دیاکو حسینی: چرخش قدرت از غرب به شرق الزاما به نفع ایران نیست
سرویس سیاسی انصاف نیوز: دیاکو حسینی، پژوهشگر ارشد مسائل استراتژیک میگوید که تغییر مرکز ثقل قدرت در جهان از غرب به سمت شرق الزاما به نفع ایران نیست و چه بسا تاریخ نشان داده است که قدرتهای شرقی -چون روسیه- در مجاورت ما تا چه اندازه میتوانند خطرناک باشند.
او پیش از این در توییتی نوشته بود: «هیچوقت نفهمیدم چرا عدهای در ایران از جابهجایی قدرت جهانی از غرب به شرق ( صرفنظر از جزییات پیچیده آن) خوشحالاند. دلیلی وجود ندارد باور کنیم که انتقال مرکز ثقل قدرت به کشورهای مجاوری که نیات مبهم و دسترسی آسانتری به ایران دارند، امنیت بیشتری ایجاد میکند.»
حسینی درمورد انتقال قدرت از غرب به شرق، به انصاف نیوز گفت: «ما میدانیم که شاید نزدیک به یک دهه یا بیشتر است که در جهان در رابطه با انتقال قدرت از غرب به شرق یا از آتلانتیک به پاسفیک صحبت میشود. فارغ از جزییات مختلفی که این بحث دارد و از چند و چونی که درمورد کیفیات این انتقال قدرت میشود صحبت کرد، در کشور ما عدهای تصور کردند که «این انتقال قدرت اولا به معنای افول کامل ایالات متحده است و ناتوانی در نقشآفرینیهای آیندهاش است؛ دوم اینکه ظهور قدرتهای آسیایی -از جمله چین، روسیه یا هند- الزاما با منافع ایران هماهنگتر است!»
این برداشت بنظر من بسیار معیوب است، بخاطر اینکه در بخش اولی که عرض کردم، این جابجایی قدرت اگر نهایی شود و رشد اقتصادی چین با همین ترتیبی که میبینیم بدون هیچ مانع داخلی یا خارجی ادامه پیدا کند و همینطور چین این قابلیت را داشته باشد که بخشی از این قدرت اقتصادی را به قدرت نهادسازی بینالمللی تبدیل کند، با این وجود ایالات متحده همچنان احتمالا به عنوان یک قدرت همتراز با چین باقی خواهد ماند، حتی اگر در برخی از شاخصها چین بتواند از امریکا سبقت بگیرد.
نکتهی دوم در وجه دومی که عرض کردم این است که بعد از انقلاب صنعتی در غرب و ظهور غرب بواسطهی تکنولوژی دریانوردی، حمل و نقل ریلی و جادهای، غرب موفق شد برتری را بدست آورد که پیش از آن متعلق به تمدنهای شرقی و آسیایی بود. برای اولین بار خصوصا در اواخر قرن نوزدهم ایالات متحده بعنوان قدرت شماره یک جهان در بعد اقتصادی شناخته شد که به این معنا بود که برای اولین بار در تاریخ نوشتهشدهی بشری قدرت از اوراسیا -یعنی مجموع قارههای اروپا و آسیا- به بیرون از آن -یعنی به قارهی آمریکا- منتقل شد. ما میدانیم که مفهوم غرب، محصول همین دوران -بعد از جنگ دوم جهانی- است که یک اتحاد استراتژیک بین اروپا و ایالات متحده برای ایجاد چیزی به نام نظم جهانی بوجود آمد که همچنان تا به امروز ادامه داشته است.»
او با اشاره به برداشت غلط موجود در میان برخی، توضیح داد: «این فرض که انتقال مجدد قدرت -بازگشت مرکز قدرت- از آتلانتیک به اوراسیا، الزاما بخاطر اینکه امریکا را پس میزند و رقیبی برای امریکا خواهند بود به نفع ایران است برداشت غلطی است؛ چون ایران بعنوان کشوری در درون قاره اوراسیا که برای قدرتهای بزرگ این قاره از جمله روسیه، چین، هند دسترسی زمینی را فراهم میکند، اساسا این موضوع مارا با این قدرتهای نوظهور همسایه خواهد کرد، بطور بالقوه -تاکید میکنم که بطور بالقوه- میتواند خطرناکتر از ظهور غرب در قرن نوزده و هجده میلادی باشد؛ چون فاصلهی جغرافیایی که بین ایران و غرب وجود داشت، ایران را بطور طبیعی در قیاس با اینکه قدرتهای بزرگ مجاور ما باشند ایمن میکرد؛ بخش عمدهای از دسترسی به ایران از راه نیروی دریایی بود و نیروی دریایی عمدتا بسیار کند عمل میکند و همچنین گران قیمت است در قیاس با نیروی زمینی که وجود قدرتهای بزرگ در مجاورت ایران دسترسی زمینی را فراهم میکند.
