خرید تور نوروزی

حمید و ترانه علیدوستی؛ عزادار در چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری برای حمید علیدوستی مربی و بازیکن اسبق تیم ملی فوتبال ایران برای همیشه نه یک واژه غم‌انگیز بلکه یک کابوس تمام‌نشدنی است. سال 83 پویان علیدوستی بر اثر انفجار نارنجک جان خود را از دست داد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ همیشه چهارشنبه سوری به خوشی و اتفاقات شیرین نمی گذرد و شادی اش تا تحویل سال نمی رسد. گاهی چنان می شود که آدمی از رسیدن آخرین روزهای سال بهم می ریزد و از هر عید و سال تحویلی فراری است. گاهی چهارشنبه سوری دقیقا به همان تلخی “چهارشنبه سوری” اصغر فرهادی می شود؛ نارنجک درست وسط خانه می ترکد و همه چیز را غم و اندوه فرا می گیرد درست مثل خانه مژده و مرتضی!

حمید علیدوستی مربی و بازیکن اسبق تیم ملی فوتبال ایران جزو همان افرادی است که تلخی چهارشنبه سوری را با تمام وجود درک کرده و تمام زندگی اش سراسر غم و سکوت شده؛ او مردی است که درست در آخرین روزهای سال ۸۳ در سوگ از دست دادن پسرش نشست و هنوز هم می گوید با این اتفاق کنار نیامده است.
درست در همان روزهایی که “روحی” (ترانه علیدوستی) مشغول بازی در چهارشنبه سوری بود نام این فیلم با سرنوشت خانواده اش گره خورد و سر فیلمبرداری خبر درگذشت برادرش را براثر انفجار مواد محترقه به او دادند.

“پویان علیدوستی” همان پسری که ترانه می گوید پدر و مادرش همیشه نگران او بودند؛ سرسخت و شیطان بود؛ کنترل می شد اما سرانجام با یک غفلت خانواده اش را برای همیشه داغدار کرد، خودش ناکام از دنیا رفت و همه چیز را برای بازماندگان تبدیل به جهنم کرد.

علیدوستی هنوز هم نتوانسته مرگ فرزندش را قبول کند و بارها تاکید کرده که هیچ وقت نتوانسته جمله ای برای بیان میزان غم و اندوهش پیدا کند. ” من اصلا نمی توانم درباره این اتفاق صحبت کنم اما فقط همین را می گویم که خیلی تغییر کردم… هیچ کلمه ای نمی تواند معنای غم من و خانواده ام را برساند. سوگ بزرگی در دلم مانده است.” این صحبت های حمید علیدوستی یکی از هزاران پدری است که چهارشنبه سوری عزیزش را از او گرفته و به قول خودش دیگر نمی تواند چیزی را دست کند.

چه کسی نزدیک تر از ترانه به پدر که شکستش را توصیف کند؛ “بعد از آن اتفاق همه چیز عوض شد، مامان و بابا از همه جدا زندگی می کنند و بابا کاملا شکسته شد”

همین توصیف دختر از پدر نشان می دهد که شاید بعد از چنین اتفاقی خانواده ها بخندند و در صحبت هایشان دیگر غمی نباشد اما هیچ چیز فراموش کردنی نیست و هیچ یک نمی توانند با این حادثه کنار بیایند. علیدوستی در مصاحبه ای در واکنش به اینکه چطور توانست با این حادثه کنار بیاید گفت: شما از کجا می‌دانید که من با این موضوع کنار آمدم؟ شاید اصلا کنار نیامدم…!

حمید علیدوستی همیشه چهره آرام و متین داشت اما ۱۸ سالی می شود که او تبدیل به مردی شکسته با چهره در هم رفته شده. از رفقایش هم درست همان چیزی را می شنوید که در چهره اش می بینید؛ مردی که سکوت با او عجین شده است؛ مردی که حتی با دیدن فیلم زندگی اش هم نایی برای صحبت ندارد و انگار که هر لحظه تکه ای از وجودش را از او جدا می کنند.

بهتاش فریبا دوست صمیمی حمید می گوید ” بعد از درگذشت پسرش بحران روحی برای حمید ایجاد شد اما به خاطر شخصیتی که دارد نه خودش درباره آن حرف زد و نه به شکلی رفتار کرد که اجازه بدهد ما درباره آن صحبت کنیم اما همه می دانستیم که چه بلایی سر او آمده است”

شاید در سال های اخیر چهارشنبه سوری به مانند گذشته تلفات نداشته باشد اما بازهم هستند خانواده هایی که به خاطر این روز و خطراتی که افراد به خصوص جوانان آن را شوخی گرفتند؛ در سال نو رخت عزا به تن کردند؛ تمام حسرت شان در یک قاب عکس خلاصه شد؛ سوگواری شان به چند روز یا حتی چند سال ختم نشد و گویی آتش به خانه افتاد و سیل غم همه چیز و هم کس را با خودش برد و نابود کرد. از خانواده ها چیزی نماند جز مرده ای متحرک که فقط زنده هستند اما طعم زندگی را نمی چشند.

حمید علیدوستی بارها از ترانه به عنوان یکی از امیدهایش برای ادامه زندگی گفته است اما چه کسی می تواند انکار کند که گاهی هزاران امید هم نمی تواند مصیبت را کمرنگ کند.

اتفاقی که برای خانواده علیدوستی رخ داد بارها بازگو شده، بارها مصدومان چهارشنبه سوری از اشتباه خود گفتند و حسرت خوردند اما فایده ای نداشت و دوباره آمار از مرگ، نابینایی و قطع عضو می کند؛ همه چیز درست شبیه به یک جنگ تمام عیار است؛ پر از غوغای انفجار ترقه‌ها که همه چیز را نا آرام کرده و در نهایت این بازماندگان جنگ هستند که سال ها باید با درد زندگی کنند.

تا جایی که می توانید خوش بگذرانید شلوغ کنید. الان وقتش است… اما با آتش بازی نکنید، با خطر. نه به خاطر خودتان، به خاطر ما، خواهرها. (ترانه علیدوستی)

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا