول نشنیده بودند من کجا هستم.
از فردای آن روز بازپرس موقع تفهیم اتهام هیچ ادله و مستنداتی به من نشان ندادند، در برگهای که جلوی من گذاشته بودند، ذکر شده بود که این فرد اگر آزاد باشد میتواند امنیت ملی را به خطر بیاندازد و تا یک ماه بازداشت موقت صادر شده بود و من اعتراضم را نوشتم، بعد از آن به انفرادی برگشتم، جایی که نه پنجره درست و نه تهویه مناسب داشت، وقتی حمام میکردی امکان تنفس سخت میشد و من که مشکل ریوی داشتم شرایط بسیار دشوار بود، اینها در حالی است که طبق رأی دیوان عدالت اداری، انفرادی جزو شکنجه سفید محسوب میشود و نباید استفاده شود. در دلم میگفتم سوءتفاهم شده و ما نباید بازداشت میشدیم و یا علیه ما پرونده سازی شود، بلکه یک سری افراد دیگر باید به جای ما بازداشت شوند ولی با تلقین قصد القای این را داشتند که بگویند ما یک کار غیر قانونی بزرگ انجام دادیم. از همان روز اول به من گفتند همه چیز را بنویس تا قصهی تو از بقیه جدا شود، تو جوان هستی و باید به خودت رحم کنی، در صورتی که من واقعاً نمیدانستم چه چیزی باید بنویسم چون چیز غیر قانونی وجود نداشت.
وی ادامه میدهد: شب دوم در انفرادی گیجگاهم موقع خواب محکم به لولههای آب بالای تخت خورد و حالم بد شد و حالت تهوع گرفتم که روز دوم با همان سر درد به اتاق بازجویی رفتم و یک مرد مسن با لحن خیلی بد به من گفت «اینجا ته خط است و ما همه چیز را در مورد تو میدانیم، همه چیز را بنویس و خودت را از این تیم کنار بکشی برایت بهتر است و مقاومت نکن و قهرمان بازی از خودت درنیاور!»؛ اینها در حالی است که من ۸ سال از بهترین زمان جوانیام فعالیت اجتماعی کردم و بعد هم به صورت قانونی فعالیت حقوقی؛ دادخواهی هیچ کجای قانون جرم تلقی نمیشود. به من گفتند تو صرفاً به دنبال دادخواهی نبودی و در این زمینه مستنداتی وجود دارد، گفتم این مستندات را به من نشان دهید ولی میگفتند نیازی نیست در صورتی که حق قانونی من بود این مستندات را ببینم، چه بسا که آن مستندات ساختگی بود و من باید اعتراض میکردم، خلاصه لحنی بد و گفتارهایی بر مبنای تلقین را با من داشتند، به من میگفتند گندهتر از تو را هم شکاندیم، تو را هم میشکنیم یا میگفتند اینها مگر به تو چه میدهند که چیزی نمینویسی، یک بار که داشتم مینوشتم چشمم به برگه مستندات افتاد و دیدم همه برگه A4 سفید هستند.
وقتی داشتم جواب سوالات را مینوشتم یکی از آنها به آن دیگری از سابقهی اعترافهای تلویزیونی گفت و همینطور فقط جان خودش دست ما نیست! من سعی کردم با این صحبتها خودم را نبازم اما میدانم که خیلی از افراد تحت همین فشارها خود را میبازند و به کار نکرده اعتراف میکنند، شدت تلقینها آنقدر بالا بود که به خودم میگفتم «مگر دادخواهی امری قانونی نیست؟! پس چرا درگیر این شرایط هستم».
وقتی که من جوابی برای سوالها نداشتم بلندتر داد میزد و میگفت کاری نکن که تو را به جای بدتری ببریم، تا الان حرمتت را نگه داشتیم. من آن لحظات فقط آرامشم را حفظ میکردم، میدانستم واقعاً جاهای بدتری هم وجود دارد، اما اینکه وسط بند قوه قضاییه که باید حافظ امنیت باشد این جملات بیان میشد برای من عجیب بود. به آنها میگفتم «فردا روز عاشورا است و همه برای ماه محرم مشکی پوشیدید، چطور از من میخواهید دروغ بنویسم؟»، بازجو خواست برگههایی که نوشتم را پاره کند اما من اجازه ندادم که دوباره از اول بنویسم چون این خودش یک فشار است. اساساً متوجه این موضوع بودم که آنقدر دستشان خالی است که هیچ مستندی ندارند و با تحت فشار قرار دادن من میخواهند علیه خودم و دیگران حرف در بیاورند و سعی میکردم مقاومت کنم با اینکه خیلی هم سخت بود و من نمیدانستم چقدر این شرایط ادامه پیدا میکند.