بنابراین بطور بالقوه فارغ از جزییات و حواشی، این جابجایی قدرت الزاما به نفع ایران نیست و باعث امنیت بیشتر برای ایران نمیشود؛ عدهای استدلال میکنند «ما در رابطه با غرب آسیب دیدیم و غرب همیشه مهاجم بوده است ولی کشورهای شرقی مثل روسیه و چین و هند، اینطور نبودهاند!»؛ اولا که تاریخ 200 سال اخیر بخوبی تکلیف روسیه را در این رابطه روشن میکند و نشان میدهد روسیه در مجاورت ما چقدر میتواند خطرناک باشد.»
حسینی درمورد چسن هم توضیح داد: «دربارهی چین هم واقعیت از این قرار است که چینیها خدا را شکر درس گرفتند؛ زمانیکه آنها یک قدرت بسیار بزرگ و بزرگترین تولیدکنندهی فولاد در جهان بودند، به اختیار خودشان در قرن 15 میلادی تصمیم گرفتند نیروی دریایی خود را کنار بگذارند و نتیجهی آن این شد که 200 سال بعد عملا به استعمار غرب درآمدند. ضمنا در آن دورانی که چین یک ابرقدرت جهانی بود، هنوز جامعهی بینالمللی، ارتباطات بینالمللی و شبکهی ارتباطی کروی و جهانی شکل نگرفته بود و منافع جهانی برای قدرتها وجود نداشت. بنابراین این استدلال که در گذشته چون چین رویکرد امپریالیستی نداشته است و مهاجم نبوده است، پس در آینده هم نخواهد بود، یک قیاس کاملا نادرست است؛ بخاطر اینکه چین در گذشته چنین منافع جهانی نداشته اما امروز دارد. همانطور که میبینید چینیها از افریقا تا امریکای جنوبی و تا سراسر آسیا یک شبکه اقتصادی بسیار گستردهای را راهاندازی کردهاند؛ بدنبال ایجاد پروژهی معروف ابتکار کمربند راه هستند که عملا اوراسیا را مدار اتصالاتی چین خواهد کرد.
همهی زیرساختهایی که امروز چین هدف اقتصادی توسعهی آن را دارد، میتواند در مدت زمانی کوتاه تبدیل به زیرساختهای نظامی شود. خصوصا که چینیها به انرژی نیاز فوقالعادهای دارند و این نیاز روبه افزایش است و منطقهی ما هم یکی از منابع مهم انرژی در جهان است که امروز دستکم ادعا میشود امنیت آن توسط امریکا مورد حمایت قرار میگیرد. ولی اگر قرار باشد که امریکا روزی از این منطقه خارج شود طبعا چینیها نمیتوانند که امنیت این منطقه را به حال خودش رها کنند و باید مسئولیتی را که تا امروز به عهدهی امریکاییها بوده است راسا به عهده بگیرند.
همانطور که ما میبینیم گسترش نیروی دریایی چین در اقیانوس آرام و تلاش برای دستیابی به اقیانوس هند، و همچنین راههای زمینی که چین توسط کریدور اقتصادی شمال-جنوب پاکستان تا بندر گوادر دنبال میکند، و زیرساختهای مربوط به جاده ابریشم همگی اینها نشانهی این است که چین آمادگی زیرساختی برای مداخلات بیشتر را دارد و اگر این قدرت به رشد خود ادامه دهد و فضای تنفسی بیشتری پیدا کند به راحتی میتواند جایگزین امریکا شود و کشورهای مخالف خود را سرکوب کند و از توازن قدرت علیه کشورهای چالشگر حمایت کند و تمام آن کارهایی که امریکا از دوردست انجام میداد چین میتواند از فاصلهی نزدیکتری انجام دهد.
بنابراین همانطور که عرض کردم فارغ از جزییات و حواشی که میتواند وجود داشته باشد و اهمیت داشته باشد، ظهور آسیا بطور بالقوه خطر بزرگتری برای ایران است تا ظهور اروپا در قرن 18 و 17 میلادی.»
او درمورد توازن قدرت درجهان پس از روی دادن چنین اتفاقی نیز گفت: «امریکا حتما تضعیف خواهد شد اگر ضعف به معنای کاهش نفوذ و کنترل باشد. منظور این بود که حذف نخواهد شد.
