سرها بریده بینی
اصغر زارع کهنمویی در یادداشتی با عنوان «سرها بریده بینی» در روزنامهی سازندگی، نوشت:
این یک متن حقوقی نیست. خبر جدیدی هم درباره مونا حیدری، قتیل جدید محله کوت عبدالله اهواز ندارد. اما یک تذکر جدی به وجدان انسان ایرانی است. سر یک انسان را بریدهاند، در کوچهها چرخاندهاند و قاتل را هلهله کردهاند. آیا میتوان چنین فاجعهای را پذیرفت؟ اگر نمیتوانیم بپذیریم، باید برای آنکه دیگر تکرار نشود، فکر کنیم و اقدام کنیم. باید داس و چاقو را از دست مردان قبیله زنکش گرفت. بیایید از خود بپرسیم چرا شاهد سریال خوفناک زنکشی در جامعه ایرانی هستیم؟ چرا مدام، بیجرم و بیجنایت، سرهای دخترکانِ بیپناه و مظلوم را بریده میبینیم و از شرم نمیمیریم؟
دختربچهها در جهان جدید ما که در آن میلیاردها دلار صرف حقوق بشر و آموزش کودکان میشود، باید در پی کشف جهان باشند و مشغول مطالعه و رقص و موسیقی و فیلم و… . آنها باید آینده خود را طرح بزنند و روح و جسم خود را برای زیستن در جهان ناآرام، قوی و محکم کنند. چه کسی و کدام قانونِ مجرمانه اجازه میدهد، آنها به زور/بهاختیار جامه نوعروسان بپوشند و به حجله خون بروند؟ چرا اجازه میدهیم، مردها روح انسانی دختربچهها را با لباس عروس کفن بپیچند؟
اجازه بدهید، از همدیگر صریحتر بپرسیم، دختریچهای که مجبور به ازدواج میشود، از روابط زناشویی چه میداند؟ چرا باید در سن صغار بهصورت اجباری، ازدواج کند، بچهدار شود و از بس خشونت ببیند که در همان بچگی، طلاق التماس کند؟ و ناامید از همه التماسها برای رهایی از دست مردانی که میتوانند مثل آب خوردن، سر ببرند، نوزاد خود را وانهد و کیلومترها دورتر در کشوری بیگانه، به مردِ بیوجدان دیگری پناه ببرد. او چه جنایتی کرده که مردان قببله، برای برگرداندن و کشتنش، حتی از پلیس اینترپل کمک میگیرند؟ این مردانِ جانی از جان کودکان اناث خود چه میخواهند؟ جنایت اول را خانوادهای مرتکب میشود که بچههای خود را در کودکی به زناشویی وادار میکنند. دقت کنید، این جنایت قبیح، نه هزار و هفتصد و پنجاه و سه بار فقط در بهار سال 1400 در جغرافیای ایران تکرار شده است. 9753 ازدواج دختر 10 تا 14 سال در طول سه ماه، هولناک است. آمار ازدواج و بچهدار شدنِ 14 تا 18 سالهها بماند. این یک پلشتی ساده نیست، یک جنایت جمعی علیه بشریت است، جنایتی که سال به سال، رکورد جدید میزند. ما به کجا سقوط کردهایم به قعر انحرافهای جنسی؟
اینجا ایران است، سرزمینی که روزی فارابی در آن نت آرامش مینواخت و خیام رباعی عقلانیت میسرود. چه بلایی سر ما آمده که دختران کوچک خود را اینگونه با ازدواجهای زودهنگام سر میبریم؟ چرا چیزیمان میشود؟ دهها قتل ناموسی و تنها شصت مورد آن در خوزستان در دو سال گذشته، چرا تکانی به جامعه حقوقی و قضایی ما نمیدهد؟ چرا افکار جامعهشناسان، رواشناسان و روشنفکران ما جریحهدارنمیشود؟ شاید بگویید حرف من ناصواب است. آنها ناراحت میشوند و خیلی غصه میخورند. اما من میپرسم چرا حتی یک لایحه/طرح در دفاع از این کودکان بیپناه به صحن مجلس نمیرود؟ چرا کانونهای مذهبی کفنپوش نمیشوند؟ آیا علی (ع) که گرسنگی همسایه ناصری خود را تحمل نمیکرد، در شرایط فعلی خبر را میخواند و کمی ناراحت میشد و سر سفره مینشست و بشقابش را پر میکرد؟ قوانین بنیادی از دل حوادثی به وجود آمدهاند که جامعه طاق تحمل آنها را نداشته است. ما چرا سر بریدن کودکان را تحمل میکنیم؟
