«جمعیتی که دروغ میگوید نمیتواند به راه راستی برسد» | پرسش و پاسخ با آیتالله بهشتی
شفقنا نوشت: آیت الله شهید بهشتی در یک سخنرانی در مسجد قبا، انحراف اخلاقی را یکی از ویژگی های سازمان مجاهدین خلق دانسته و تاکید کرد: اگر قرار باشد که جمعیتی هر روز دروغ بگوید و دروغ پخش کند، چگونه میتواند از راه دروغ به راه راستی برسد؟ این روشن است. اسلام میگوید که انسان از مجرای دروغ به هدف راست نمیرسد و این ما را واقعاً بهسوی زندگی اهریمنی میبرد.
یکی از موضوعاتی که دربارة آن بسیار پرسش میشود، موضع آیت الله بهشتی در قبال مواضع و عملکرد سازمان مجاهدین خلق است. مناسب دیده شد برای روشن شدن موضع ایشان، یکی از سوالاتی که در بخش پرسش و پاسخ سخنرانی ایشان در مسجد قبا در تهران که در تاریخ ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹ ایراد شده منتشر شود:
لطفاً اگر ممکن است نظر شخصی خود را در مورد موضعگیریها و عملکردهای سازمان مجاهدین خلق شرح دهید؟ بهنظر من چون دو برداشت میتوانیم از این سازمان داشته باشیم؛ ۱. التقاطی، یعنی ایدئولوژی با مخلوطی از اسلام و کمونیسم، ۲. منافق، یعنی باطناً کمونیست یا کلاً مسلمان نیستند ولی در ظاهر تظاهر به اسلام میکنند. بهنظر شما کدام یک از این دو برداشت درست است؟
نمیشود گفت که سازمان چیست، چون سازمان از انسانها تشکیل شده است. بسیاری از کسانی که در این سازمان عضو هستند و یا سمپات این سازمان هستند، انسانهایی پاکدل و جوانهای عزیزی هستند و جستوجوگر و جویای حق و حقیقت و بهنظرشان رسیده است که راه حق این است و بیشک باید همة تلاش را بهکار برد تا این عزیزان روشن شوند که کجای کار اشتباه است. در گروه بنیانگذار و چهرههای دیگر سازمان مجاهدین خلق، بُعدی وجود داشته که این جانبازی و فداکاری از جنبههای زیبای زندگی انسان و بسیار مطلوب است. در بسیاری از آنها یک نوع وارستگی و بیاعتنایی به بهرهمندیهای عادی زندگی وجود دارد و آرمانطلب هستند که این هم بسیار خوب و مطلوب است. اما درباره انحرافهایی که در آنان است، اصولاً این انحرافها در سه چیز است که بنده این را مکرراً گفتهام:
انحراف در جهانبینیشان است که مفصل در بعضی سخنرانیها یادآوری کردهام که شاید پخش هم شده باشد؛ سخنرانیهایی که تحت عنوان «ویژگیهای خط امام» داشتم که شاید پخش شده و مسئلة خداشناسی، جهانشناسی، دینشناسی، معادشناسی، امامتشناسی، عدلشناسی و انسانشناسی را در رابطة با آنچه این سازمان مطرح کرده بهصورت اجمال و فشرده بیان کردهام. در اینجا اینان انحرافهایی دارند که از همان اوایل هم به اینها گفته شد که بیایید بحث کنیم و این نکتههای انحرافی را روشن کنیم:
۱. مارکسیسم را «علم انقلاب» دانستن؛ این برمیگردد به اشتباهی در جهانبینی و ایدئولوژی.
۲. در اخلاق؛ تجربة عملی نشان داده که آنها استفاده از دروغ و تهمت و مشابه اینها را در راه پیشبرد سازمانشان مباح، حلال و در بسیاری از اوقات واجب میدانند که بهنظر ما اسلام این را نمیگوید. اسلام میگوید این دروغ مصلحتآمیزی و تقیّهای هم که میگویند یعنی سالی یکبار.[۱] اگر قرار باشد که جمعیتی هر روز دروغ بگوید و دروغ پخش کند، چگونه میتواند از راه دروغ به راه راستی برسد؟ این روشن است. اسلام میگوید که انسان از مجرای دروغ به هدف راست نمیرسد. یک جاهایی اهم و مهمی استثنایی پیش بیاید، مثلاً آدمی را میخواهند بگیرند و بکشند، من میگویم که او به خانة ما نیامده است. خوب، این قبول. اما اگر قرار شد که در مورد افراد، گروهها، گذشتهها، آیندهها مرتب دروغ منتشر کنی و دروغ بگویی چطور؟ میپرسید آقا چرا اینقدر دروغ میگویید؟ میگویند برای این که اینها را باید از سر راه انقلاب خلق برداشت. این که نمیشود و جامعة ما به راستی نمیرساند. اصلاً انسان خودش تاریک میشود. آدم واقعاً همان یک بار هم که به اضطرار مجبور میشود دروغی بگوید که مثلاً «فلانی اینجا نیامده» هم بعدش احساس اشمئزاز میکند که چرا مجبور شدم و دروغی گفتم. حالا اگر این احساس بدآمدن از دروغ در انسان بمیرد، چگونه بهسمت راستی حرکت خواهد کرد؟ اگر آدم از دروغ گفتن مشمئز باشد، دیگر هر آن، دروغ نمیگوید. کسانی مثل آب خوردن دروغ میگویند که از دروغ گفتن دیگر احساس شرم نکنند. همچنین در تهمت زدنها. چیزهایی که این دوستان ما که از زندان دوران انقلاب بیرون آمدند نقل کردند، چیزهایی است که بعد از زندان علناً میبینیم هر روز یک چیز تازه در رابطه با چهرهها و شخصیتها درست میکنند که دیگر هیچ ماشینی نمیتواند آنقدر با این سرعت کار کند! اینها واقعاً زشت است. اینها نمیگذارد که جامعة ما بهسمت راستی رود. ما باید عادت کنیم که بهسمت راستی برویم. حتی اگر مبارزهای هم داریم، اگر مبارزة الهی است، باید با راست گفتن همراه باشد. راست بگوییم و دروغ را روا نشماریم.
