آیتالله، اصلاحطلبان و نقابهای متعدد
علی دادخواه در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز نوشت:
مقدمه: اسکار وایت حرف درستی میزند، ایدهای که خطرناک نباشد ابدا ایده نیست. یعنی اگر ایده ما «پرسش انتقادی» مطرح نکند که دیوار آنچه هست را فرو بریزد عوام فریبی است. پوپولیسم است، حتی اگر برود پشت نظریهپردازیهای پوپر و درباره «جامعه باز و دشمنان آن» سخنفرسایی کند. برای همین است که کانت لازمه روشنگری را «شجاعت» میداند.
یکم: هر چه از اتفاقات تاریخی و پدیدارها فاصله میگیریم ارزیابی آنها دقیقتر و به واقعیت نزدیکتر میشود. بهنظر میآید آنچه که ما بهعنوان جریان اصلاحات در ایران چند دهه اخیر میشناسیم، چیزی جز «پروژه اصلاحات دینی» نیست. و این در حالیست که هر گونه بحث درباره آزادی، عدالت و همچنین حقوق انسانی (در مقابل وظیفهی دینی) که در قالب این جریان ارائه شده و میشود نه برای آنچه که نخبگان این جریان مدعی آنند، یعنی دموکراتیزه کردن ساحت قدرت سیاسی، بلکه برای اصلاح تعالیم و آموزههای دینی با توجه به پوزیتیویسم و انواع مکاتب فکری دیگر در غرب است که چه بسا قدرت را به ویژگیهای جدیدتری مجهز میگرداند.
در حقیقت برای عموم نخبگان سیاسی و فکری اینجریان، اصلاحات سیاسی اساسی، آنچه که مدعی آن هستند، ابدا در اولویت قرار نداشته است. هر چند در این میان پروژههای فکری عبدالکریم سروش گاهی دردسرساز شده و دری را برای اصلاحات گستردهتر دیگری میگشاید که نتایجش قطعا برخلاف نیت آغازگرانش است.
دوم: حاصل رویکردهای فکری و عملی این جریان سیاسی، با توجه به ایمان متعصبانهاش به نظریات آدام اسمیتی و هایک ایجاد جامعهای رقابتی و سودجو با مشخصات بورژوایی بوده که بی علاقه و حتی دشمنی و بدبینی عجیبی نسبت به زندگی اجتماعی و خودداری از مشارکتهای فعالانه در اداره امور کشور از خود نشان میدهد. در حالیکه نخبگان این جریان، احزاب رقیب و عدم مدارای قدرت در برخورد با جامعه مدنی را علت تام این خمودگی و بی تفاوتی افراد جامعه ذکر میکنند.
تواضعهای مزمن رهبران و ریاکاریهای نخبگان این جریان در برابر قدرت و نفوذ سیاسی و رویکردهای احزاب رقیب و همزمان بی مسئولیتی تکرار شونده آنها در حمایت از هواداران حرکتهای اعتراضی، اصلاحی و نیز اعضای احزاب سیاسی متعلق به این جریان خود میتواند نشانه هایی بر اثبات این مدعا باشد.
در حقیقت همانطور که از معادلسازیهای علی شریعتی در قرائت عجیبش از اسلام یک آموزه انقلابی بیرون آمد، حاصل رویکردهای مصلحان دینی جریان اصلاحات در ایران چیزی جزء رادیکالیسم سیاسی در جامعهای ذره ای شده نبود. افراد جامعهای این چنین که از جریانات سیاسی و احزاب جدا افتاده و نسبت به آنان بی اعتماد شده اند، در «تک افتادگی اجتماعی» شدیدی که پیش از شیوع جنبشهای خشونتطلب و تامگرا رخ مینماید، به صورت قطعههایی نامتقارن هر چیزی که ارزشی و اسطورهای بود را در نوردیده و نابود کردهاند.
سوم: اگر جریان فکری در میان نخبگان اصلاح طلب ایران یک »پروژه اصلاح دینی» باشد ، ماهیت سیاسی آن را باید «فرصت طلبی» و «سازش» برای نفوذ در ساختار قدرت دانست. آنچه که عموما از آن طفره میروند آن است که رهبری جریان اصلاح طلبی در ایران نه با سیدمحمد خاتمی، بلکه با مرحوم آیت الله (هاشمی) بوده است و اثرات روش و منش سیاسی او بر نخبگان این جریان حتی پس از مرگ او، در پیام تسلیت اخیر سیدمحمد خاتمی و سیدحسن خمینی برای درگذشت محمدی ریشهری آشکارا قابل رویت است.
در حقیقت سیاست مرحوم آیت الله چیزی جزء اجرای آموزه کهن و محافظه کارانه «موازنه مثبت» نبود. او در طول حیات سیاسی خودش بی آنکه خود را مقید به دستهبندیهای رایج کند، به درون حوادث و بحرانها فرو میرفت. با علم کردن جناحی در برابر جناح دیگر و گفتن هر آنچه دیگران دوست دارند بشنوند به جای آنچه باید بگوید، راه را برای مذاکرات مخفی با رقبا باز میگذاشت و چه بسا از این طریق دشمنان و رقبای رادیکال امروز را یاران فردایش کرده و به این وسیله حیات سیاسی خود را تضمین مینمود.
در این روش که «ائتلاف های متغیر» نماد آن است، ممکن است فردی مانند مرحوم ری شهری را که پیشینه سیاسی و فکریاش نسبتی با دموکراسی (غربی) و تعابیر حقوقی آن ندارد، خادم اصیل انقلاب و چه بسا در معادلات سیاسی جریان اصلاح طلبی جای بگیرد. در حقیقت جریان اصلاح طلبی در ایران هم در روش و هم در هدف یکی از بی ثبات ترین و غیرقابل پیشبینیترین جریانات سیاسی معاصر کشور بوده و هست.
انصاف نیوز: انتشار یادداشتهای ارسالی به معنای تایید و رد محتوای آن نیست.
انتهای پیام
آیت الله!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الله اعلم چی بگم !!!
تعبیر عارف، فیلسوف و فقیه مستقل معاصر آقای جوادی آملی درباره آقای هاشمی در پیام تسلیت «حضرت آیت الله هاشمی » بود. دیانت به سیاست های حکومتها ارتباطی ندارد.
مثل آیت الله (!) رئیسی !
خودتان میگویید هاشمی سیاست باز بود و به جای اآنکه چه درست هست حرفهایی را میزد که سیاست بازیهایش را پیش ببرد. خب واقعیت قدرت طلبی اصلاح طلبان همین است و سیاست را در دروغگویی و فریب مردم فهم میکنند. اصولگرایان نیز هر وقت دچار این عارضه شدند از آرماهای انقلاب اسلامی دور شدند و شد آنچه شد.
نه که نشدند یا بهتر بگم نبودند . اونها که عین سیاست باز و اصلا هاشمی از انان بود در اوج دوران سیاست بازی نه دوران افول ظاهری