چرا علیه این اشمئزازِ چندشآور، شورش نمیکنیم؟ چرا منابر سنتی و مدارس روشنفکری ما سکوت میکنند؟ چرا در سینما و رمان و شعر و موسیقی، فاجعه کودککشی بازنمایی نمیشود؟ آخ، خانه پدری. بله آن فیلم توقیف شد. اگر توقیف خانه پدری، کودککشی را متوقف کرد، توقیف رسانه هم میکند. نهاد فرهنگ باید در برابر این غمباد تاریخی برای دفاع از حق حیات قیام کند تا به پدرانی که برای عروس کردن کودکان رضایت میدهند، بفهماند، این کار جنایت است. باید از کلیشه «باید کار فرهنگی کرد» عبور کنیم. کو کار فرهنگی؟ چرا ازدواج کودکان هر سال، رکورد میزند؟
بهراستی، این رنجدیدگان کجا پناه ببرند؟ با کجا تماس بگیرند؟ کدام ماده قانونی میتواند، رومیناهای بسیار جامعه ما را از گزند سیلی و کتک و تهدید و تحدید و در نهایت از تیزی داس و چاقوی پدران و شوهران (!) خود در امان نگه دارد؟ این یک بحث فانتزی نیست، صحبت خون و خونریزی است، حکایت اسارت و سر بریدن و سوزاندن و کشتن و خفه کردن و زنده به گور کردن است. مگر نه این است که انسان حق حیات دارد؟ چه کسی و کدام نهاد باید از حق حیات کودکان ما دفاع کند؟ کشته شدن مونا، یک اتفاق شخصی نیست، یک مشکل خانوادگی نیست، یک حادثه زن و شوهری نیست، منحصر به یک قومیت و قبیله خاص نیست، این یک فاجعه ملی است، خبر تکراری رسانههای ما است. متاسفانه برخی گمان میکنند عصبیت قومی عامل این فاجعه است و نباید خیلی بزرگش کرد اما باید گفت، کشتن کودکهمسرها فقط مختص کوتعبدللهِ عربنشین نیست، جغرافیای این جنایت وسیع است و در انحصار قبلیه و گروه زبانی خاصی نیست اما این فاجعه بیشتر در طبقهای رخ میدهد که از نظر اقتصادی، معیشتی، فرهنگی و توسعهای نابرخوردار است.
شایسته است نخیر، این یک ضرورت اضطراری است که اقدامی همهجانبه برای دفاع تمام قد از زنان و به خصوص کودکان صورت بگیرد تا کودکانی که توسط پدر و و مادر و برادر، مجبور به ترک تخت بچگی و ورود به حجله عروسی میشوند، تحت حمایت مطلق قرار گیرند. قوه قهریه چنان باید شدید و سدید با جنایتکاران برخورد کند که هیچ فردی عروس کردن فرزند کم سال خود نباشد و هیچ مردی رویای رابطه با کودکان را به ذهن خود راه ندهد.
یکی از ویژگی های دولت مردن، مشروعیت به کار بردن قوه قهریه است. این معضل اگرچه عمیقا فرهنگی است اما در گام نخست باید یک اقدام قهری جامع و محکم صورت بگیرد. به احتمال زیاد قاتل مونا مجازات میشود، اما مجازت او کافی نیست، نظام قهریه باید پدر آن دختر نیز ورد پرسش و بازخواست قرار بگیرد که چرا به ازدواح فرزند کمسن و سال خود رضایت داده است؟ باید همه کودکهمسران شناسایی شوند و مورد حمایت جدی و مطلق دولت قرار بگیرند. اگر این کار شدنی نیست، پس منتظر تدوام مچاله شدن و کشته شدن کودکان باشیم.
به نظر میرسد، رییس دولتی که روزی رییس دستگاه قضا بود، بهتر از هر کسی میتواند برای این مشکل چارهجویی کند. رییسی میتواند، برای دفاع از کودکان ایران، حلقهای متشکل از سرآمدان فقه، حقوق، جامعهشناسی، روانشناسی و فرهنگ و همچنین فعالان حوزه کودکان و زنان، گرد هم آورد و به ریاست مستقیم خود، پروندهای همهجانبه برای دفاع از کودکان و کودکهمسرها و کودکمادرها باز کند. تهیه و تصویب طرحی جامع و همهجانبه برای دفاع از کودکان از جمله جلوگیری از ازدواج کودکان، حمایت مطلقه از کودکهمسران تحت ستم و مجازات سخت بانیان و عاملان خشونت علیه کودکان و زنان، یک ضرورت است و تا زمانی که حمایت قاطع و جامعی از کودکان صورت نگیرد، سرهای کودکان بیگناه خود را همچنان بریده خواهیم دید. تاکید میکنم، سرهای بریده توالی و تداوم بیاعتنایی به ازدواج کودکان است. باید داس و چاقو را از دست مردان قبیله زنکش گرفت.
انتهای پیام