صد و سه سال و بیست و چند ثانیه | ابوالفضل فاتح
دکتر ابوالفضل فاتح، موسس ایسنا، در یادداشتی به مناسبت درگذشت آیت الله صافی گلپایگانی نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
آیت الله صافی که اینک در جوار نورانی مولایمان حضرت سید الشهدا (ع) آرام گرفته است، عمر با برکتی داشت. چنان که از متون مراجع عظام فهمیده میشود، آیت الله به چنان مرتبهای رسیده بود که او را از «اساطین حوزه»، «بهترین فقهای عصر»، «خدمتگزار دین و مذهب»، «حسنات دوران»، «ارکان حوزه» و صاحب آثار «فقهی و کلامی» نامیدند و فقدانشان را حضرت آیت الله سیستانی «خسارتی عظیم» برشمردند. اما مایلم در این نوشته مجدداً به نقطهی عطفی در زندگی اجتماعی و سیاسی ایشان اشاره کنم که ارزش تأسیسی و بن بست شکن داشت، همان نقطهی عطفی که چند ماه پیش در دیدار با رئیس مجلس خبر ساز شد. لحظه لحظهی عمر آدمی مهم است، اما لحظاتی در زندگانی انسان وجود دارد که باید برای آن سالها ریاضت کشید و شکیبایی کرد، تا شاید فرا رسد؛ آنجا که جانی فدای حقیقت میشود، آنجا که برای عدالت و اخلاق قیام میشود، آنجا که دل شکستهی ملتی مرهم میشود، آنجا که آبرویی با خدا معامله میشود، همانجا چون شب قدری است که از هزار ماه برتر است.
آیت الله در قم خلوت گزیده بود و پای در سنت داشت. استادان بزرگی چون آیت الله العظمی بروجردی دیده و با آیت الله العظمی گلپایگانی محشور، خاک مدرسه خورده و سختی کشیده بود و از لابلای کتابها و درس و بحثها مشق دین داری را تعلیم و تعلم میکرد.
شاید چندان همراه زمانه نمیشد و بیشتر به همراه کردن زمانه میاندیشید، اما به روشنی دریافته بود که بدون درک از زمانه، همراه ساختن مردم میسر نخواهد بود. لذا مومنان را به شناخت اوضاع جهان فرا میخواند و میدانست که تشیع بدون شناخت دقیق اوضاع جهان پیش نمیرود. او با حضرت امام (ره) و انقلاب اسلامی مردم، صمیمانه همراهی کرد و آنچه میتوانست عرضه داشت. در سیاست نیز سبک خود را داشت و به نظر میرسد سیاست را در سازگاری با فقه و نظم امور میخواست و اصالتی برای سیاست ورزی به سبک رایج برخی سیاستمداران قدرت محور قائل نبود و نشانی از بازی نداشت. نظام مند بودن جامعه و وفاداری به عهود مورد توافق را اصل میدانست، لذا قانون اساسی را نقشه راه مملکت مینامید، و هم آنگاه که دبیر شورای نگهبان بود، باور داشت اگر مقامی نمیتواند به قانون اساسی پایبند بماند، باید استعفا بدهد و خود نیز وقتی در مقام دبیر شورای نگهبان احساس کرد که دریافتش متفاوت است، استعفا داد.
چنان که پیداست سلوکی ساده، صمیمی و متواضع و صریح داشت. از تواضع و باور ایشان به کرامت اشخاص، همان صحنهی ماندگار بوسه بر دست طلبه سیاه پوست سخنها دارد. در این حال بخشی از تفقه و فتاوای دیگر ایشان را شاید برخی نخبگان و گروههای اجتماعی که رویکرد فکری دیگری به انسان و جهان دارند – و مایلند به دلیل تغییر زمانه، امور با ترازوی متفاوتی سنجیده شود- شاید نپسندند، اما عموماً صداقت ایشان را دوست داشتند و میدانستند آیت الله اگر چه معصوم نیست اما بعید است که برای منافع و خوشایند این و آن سخنی بگوید و هر چه هست قریحه و برداشت و تفسیر فقیهانه ایشان است و این گونه تمایزات نخبگان، چه حوزوی و چه دانشگاهی نه تنها محترم که مغتنم است.