همان طور که گفتم من دچار مشکل تنفسی بودم که بعد از کرونا شدت گرفته و طبق خواسته بنده از روز اول بازجویی به ضابطین یا همان بازجوها گفتم فقط در صورتی میتوانم در اتاق بازجویی بنشینم که یک دستگاه تصفیه هوا بگذارید و درب را ببندید. روز اول یک کولر کوچک میان درب گذاشتند ولی روز دوم بازجویی وقتی فریادهای بازجو تمام شد و در آخر من حاضر به نوشتن جملاتی که هدف بازجو بود نشدم بلند شدند و با خشونت کولر کوچکی که بین در اتاق بازجویی بود را کشیدند و در را روی من بستند و من بعد از چند دقیقه احساس کردم حالم خیلی بد میشود و نمیتوانم این خفگی هوا را تحمل کنم، نفسم در نمیآمد، هر چه در زدم کسی در را باز نمیکرد و حتی جواب نمیدادند، آنقدر در زدم تا یکی در را باز کرد و به من گفت «بتمرگ سر جات!» و خواست درب را روی من هول بدهد، اما من خودم را به بیرون پرت کردم و شروع کردم به فریاد زدن و گفتم دیگر بازجویی نمیشوم و متهم حق سکوت دارد.
افرافراز ضمن اشاره به بخشنامه زندانها مبنی بر ممنوعیت اجبار استفاده از پوشش چادر برای زنان؛ تسهیلات برای متهمین سیاسی و مطبوعاتی، به این نکته اشاره کرد که: پوشش چادر برای من اجبار بود و باید سر میکردم و لباسها اصلاً مناسب و متناسب با شخصیت افراد و حتی شأن انسانی نیستند.
او در ادامه گفت: بازجو میگفت میاندازمت در انفرادی و خودم به تعطیلات میروم. اینها در حالی بود که متوجه شده بودم کاغذهایی در بندهای انفرادی است تا از بازجو درخواست ملاقات کنند و برای بازجوی خود بنویسند، آنقدر انفرادی شرایط را سخت میکند که افراد دلشان میخواهد حرف بزنند حتی بر علیه خودشان. آن شب من دچار مشکل تنفسی شدم و یک ساعت زیر دستگاه اکسیژن رفتم، پسفردا به سراغم آمدند که در بند به خانمی که دنبالم آمد گفتم برو بگو متهم حق سکوت دارد. من سعی داشتم خانمها و افرادی که آنجا هستند را با این مورد آشنا کنم؛ میفهمیدم بعضیشان اصلاً مطلع از چنین قانونی نیستند، اما آن خانم گفت یکی دیگر هم آمده که رفتم دیدم آقای نصیری پور سرپرست شعبه آمدند؛ از همان لحظه که آمدند صحبت بر سر این بود که «ما نه فعل نه ترک فعلی انجام دادهایم و این رفتارها نشان از اشتباه شماست». همان روز گفتم «ما را آزاد کنید تا ختم غائله شود». گفتم «من به فکر خودم نیستم اگر اصرار میکنم به اجرای قانون، میدانم که وظیفهام است زیرا که در قبال نفرات بعدی که روی این صندلیها مینشینند و بازجوها هرگونه رفتار غیر قانونی میکنند احساس مسئولیت دارم؛ باید این رویهها و اعترافات اجباری تمام شود مگر ما چه کردیم جز بررسی دادخواهی؟».
آقای نصیری پور در بخشی از صحبتشان میگفت «دادخواهی حق همگان است و شما ناموس ما هستید و رفتار یک ضابط را به پای کل نظام ننویسید». اما وقتی این کار مدام توسط افراد مختلف انجام میشود چطور آن را خارج از سیستم ببینیم؟، یک هفته بعد از انفرادی من را نزد بازپرس بردند و او به من گفت مسائلی که اینجا دیدی را با رسانههای معاند در میان نگذار و بیا اینجا شکایت کن ولی من از فردای آزادی به مدت ۵ روز برای شکایت رفتم تا نام ضابطین را بفهمم زیرا که همگیشان در بند یکدیگر را حاجی و سید خطاب میکنند ولی بازپرس من را راه نداد.
جالب است که طبق قانون انفرادی نباید صورت گیرد؛ برای همین به انفرادی، «سوئیت تک نفره» میگویند؛ در صورتی که با تغییر نام ماهیت و شکل آن عوض نمیشود. در همان روزها یکی از بازجوها از من بازجویی کرد که متوجه شدم بازجوی پرونده جمعیت امام علی بوده که خیلی سعی داشت شکواییه ما را سیاسی امنیتی جلوه دهد و به نوعی آن را به جمعیت امام علی متصل کند که من در این زمینه هم به هیچ عنوان چیزی ننوشتم و آنجا تاکید کردم که همهی اینها یک دروغ است. به من میگفتند اگر ننویسم به جرم تبانی حکم ۶ سال زندان میگیرم، حتی عکسهای خصوصی اعضای جمعیت را به من نشان دادند که نمیدانم عکسهای کاملاً خصوصی دست آنها چه میکند، و مدام تکرار میکردم فعالیت ما کاملاً قانونی بوده که بازجو به من گفت «قانون ماییم!».
