هیس… جانباز که دردهایش را فریاد نمیزند!
غلامرضا بنیاسدی، روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «هیس… جانباز که دردهایش را فریاد نمیزند!» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
شاید اگر از “سخت” کلمهای گویاتر مییافتم اینجا با سخاوت تمام به کار میبردم تا بگویم دردی را که بر جانبازان میرود. آنچه ما اسمش را سختی میگذاریم، آنچه درد میدانیم در برابر روزگاری که آنان تجربه میکنند، یک شوخی است. دست بالاترین سختی که تحمل میکنیم ما همین گرانی و نابسامانی قیمتهاست که از “الان” تا “الان” فرق میکند. بدتر از این که نداریم. دیگر مصائب هم شبکهوار به همین بلبشوی اقتصادی ربط پیدا میکند. در این وادی هم جانبازان از ما جلوترند و درد بیشتری دارند. بله وضعیتِ زندگی ما “سخت” است. اوقاتمان تلخ میشود گاهی اما واقعا کلمات عاجزند از بیانِ حال و روز جانبازان. صبور مردمانی که علاوه بر تحمل سختی چون دیگر مردم، باید مشقتهای هولناک دیگر را هم تحمل کنند. مشقتهای ادامه جنگی که سی سال پیش برای دیگران تمام شده اما برای جانباز و خانوادهاش هرگز تمام نمیشود، هرگز! معنای این هرگز را میتوان در زندگی آنان دید. هنوز آنان وقتی میخوابند یا حتی بیدارند، صدای شلیک و انفجار در سرشان به تکرار مینشیند و آرامش آنان را برمیآشوبد. برای جانبازان اعصاب و روان، آرامش، به یک حسرت مدام تبدیل شده است، در آرزوی آرامشی که دیگر اتفاق نخواهد افتاد. نه برای او که برای خانوادهاش نیز هم. من وقتی در برابر این پرسش قرار گرفتم که؛ می دانید در خانه این جماعت مظلوم چه خبر است و چند همسر جانباز اعصاب و روان مورد ضرب و شتم همسر قرارگرفتهاند؟ چقدر بچهها به سرنوشت مادرها دچار شدهاند؟ چقدر خود جانباز وقتی کمی، فقط کمی، حالش بهتر میشود، با خود چه میکند در شرمندگی دقایق پیش؟ بر خود لرزیدم که در “بی خیالی” ما، چه خیالهایی آشفته میشود و در “بی خبری” ما چه خبرهای تلخی، پشت دیوارهای شهر جاری است. راستی من و تو که او سلامتیاش را داده است تا ما سالم بمانیم و هیچ دشمنی نتواند به فرزندان ما از گل نازکتر بگوید، تکلیفی نداریم؟ اصلا حواس ما هست که قهرمانان مظلومی به نام جانباز هم داریم؟
میدانیم داروهای گرانقیمت جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان چند است؟ میدانیم وقتی دارو به موقع نرسد چه اتفاقی می افتد؟
اصلا، می دانیم در یک سال گذشته چند جانباز شهید شدند؟ خبرهایی که در این باره منتشر میشود را شمردهایم آیا؟ فکر کردهایم، فرزندان و خانواده آنان بعد پدر چه خواهند کشید؟
حواس مسئولان هست که جانبازان دیگر فریاد نمیزنند! اصلا حرف نمیزنند؟ زبانشان خیلی وقت است که دیگر حتی به شکوه و شکایت هم نمیچرخد؟ صدای نفسهای خستهشان دارد کم کم از یادها میرود و دریغ و درد که با دردِ اینان، داریم بیگانه میشویم و علاج این بی دردی را نمیدانم چیست و چگونه باید بدان دست یافت؟ بگذریم، جانبازان هم البته خدایی دارند که قطعا آنان را به استغنایی چنان خواهد رساند که به نگاههای بی تفاوت و رفتارهای سرد و بی حوصلگی ما را به سلامی، برگزار کنند و به “مروا کراما” بگذارند و بروند. حالم دارد ناخوش میشود. می ترسیم سر به طغیان بردارد این قلم. پس بر همه نازیباییهایی که در رفتار داریم، چشم میپوشم و در عظمت کرامت و بخشندگی جانبازان، دیده بینا میکنم با کلماتی از جنس تبریک که؛ جانبازان عزیز روزتان مبارک. روزتان که هر روز با شهادت تازهتر میشود. بدیهای ما را به خوبی خودتان و کوچکیهای ما را به بزرگواری خود ببخشید و برای ما دعا کنید. برای همه مردم دعا کنید حتی کسانی که با هزار ادعا، کاری نمیکنند. حتی برای آنان که شوری کلماتشان زخمهاتان را “نمک سود” میکند. شما که به بدی ما نگاه نمیکنید. خوبید و برای خوبی همه ما دعا کنید. اگر موقع درد، هیس میکشیم که جانباز فریاد نمی زند، اینجا دوست داریم بلندای صدایتان تا عرش برسد. تا خدا به برکت نفسهای شما بر ما رحم آورد و رحمت ببارد.
انتهای پیام
افسوس و وای بر مسئولین و ما.
تصمیم گیران و مسولین برای وضع قانون فقط به موقعیت خود می اندیشن ، قانونی یک ماهه گذاشتن که ایثارگرانی که جمع امتیازات جبهه و جانبازی آنها به عدد ۲۸ برسد ، میتوانند یک فرزند خود را معاف کنند ، تمام مسولین و نزدیکان قدرت که از وضع این قانون مطلع بودن ، فرصت یافتند تا نسبت به معاف کردن فرزند خود اقدام کنن ، ولی بسیاری از ایثارگران که به هر دلیلی نتوانستند در آن مدت کم مدارک خود را ارایه بدهند ، مثل خود بنده که در بیمارستان بستری بودم ، از این امتیاز بهره ای نبردن ، یک وزیر و وکیل باغیرتی هم تو این مملکت یافت نشد که از حقوق این ایثارگران دفاع کند . … افسوس از امام و نیروهای مخلص ابتدای انقلاب که رفتن و ما سربازان همان امام اکنون مانده ابم با این مسولان سالوس و کاسب .
عوارض داروهاي مسكّن خيلي زياده و شره