در سلوک ایشان، مرجعیت نه یک مقام، که بیشتر یک مسئولیت مدنی مذهبی برای صیانت از دین بود و لذا استقلال شخصیتی و فکری و حوزوی مشهودی از خود بروز داد و بر استقلال حوزه سعی بلیغ داشت. می دانیم مرجعیت به عنوان استوانههای هویت دینی، هرگاه به عنوان نهاد مدنی مستقل، و پشتیبان و واسط مردم با حکومتها قرار بگیرند، علاوه بر عرصه دینی در نقش آفرینی اجتماعی خود منزلتی مضاعف خواهند یافت.
او از جنس روحانیان اصیل بود و آنچه به مردم میگفت خود باور داشت. مردمی بودن، همواره شاخصه روحانیت اصیل به ویژه در زمان دوری از قدرت بوده است. در مکتب اهل بیت علیهم السلام، مردم نه لغلغه زبان که دغدغه واقعیاند و او میدانست مردم از علما انتظار دارند که تعهد به این مکتب را ببینند. افسوس که در دهههای اخیر برخی از روحانیان در قدرت با غفلت، یا نسیان و یا غرور و انحراف و خود بزرگ بینی و یا بد عهدی با مردم بر این منزلت آسیبی بزرگ وارد ساختهاند. غافل از آن که اگر مردم نباشند، هیچ مرکز ثروت و قدرتی توان حفظ روحانیت را نخواهد داشت.
او شیفتگی به قدرت را در خود فرو نشانده بود، از این رو استمرار داشت و اهل تزلزل نبود. او درد مردم را قابل معامله و تسامح نمیدانست، چرا که درد انسان داشتن و زنده نگاه داشتن بنیانهای اخلاقی، اصلی فراتر از طبقه بندیهای قالبی سنتی و مدرن و چپ و راست و روحانی و غیر روحانی بودن است.
مراجع و هر شخصیت و نخبهی صاحب نفوذ دیگری، منطقاً دو دسته مخاطب دارد، یکی حواریون و شاگردان سبک فکری و فقهی و مقلدان و طرفداران، و دیگری عموم مردم. بخش اعظم زندگی شخصیتها معمولاً صرف منظومهی فکری خود، شاگردان و مقلدان میشود، و آیت الله ده ها سال برای آن مجاهدت کرد. اما از نظر نگارنده، بسیار مهم است که درباره دیگران نیز چگونه میاندیشیم و برای آنان چه میکنیم؟ از این منظر، یکی از نقاط عطف سیاسی و اجتماعی آیت الله، برگ آخر زندگانی اوست. آنجا که دغدغه و مخاطب، فقط شاگردان و مقلدان نیستند که حقوق همه مردم و ایران و حاکمیت و هویتی است که به نام شیعه برپا شده است. آنجا که با عبور از خطوط قرمز کاذب، سفارش بی پرده درباره حقوق و رنج مردم و تاکید بر روابط مبتنی بر عقلانیت و عزتمندی و نه قهر با جهان برای اصلاح امور مردم و ایران بود، آن هم خطاب به جریاناتی که دائماً چشم و گوش خود را به واقعیتها بسته و به توجیه سیاستهای رنج آور خود مشغولند! «بسیار نگران وضعیت اقتصادی و مشکلات مردم هستم. مردم نجیب و شریف کشور ما مستحقّ این وضعیت نیستند. توصیه حقیر این است که باید با تمام کشورهای دنیا با عزّت و اقتدار رابطه داشته باشیم. اینکه با بسیاری از کشورها قهر باشیم صحیح نیست و به ضرر مردم عزیزمان است. شما باید با عقلانیت و تعامل سازنده، حقوق ملت را احقاق کنید».
این بیست و چند ثانیه، که آیت الله بی تعارف برای صیانت از حقوق مردم قیام کرد وعقب هم ننشست، برگ زرینی است که با عالیترین معیارهای دینی و اخلاقی و ملی محک خورد و صحنهای ماندگار در زیست سیاسی ایشان آفرید. لحظاتی که عصارهی سالها صداقت و دقت اخلاقی و شرافت رفتاری است و نصیب هر کسی نمیشود. آیت الله بارها بر اصول پای فشرده بود و به حق ایستاده بود، اما در آن صحنه، گویی صد و سه سال صبر کرده بود تا در آن لحظات آبروِی خود را با خدا معامله کند و مرهمی برای دردهای مردم و ایران عزیز باشد و میدانست که بی هزینه نیست.
می دانیم نقطهی به هم رسیدن دین و سیاست، شریعت و مصلحت، حق مردم بر حکومت و برعکس، جمهوریت و اسلامیت، تبعیت مولوی و ارشادی، همواره از مواضع و حتی مهالک پر مناقشه و نقطهی شکل گیری ائتلافها و شکافها بوده است و عمل در مرز درست این دو گانه ها برای هر شخصیت مذهبی یا سیاسی نیازمند اجتهادی پخته، روزآمد و مجاهدانه است. آیت الله در آن دیدار با رئیس مجلس و آن فراز سرنوشت ساز و در نقطهی تلاقی همه این دوگانهها، جان و جهان بر سر اعتقادی بدون خدشه گذاشت و آبرو در تیر و کمند کلام نهاد. او با چند جمله ساده اما مهم، تلاش کرد راهی را بگشاید و در حقیقت در حکمی چند کلمهای و این بار نه در بابهای معمول فقه که در باب حقوق ملت و سیاست و روابط بین الملل، و در ورای همه تفاوت نظرها، قاعدهای پر دامنه و بن بست شکن برای عافیت مردم، و دوام حکومت شیعی را یادآور شود. این نکته آنگاه مهمتر جلوه میکند که به یاد بیاوریم، آیت الله عموماً در تلاقی برداشتهای فقهی با مصالح سیاسی و حکومتی، جانب فقه را میگرفتند و این بار بین مصالح مردم و سیاستهای حکومتی، جانب مردم را گرفت و اهمیت و اولویت مصالح مردم را نسبت به سیاستهای حکومت در تفقه خود گوشزد نمود؛ همان مردمی که بسیاری از کسانی که پای در قدرت دارند دینداری، عقلانیت و قدرت انتخاب آنان را به رسمیت نمیشناسند و حق جمهوریت آنان را ستاندهاند.
از آن پس بود که او مورد حمله تندروهای به ظاهر موجه و مدعیان همیشه طلبکار دین و مراجع قرار گرفت و دستها رو شد. گویی این جماعت با آن صد و سه سال اصلاً کاری نداشتند، اما این بیست و چند ثانیه آتش به جانشان انداخته بود و حجیت فشار ناصواب بر مردم و اعتبار شعارهای تو خالی ارتدوکس های قدرت محور را بر باد داده بود، لذا عنان از کف ربودند ودیدیم که چه کردند. چرا که اگر میتوانستند دیگر منتقدان را با این برچسب برانند، اما بسی دشوار بود که این آیت الله را مثل هر منتقدی با برچسب بی دینی و لیبرالیسم و ساده اندیشی و وادادگی و قدرت طلبی و فریب خوردگی و …. متهم کرد و از صحنه بیرون راند.
آیت الله بیش و پیش از همه یک انسان بود وجوهره ی انسانی قوی داشت. بدون آن رخداد نیز آیت الله کارنامهای درخشان داشت، اما چه حیف میشد، اگر آن بیست و چند ثانیه نبود. آن لحظات و واکنشهای پس از آن نشان داد، با همه فراز و نشیبها و دشواریها، میتوان با مردم رنج دیده و بی توقع و نجیب این سرزمین چنان ارتباط بر قرار کرد که اگر مقلد شما و سنتهایتان هم نباشند، اما شیفته مرام و صداقتتان باشند و دعا و درودشان را نثار و بدرقه شما سازند.