توازن طبیعی است که شکل میگیرد اما توازن میان شرق و غرب نیست؛ چون ما بلوک بندی ایدئولوژیکی روشنی بین غرب و شرق نداریم؛ مجموعهای از قدرتهای شرقی و آسیایی یا اوراسیایی داریم؛ مثل هند، ژاپن، چین، کره جنوبی و غیره که اینها باهم هم دچار اختلافات عمدهای هستند؛ مثل اختلافات سرزمینی بین هند و چین، همینطور اختلافات بین چین و ژاپن. و همینطور است اختلافات بین روسیه و چین که درحال حاضر تحت شعاع رقابتهای امریکا با چین و روسیه قرار گرفته است. بنابراین ما یک آسیای واحد و یکپارچه و متحد نداریم و این اختلافات به مراتب بیشتر از اختلافاتی است که احتمالا اروپاییها و امریکاییها باهم دارند.»
حسینی با تاکید بر اینکه دو قطبی و دوبلوکی ندیدن جهان نکتهی بسیار مهمی است گفت:«این «دوبلوکی» متعلق به دوران جنگ سرد بود؛ سرمایهداری در یک سمت قرار میگرفت و در طرف مقابل هم کمونیسم بود؛ امروز دیگر این تقسیمبندی دیگر وجود ندارد. بنابراین وقتی ما از انتقال قدرت حرف میزنیم به شکل استعاری از این صحبت میکنیم که ثروتمندترین کشورهای جهان و درنتیجه قویترین کشورهای جهان به لحاظ نظامی، تراکم آنها از غرب به سمت شرق حرکت میکند؛ این الزاما به این معنی نیست که کشورهای شرقی باهم یکپارچه هستند و در یک مسیر واحد حرکت میکنند. بین آنها اختلافات کیفی و اختلافات سیاسی مختلف و متعددی وجود دارد.
مطمئنا با توزیع قدرت جهانی در جاهایی توازنهایی ایجاد میشود که ما قبلا هم شاهد آن بودیم. مثل شکلگیری پیمان شانگهای در برابر غرب یا تلاشهایی که چین به تنهایی در راه تاسیس بانک توسعهی آسیایی دارد انجام میدهد که میتواند رقیبی برای بانک جهانی صندوق بینالمللی پول به رهبری امریکا باشد. این توازن طبعا وجود دارد؛ در آینده هم همانطور که صحبت کردیم هرچند چین و یا هند، در رتبهی پایینتر ژاپن و روسیه میتوانند قدرتهایی باشند که نقشهای بیشتری در جهان ایفا میکنند اما به همان ترتیب قدرتهای اروپایی مثل فرانسه، بریتانیا، آلمان و همینطور امریکا نقش خودشان را خواهند داشت و این میتواند به این معنا باشد که ما وارد یک جهان چند قطبی میشویم و نه جهانی که غرب در آن به یکباره افول میکند و محو میشود و بجای آن چیزی بنام شرق ظهور میکند. یک جهان چند قطبی خواهیم داشت که امریکا در آن قدرت بسیار زیادی دارد و بسیار تعیین کننده است، همانطور که چین قدرت بسیار زیادی دارد، کنار هند و باقی کشورها؛ بنابراین این پیچیدگی جهان بینالملل را بیشتر خواهد کرد و این پیچیدگی بیشتر به معنای امنیت بیشتر برای ما، به صرف اینکه قدرت و نفوذ امریکا کاهش پیدا میکند، نیست.
انتهای پیام
گاندی و مائو رهبران تاثیر گذاری در هند و چین بوده
اند.
تیراژ کتاب مائو بیش از یک میلیارد است که
احتمالا توسط چینی ها خریداری شده است.
و عقاید مائو در چین نفوذ پیدا کرده است.
اروپا و آمریکا پرچم دار فرهنگ های بسیار
قدیمی هستند. که باعث می شود در تعامل
با کشور های جهان سوم بسیار مستکبرانه
رفتار می کنند. تغییر فرهنگ هم که به سادگی
امکان پذیر نیست. این مطلب اساس بیزاری
و تنفر از غرب می باشد. ایدن نخست وزیر
انگلیس در جریان نهضت نفت ایرانی ها را
عقب مانده توصیف کرد. قبل از آن انگلیسی ها،
چینی ها و سگ ها را در یک گروه قرار می دادند.
مخالفت با غرب به علت عملکرد آنها در قرن بیستم
است. و الان هم تغییری نکرده اند.
اروپا و آمریکا پرچم دار فرهنگ های بسیار
قدیمی هستند
شاید اروپا فرهنگ و تمدن قدیمی داشته باشد ولی آمریکا به هیچ عنوان
نه شرقی نه غربی پس چی شد ؟