با این حال تاکید کردم سرنوشت هفت هزار کودک تحت حمایت جمعیت را به این پرونده نبندند ولو اینکه حکم ۶ سال برای من بگیرند زیرا ضابطین تاکید دارند که «حکم ما را از قاضی خودشان میگیرند»، یعنی خودشان برای قاضی تعیین تکلیف میکنند که به چه کسی چند سال حکم بدهد. بعد از حدود دو هفته و بعد از صدور قرار وثیقه برای من حدود پانزده نفر به خانهی ما میآیند و تمام وسایل حتا لپ تاپ محل کار همسر برادرم را میبرند و به خانواده وعده میدهند که سکوت کنند بهتر است و وسایل را زودتر تحویل میدهند؛ میخواهم بگویم اساساً ضابطین در خصوص رسانهای شدن این وضعیتها اجازهی دخالت ندارند و طبیعتاً تجربه نشان میدهد هرچه میگویند صرفاً به نفع خودشان است و قابل اعتماد نیست. باید بدانیم سالهاست دست ضابطین در این پروندهها متاسفانه بیشتر از حد قانونیشان باز است و با سکوت خانوادهها و افراد فقط به ادامهدار شدن چنین رفتارهایی کمک میکنیم.
وسایل ما را بعد از حدود دو ماه پس دادند آن هم با کلی پیگیری شخصی که کردم. در کل درخواستم این است که دادخواهی را طبق قانون به رسمیت بشناسند، اگر نگذارند افراد دادخواهی کنند از شیوه قانونی، طبیعتاً مردم هم برای دادخواهی سراغ سایر شیوهها میروند و مطابق قانون به اینکه همهی افراد برابرند و میشود علیه هر کس دادخواهی کرد را قبول کنند. همچنین به جای نشر و صدور بخشنامههای تکراری برای توقف چنین رفتارهای قانون شکنانه فعالیت عملی و کارآمد صورت بگیرد و حتماً دست ضابطین متخلف را از پروندههای سیاسی دور کنند، زیرا گاه حس میشود آنها بیشتر دچار یک توهم توطئه شده باشند و یا از سر خصومت شخصی برای افراد پرونده میسازند. مشکل اینجاست که با کلمات دارد بازی میشود، میگویند محکوم سیاسی نداریم اما فعالان مدنی و سیاسی را محکوم امنیتی مینامند. افراد بدون ادله بازداشت میشوند و تحت فشار قرار میگیرند و بعد با دو الی سه عنوان اتهامی که اکثراً از عناوین مواد امنیتی است راهی حکم زندان میشوند. یا به سلول انفرادی میگویند سوییت تک نفره، این سیکل معیوب باید اصلاح شود و دست از بازی با کلمات بردارند. در ضمن به من میگفتند تو با اعتیاد کودک سیاه نمایی کردی و به نوعی صحبت میکردند که گویی نوشتههای من باعث شده در حکم جمعیت سیاه نمایی ذکر شود.
همچنین در رابطه با شرایط بازداشت شارمین میمندینژاد بارها گفته میشد چرا سیاه نمایی کردهام و وقتی ایشان بازداشت بوده چرا از وضعیت بیماری و شرایط بی خبری حین بازداشت او در توییترم مینوشتم؟ در حالیکه همه میدانیم حق تماس و ملاقات از ابتداییترین حقوق فرد بازداشتی است و کسی که چنین حقی را برای یک فعال مدنی مطالبه میکند سیاه نمایی نمیکند بلکه خواستار اجرای دادرسی عادلانه است که اساس هر گونه رسیدگی قضایی است.
گفتوگو از: نسترن فرخه
انتهای پیام
«سرپرست دادسرا گفت که رفتار یک ضابط را به پای کل نظام ننویسید»!!! مگر ضابطان و ماموران بخاطر رفتار و عملکرد خشن و فراقانونی شان، توبیخ و تعزیر شده اند که حالا رفتار یکی شان، به پای کل نظام نباشد!!؟ هر وقت این اتفاق افتاد و مردم واکنش قانون و مسئولان مملکت را به این اعمال غیرقانونی ماموران و ضابطین دیدند ، بله آنوقت میتوان گفت که این رفتارها به پای کل نظام نوشته نخواهد شد، اما وقتی نیست، وقتی که رفتارهای غیرقابل قبول ضابطان و ماموران تکرار و تکرار و تکرار میشود، حتما و حکما این رفتارها به پای کل نظام ثبت خواهد شد.