خیال نکنید که فقط اینها اینطور هستند! خیلیهای دیگر هم اینطور هستند. ارتجاعیون راست هم همینجور هستند. یادم میآید که در سال ۱۳۳۵ که حدود بیست و چهار سال پیش میشود، در قم جنگی بر سر مرجعیت بود. امام خمینی و بعضیهای دیگر در آن موقع از مدرسین بزرگ حوزه بودند و هنوز هم آیتالله بروجردی زنده بود، ولی عدهای از همان وقت دور و بر هر یک از این شخصیتها را گرفته بودند و به آنها نزدیک شده بودند. بر اساس علاقه بود، ایمان بود، اعتقاد بود یا هر چیز دیگر، میخواستند زمینهسازی کنند که بعد از آقای بروجردی چه کسی مرجع بشود. و خدا به سلامت بدارد امام را که چه آن وقت و چه بعد از فوت مرحوم آیتالله بروجردی قدغن فرموده بود که هیچکس حق ندارد برای مرجعیت من تلاش کند و هرکس فقط نظرش را بگوید. یکی از کارهایی که اینها میکردند این بود که رسالههای این مراجع را به اشخاص میدادند. یکی از دوستان من میگفت که جوانی مقلد امام بود آمد قم و به من گفت که من پول ندارم، یک توضیحالمسائل امام را به من بدهید. چند توضیحالمسائل هم در منزل ما بود. رفتم و گفتم که آقا اجازه میدهید که به جوانی هست که پول ندارد و یک رساله میخواهد به او بدهم؟ فرمود نخیر، به او بگو برود بخرد. گفتم آقا پول ندارد. فرمودند که فردا اینجا یک جلسة روضه داریم. ایشان بیاید اینجا و چایی بدهد و یک خدمتی کند و پنج تومان بابت این کار شما به او بدهید و برود رساله بخرد. از اینجا رسالة تبلیغاتی به کسی نمیدهیم. یادم میآید در شهریورماه ۱۳۳۵ سه نفر از دوستان معمم به من گفتند که ما یک بحثی داریم و میخواهیم بیاییم و صحبت کنیم. گفتم تشریف بیاورید. آمدند و نشستند به صحبت کردن. یکی از این سه نفر دست و پا میکرد برای این که یکی از بستگانش که از علمای برجسته بود، مرجع اعلی شود. در عین حال این آقا ارتباطاتی داشت با یکی دیگر از علمای برجستهای که او هم زمینة مرجعیت داشت. ایشان این مسئله را مطرح کرد که اگر وظیفة شرعی ما این است که آن آقا بهدلیل صلاحیتهای دینی و علمی و سیاسی و اجتماعیاش باید بعد از آقای بروجردی مرجع شود و این آقای دیگر بهدلیل ضعفهایی که در او سراغ داریم نباید مرجع شود، آیا ما میتوانیم از حالا یک جنگ تبلیغاتی شروع کنیم که آن آقا را ببریم به عرش و این آقا را بنشانیم روی فرش؟ گفتم حالا این جنگ تبلیغاتی را برای چه میخواهیم؟ مثلاً میخواهیم ببینیم که او علمش چقدر است یا این روشنفکریاش چقدر است و آن فرد دیگر چقدر؟ گفت نه، دروغ هم میگوییم! تهمت میزنیم! برآشفتم که چه میگویید؟! و فوراً هم ایشان رفت سراغ «اهم و مهم». گفت آقا! مسئله، مسئلة رهبری جامعه، مرجعیت و امامت این مسئلة مهمی است. وقتی ما میبینیم این آقا لیاقت ندارد اما دوستانش میتوانند راه ریاستش را هموار کنند و در مرجعیت شکاف میافتد، یک عدهای میشوند مقلد آن آقا و یک عده میشوند مقلد این آقا، برای حفظ تمرکز در مرجعیت و رهبری و برای این که آن فرد شایستهتر را به رهبری برسانیم، وجهة او را خراب میکنیم! با یک مقدار دروغ و تهمت و اینها او را از سکّه میاندازیم و آن دیگری را هم از سکّه میاندازیم تا او گل کند! گفتم بارکالله! و لابد این مرجع هم میشود مرجع اسلام؟!