آن بیست و چند ثانیه، حسن ختام دیگری بر زندگانی پر برکت آیت الله شد و به توفیق الهی عصارهی هویت حوزوی، استحکام رأی، استقلال و هوشمندی سیاسی، دردمندی و مردم دوستی، و ساده زیستی و بی آلایشی و ده ها سال خدمت بی منت به مکتب و مردم را یک جا به هم آمیخت، و برای خدا از خلق خدا دفاع کرد و خداوند نیز محبوبیت او را در قلوب افزون نمود، و از او نه یک شخص که یک درس اصولگرایی برساخت و در دورانی بس دشوار و پر تلاطم که بسیاری از دین کیسه دوخته و هزینه میکنند، تا قدرت چند روزهای را دست و پا کنند، به واقع آبروی حوزهی قم و روحانیت شد و الگو و امیدی برجای گذاشت که دیگران هم اگر بخواهند، میتوانند ثانیهها را قدر بدانند و قیام به حق مردم کنند که حقا این مردم برترین مردم روزگارند و چه بسا «برتر از مردمان عهد رسول الله (ص)»!
خدایش رحمت کند،
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته،
ابوالفضل فاتح
جمعه 15 بهمن 1400
انتهای پیام
این بیست و چند ثانیه، که آیت الله بی تعارف برای صیانت از حقوق مردم قیام کرد وعقب هم ننشست، برگ زرینی است که با عالیترین معیارهای دینی و اخلاقی و ملی محک خورد و صحنهای ماندگار در زیست سیاسی ایشان آفرید. لحظاتی که عصارهی سالها صداقت و دقت اخلاقی و شرافت رفتاری است و نصیب هر کسی نمیشود. آیت الله بارها بر اصول پای فشرده بود و به حق ایستاده بود، اما در آن صحنه، گویی صد و سه سال صبر کرده بود تا در آن لحظات آبروِی خود را با خدا معامله کند و مرهمی برای دردهای مردم و ایران عزیز باشد و میدانست که بی هزینه نیست
خدایش رحمت کند
سلام – کسی ۱۰۳ سال عمر کند ، شاید ۱۰۳/۰۰۰ منبر داشته باشد ( البته آمار ندارم ) و ۱۰۰ سال کارش فقط گفتن باشد و گفتن و بقیه هم شنیدن و فقط شنیدن- آنوقت search کنیم و در ۱۰۰ سال گفتن فقط چند ثانیه گفتنی یافت شود، این بی انصافی نیست که بخواهیم برای این چند ثانیه اینهمه credit بدهیم و محسنات عالیه مترتب کنیم ؟ انتظار بیش از اینها باید باشد- به هر حال خدایش بیامرزد…
ایکاش مقاله بدون طعنه به دیگران نوشته میشد.اینطور زیباتر و دلسوزانه مینمود.
طعنه ها به کسانی بود که پس از دفاع ایت الله از مردم به ایشان یورش بردند
در مسائل شیمی تجزیه دانشگاه وقتی به دو عدد می رسیدیم که یکی حدود 50 برابر از دیگری کوچکتر بود با تقریب می توانستیم آن را حذف کنیم و معادله تشکیل شده را ساده تر کرده به جواب برسیم. در پایان بررسی می کردیم که آیا تقریبی که به کار برده ایم درست است یا نه که غالبا هم درست بود. اکنون 23 را با 3248208000 مقایسه می کنم. نسبت میان آن ها می شود حدود دو میلیاردم.
زیادی احساسی بود
از نظر شما افساد طلبان انسانها در هر جایگاهی فقط زمانی ارزش می یابند که بر علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به زبان یا عمل اقدامی کنند
آقای دکتر!
همکار محترم!
او که 103 سال زیست را بردند به دیار باقی و مثل همه باید پاسخگوی اعمال و نیات و عقایدش باشد، مرا هم می برند و شما را هم!!!!!!!!!!!!