نكات برجستهاى از سیره امام على
ابراهیم منهاج دشتی، نمایندهی اسبق مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری در یادداشتی تلگرامی با عنوان «نكات برجستهاى از سیره امام على(ع) از نهج البلاغه» نوشت:
بخش اول پيش از به دست گرفتن خلافت
1- خوددارى از سبقت گرفتن براى خلافت:
در خطبه شماره 5 آمده که عباس بن عبد المطلب عموى او و ابو سفيان پدر معاويه، روز وفات حضرت رسول(ص) به او پيشنهاد كردند كه براى خلافت با او بيعت كنند. ولى او اين نحوه بيعت كه بدون حضور مردم و به معنى سبقت گرفتن بر ديگران بود را نپذيرفت و در جواب آنها گفت “أَيُّهَا النّاسُ شُقُّوا أَمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجاةِ” (ایمردم امواج فتنهها را با کشتی نجات بشکافید و از آنها خارج شوید)
2- امتناع از بيعت با ابوبكر و بعد بيعت با او به خاطر حفظ اسلام:
در نامه شماره 62 آمده که امام(ع) به اهل مصر مىنویسد وقتى حضرت رسول(ص) وفات يافت مردم درباره خلافت اختلاف كردند با اينكه من تصور نمىكردم مردم خلافت را از اهل بيت و از من بگيرند ولى ناگهان متوجه شدم مردم براى بيعت با ابوبكر به سوى او مىشتابند. تا اینکه مینویسد “فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتّى رَأَيْتُ راجِعَةَ النّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاْءِسْلامِ يَدْعُونَ إِلى مَحْقِ دِينِ مُحَمَّدٍ(ص) فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاْءِسْلامَ وَأَهْلَهُ أَنْ أَرى فِيهِ ثَلْما أَوْ هَدْما … فَنَهَضْتُ فِى تِلْكَ الْأَحْداثِ حَتّى زاحَ الْباطِلُ وَزَهَقَ، وَاطْمَأَنَّ الدِّينُ وَتَنَهْنَهَ” (ولى من از بيعت با او خوددارى كردم تا اينكه ديدم عدهاى از مردم مرتد شده و تصميم به نابودى اسلام گرفتهاند. در آن وقت به خاطر حفظ اسلام و تثبيت آن با او بيعت كردم تا اينكه آن امر باطل از بين رفت و اسلام تثبيت شد و جا افتاد)
3- همكارى فكرى با خلفا در مسائل سياسى و فقهى:
در خطبه 134 و 146 آمده كه وقتى عمربن خطاب با او مشورت كرد كه شخصا در جنگ با روم و ايران شركت نمايد و به همراه لشكر برود با اين رأى مخالفت كرد و به او گفت تو محور و قطب باش و سپاه خود را به جنگ با آنها بفرست كه اگر آنها شكست بخورند تو پناهگاه مسلمين باشى و اگر شخصا به همراه لشكر بروى اين خطر وجود دارد كه عدّهاى از داخل به شورش و مخالفت با تو برخيزند.
و در حكمت 270 آمده كه عمربن خطاب در فکر این بود که زيورآلات كعبه را به فروش برساند و با پول آن به تجهيز لشكر بپردازد و در اين امر با امام(ع) مشورت كرد و او با این کار مخالفت كرد و عمر هم از تصميم خود برگشت و به او گفت ” لَولاكَ لاَفْتَضَحْنا” ( اگر تو نبودى مفتضح شده بوديم)
و جمله معروف ” لَولا عَلي لَهَلَكَ عمر” و جمله “لا أبقاني اللّه لِمُعْضِلَةٍ لَيسَ لَها أَبو الحَسَن” (خدا مرا زنده نگذارد كه با مشكلی مواجه شوم که على براى حل آن نباشد) که از عمر نقل شده، نيز از همين باب است.
و در خطبه 164 آمده كه امام(ع) خطاب به عثمان مىگويد تو در عمل به حق از ابوبكر و عمر كمتر نيستى بلكه تو، به خاطر قرابت پدرى نزديکتر با حضرت رسول(ص) و دامادى او در عمل به حق از آنها سزاوارترى و بعد به او گفته مبادا تو همان امامى باشى كه كشته شدن او باعث فتنه در بين مسلمين مىشود و بعد به او گفته، با اين همه سابقه و كبر سن دبنالهرو مروان نباش.
4- تقدير از كارهاى مثبت خلفا:
در خطبه 228 که به نظر اكثر قريب به اتفاق شارحين از جمله ابن ميثم و محمدجواد مغنيه درباره عمر و به قولى درباره ابوبكر است امام(ع) كارهاى مثبت آنها را مورد تقدير قرار داده است.
و در خطبه 164، آمده که خطاب به عثمان مىگوید “وَمَا ابْنُ أَبِي قُحافَةَ وَلاَ ابْنُ الْخَطّابِ بِأَوْلى بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْكَ” که عثمان را به پيروى از سياست ابوبكر و عمر تشويق مىنمايد و به او مىگويد تو در عمل به حق از آنها سزاوارترى که به طور غير مستقيم روش ابوبكر و عمر را مورد تقدير قرار مىدهد.
5- گذشت از حق خود و بيعت با عثمان:
در خطبه 74 آمده كه امام(ع) خطاب به اعضاى شوراى شش نفره وقتى از او خواستند که با عثمان بيعت كند گفت ” لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِين وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ” (شما خوب مىدانيد كه من به خلافت سزاوارترم ولى به خدا قسم از آن مىگذرم تا زمانى كه امور مسلمين رو به راه باشد و ظلمى بر غير من وارد نشود. به خاطر اميد به ثواب و اجر آن و به خاطر بىعلاقه بودن به دنيائى كه شما به خاطر آن به رقابت با من پرداختهايد)
6- سعى در اصلاح بين عثمان و مخالفان او:
در خطبه 164 آمده، که امام(ع) بين عثمان و شورشيان بر او وساطت نمود و به او تذكراتى داد كه بين آنها اصلاح شود. به نقل تاريخ عثمان هم تذكرات او را پذيرفت و بين آنها اصلاح شد ولى مروان بن حكم داماد او، آن مصالحه را به هم زد تا اينكه فتنه به اوج خود رسيد و عثمان كشته شد.
و در خطبه 240 آمده که خطاب به عبد اللّه بن عباس مىگويد “وَاللّه لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتّى خَشِيتُ أَنْ أَكُونَ آثِما” (آن قدر از عثمان دفاع كردهام كه مىترسم در اين امر زيادهروى كرده و گناهكار شده باشم)
و در نامه 28 آمده که در جواب نامه معاویه خطاب به او مىنویسد “وَما كُنْتُ لِأَعْتَذِرَ مِنْ أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ عَلَيْهِ أَحْداثا، فَإِنْ كانَ الذَّنْبُ إِلَيْهِ إِرْشادِي وَهِدايَتِي لَهُ، فَرُبَّ مَلُومٍ لا ذَنْبَ لَهُ. «وَقَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّةَ الْمُتَنَصِّحُ» وَما أَرَدْتُ إِلاَّ الاْءِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ” (از اين جهت عذرخواهى نمىكنم كه از بدعتهاى او انتقاد مىكردم. مگر اينكه بخواهى ارشاد و هدايت مرا گناه به حساب آورى و مورد ملامت قرار دهى و چه بسيار است ملامت شدهاى كه هيچ گناهى ندارد و به قول شاعر “چه بسا نصيحت كننده كه به خاطر نصيحت و دلسوزى مورد بدگمانى و تهمت قرار مىگيرد” ولى من منظورى جز اصلاح نداشتم)
7- اتمام حجت وقتى بعد از قتل عثمان آمدند با او بيعت كنند:
در خطبه 92 آمده، که خطاب به كسانى كه بعد از قتل عثمان آمدند با او بيعت كنند میگوید “دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ.وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً” (از من صرف نظر كنيد و به سراغ شخص ديگرى برويد چون ما اوضاع آشفتهاى در پيش داريم كه عقول شما تاب مقاومت در برابر آن را ندارد و افقها تاريك و راهها ناشناخته شده است ولى بدانيد كه اگر من خلافت را به عهده بگيرم شما را به راهى مىبرم كه خود مىدانم و به اعتراض هيچ معترض اعتنا نمىكنم ولى اگر مرا رها كنيد من هم يكى از شما خواهم بود و شايد هم مطيعتر و شنواتر از شما باشم در برابر كسى كه او را براى خلافت انتخاب نمائيد و من اگر وزير شما باشم براى شما بهتر است از اينكه امير شما باشم)
انتهای پیام