خیال نکنید که فقط آن گروهها اینطورند، اینها هم همینطورند که ما همان وقت هم با همین گروهها که معمم بودند میجنگیدیم، هنوز هم میجنگیم، بعدش هم خواهیم جنگید. با دروغ کسی به راه راست هدایت نمیشود. این دروغ مصلحتآمیز که گفتم و شنیدهاید، این در موارد استثنایی و برای حفظ جان یک بیچارهای است که مثلاً به شما بگویند آقا این در خانة شما هست یا نه؟ شما میگویید نه. آن چیزی که الان بهعنوان «دروغ تاکتیکی» مطرح است، آن هم مثل آب خوردن و آن هم از بام تا شام حتی در عالم خواب، ما را به راستی نمیرساند و این ما را واقعاً بهسوی زندگی اهریمنی میبرد.
۳. مسئلة سوم، موضعگیری سیاسی است. ما شعارمان این بود «نه شرقی، نه غربی». ما میگفتیم که ما یک جامعة به استقلالرسیده هستیم که نه برای مبارزة با آمریکا به شوروی پناه میبریم و نه برای مبارزه با شوروی به آمریکا پناه میبریم. نه برای بریدن از شوروی با آمریکا لاس سیاسی میزنیم و نه برای بریدن از امریکا با شوروی لاس سیاسی میزنیم! ما سربلندیم و عزت خدایی داریم که «العزه لله و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقینَ لایعلمون»[۲]. بنابراین ما بر خدا تکیه میکنیم که «و علی الله فلیتوکل المؤمنون»[۳]. اگر روی این سه بخش اصلی مواضع سازمان و افراد مشخص باشد و معلوم شود که این حرفها نیست و خداشناسی، وحیشناسی، معادشناسی، امامشناسی، عدلشناسی راه شناخت اسلام و مسیر اسلامشناسی در اصول، در فروع و احکام در رهبری مشخص شود، اگر مسئله با تقوای اخلاقی و پرهیز از دروغ که اگر آدم جنگ هم میخواهد بکند، مرد و مردانه راست بگوید و اگر مبارزة سیاسی هم میخواهد بکند مرد و مردانه و راست باشد، و در رابطة با قدرتهای شرق و غرب هم استقلال کامل خودمان و اصالتمان حفظ شود، آن وقت اینها فرزندان این جامعه هستند، باید هم با این جامعه باشند. هیچ یک از اینها نباید فکر کند که جایی در این جامعه ندارد. ما جای همهشان را در این جامعه باز میدانیم و مقدم همهشان را در صراط مستقیم گرامی میداریم و خوشحال میشویم. ما با کسی خصومت شخصی و خصومت فرقهای و گروهی نداریم. ما آرزو داریم که این عزیزان ما در راه پرفروغ الهی بیایند. و ما هم مدعی این هم نیستیم که فقط ما میفهمیم و شما نمیفهمید. این ادعا را هم نداریم. ما میگوییم که مجموعة ما، جامعة ما، رهبری ما، این خط، انتقادها، اعتراضها، اشکالها و نقطهضعفهای اساسی در کار شما به چشمش میخورد. بیایید مشخص کنید که آقا این برداشت غلط است و شما هم اشتباه دیدهاید و این جور نیست. این مسائل را خیلی روشن هم که بگویید خوب است، چراکه هم بچهها میفهمند هم خودتان، هم هوادارانتان و هم اعضای خودتان میفهمند و هم مردم. یا بگویید آقا این هست، ولی راه ما این است. به هر حال من در این مجموعه هم زیباییها مییابم و هم این نقطههای معماییِ پیچیدة سخت خطرناک! که اگر این نقطهها مشخص شود خیلی خوب است و خیلی خدمت است و من از همة برادرها و خواهرها دعوت میکنم که در برخوردشان با خود این سازمان و اعضای این سازمان سعی کنند که این راه را روز به روز بازتر کنند و بگذارند که این عزیزان در یک راه باز یک بار دیگر انتخاب کنند، ولی این بار با تماس با دیگران و با گفتوگوی با دیگران با توجه به نقطه نظر دیگران. آنهایی که این عزیزان را برای شما لولو کردهاند تا شما از آنها بترسید و فرار کنید، نه تنها لولو نیستند، بلکه شیفتة آن هستند که شما در مسیر الهی قرار بگیرید.
[۱] . برای بحثی علمی و متکی بر کتاب و سنت دربارة موضوع تقیه، به کتاب شهید آیتالله دکتر بهتشی با عنوان تقیه: هدفپایی یا خودپایی؟ (در دست انتشار) مراجعه کنید.
[۲] . سورة منافقون (۶۳) آیة ۸.
[۳] . سورة تغابن (۶۴) آیة ۱۳.
انتهای پیام