خوانشی فرامتنی از فیلم deep water
حنیف نعیمی جورشری، جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز:
deep water فیلمی است از ادرین لین براساس رمانی از پاتریشیا اسمیت. فیلمنامه توسط زاک هلم و سامویل لوینسن نگارش شده است. بن افلک(ویک) و آنا دی ارماس(ملیندا) بازیگران اصلی هستند؛ نمایش دهنده ی زوجی سیال بر اروتیسم و خشونت. مخاطب با خانواده ای مواجه است که در کنار کودکی باهوش و شیرین، هسته مرکزی را شکل داده اند. ویک مردی آرام، موقر، نجیب، دانشمند و پدری خوب است اما ملیندا زنی بی بند و بار با روابط متعدد و در عین حال مادری بی ملاحظه و هیجانی ترسیم می شود. «حسادت» محور اصلی بحث است. تصویر ویک در نیمه اول فیلم آرام و صبور و تماشاگر است و ملیندا عامدا در پیش چشم او روابط نامتعارف را ایفا می کند. ویک عاری از واکنش دیده می شود. در نیمه دوم فیلم، روایت تغییر می کند. چهره ی یک قاتل از ویک استخراج می شود. او مردانی را که با همسرش رابطه دارند به قتل می رساند بدون اینکه هیچ خشونتی متوجه ملیندا نماید. ملیندا مورد بازخواست نیست. این روال تا پایان فیلم ادامه دارد و از خلسه ی اولیه به اکشن بعدی فرا میروید. جایی که مجددا در درامی آرام جمع بندی می شود.
فیلمنامه متوسط و گاه ضعیف است:
روال تاسیس این خانواده با دو قطب متضاد، مشخص نیست.
روال بحرانی شدن رابطه نیز مبهم است.
چرایی ادامه ازدواج نامعلوم است و صرفا گاهی اشاراتی دارد.
بازی افلک پیام آور جدیت و تهدید لازم نیست.
کارکتر نیازمند ملیندا به توجه، در نقیض بازی های هوشمندانه قرار دارد ضمن اینکه بازی دی ارماس نیز از صفات شاهکار و تحسین برانگیز فاصله دارد.
عناصر نمادین مانند حلزون ها، خوب پرداخت نشده حال آنکه می توانست نقطه قوت کار در بحث اروتیسم باشد.
سکانس های قوی مانند حضور دختربچه در کار دیده می شود اما منقطع است. آدرین لین قدرتمندی که در «پیشنهاد بیشرمانه» حاضر بود، در اینجا کمتر اثبات دارد. شاید استفاده از فیلمنامه نویسان اثار مبتذلی مانند euphoria دلیل این امر باشد. علی ایحال با عبور از فیلم می توان بر سوژه اصلی تمرکز نمود. می توان «آب عمیق» را در لایه های عمیق تری از تصاویر فیلم به بحث نهاد. براین مبنا می توان از محورهای زیر سخن گفت:
۱. هنگامی که از هنجارهای جنسی سخن گفته می شود، مشخصا مقصود چیست؟ احتمالا بتوان از عرف اجتماعی به عنوان عنصر تعیین کننده خطوط هنجاری نام برد. عرف اجتماعی که خود از باورمندی های مذهبی، میراث قومیتی، عقلانیت مدرن و چارچوب های سنتی تغذیه می شود. بر این مبنا توافق زوجین برای فراتر رفتن از روابط متداول، با سرزنشگری محیط مواجه خواهد شد. سرزنش هایی که از حد نگاه های معنادار تا مجازات حقوقی در جوامع مختلف، متغیر است. روابط ملیندا در چنان جامعه مدرنی باز با مقداری سرزنش همراه است که در برخی دیالوگ ها دیده می شود. جامعه نسبت به عریانی این رفتارها واکنش دارد. ویک را در کمال حیرت تحسین می کند و در عین حال سرزنش نیز همراه است. تصویر هنجاری جامعه را می توان به پرسش گرفت که حد این ممانعت ارزشی به واقع کجاست. در کدام رده از اخلاق می توان خطوط مشخصی بر سوژه مذکور رسم نمود.
۲. آیا حسادت جنسیتی امری پاک شدنی است؟ واکنش ها بدان چیست؟ اگر حسادت را تابعی از ذهن کنترل گر بدانیم می توان درباب بر تملک اجتماعی سخن راند. ازدواج حداعلای این مالکیت است. افراد در روابط عاشقانه-عاطفی-جنسیتی در سپهری از تملک طلبی سیر می کنند که در آوردگاه ازدواج و تشکیل خانواده به سطحی بالاتر از مالکیت بدل می شود. این مالکیت قصد دارد همه چیز را در اختیار بگیرد. همه روابط را. همه تجربیات را. همه ذهنیات را. بنابراین سکس را قانومند می کند. هم در تبعات اجتماعی اش هم در مناسبت روانی اش. همه چیز قانونمند می شود. خروج از این بایدها، هزینه اجتماعی و روانی توامان دارد. ویک اولیه با گستره ی ذهنی بالایی که نمایش می دهد، به غیرنرمال بودن خویشتن اذعان دارد. آنجا که نرمالیته در ذهن و حدودی محدودتر تعریف شده است! اوی غیرنرمال با روابط غیرنرمال ملیندا کنار می آید. اگرچه فشار در همه اتمسفر خانه دیده می شود. تلاش او در حفظ خشم خویشتن چنان عرصه نبردی است علیه همگان! او با جوازی که به ملیندا می دهد علیه همه نرمالیته ها قیام می کند.
۳. غیرنرمالیته ملیندا فراتر از غیرنرمالیته روابط جنسی است. در اینجا نباید امر نرمال و آنرمال را به هنجار جنسیتی فروکاست. دو وجه غیرنرمال در ملیندا وجود دارد. وجه دوم همانا بازی هیستریک او برای تحریک حسادت ویک است. توافق فی مابین درباب غیرنرمال زیستن در روابط، با بازی ها و تحریکات غیرنرمال ملیندا عامدانه نقض می شود. گویی پنهان بودن، ساحت دیگری می ساخت که نساخت. توافقی در کار هست و نیست.
سوژه در حجم فلسفه و روانکاوی قرار دارد اما فیلمنامه در سطحی پایین تر نمایش داده می شود. در این مقوله با اروتیسم پیچیده تری مواجه هستیم. نمادها پرداخت نشده اند. حال آنکه این پیچیدگی متعلق به نمادهاست. در چند سکانس کوتاه قرص هایی برای زن اشاره شده است اما هیچ پردازش شخصیتی وجود ندارد. لایه های زیرینی از رفتار و اراده ملیندا در کار است و ظهور آن در روابط و اصرار به حضور ویک دلالت بر این پیچیدگیها دارد. تا جایی که شخصیت قاتل ویک بیان و آشکار می شود.
می شد انتظار داشت رابطه ویک-ملیندا وارد دور تازه ای از پینگ پونگ رفتاری شود اما در فیلم خبری نیست. ابدا سناریوی فلسفی وجود ندارد. فلسفه در حد سطحی ترین شکل از حسادت آفرینی-قتل و تکرار این پروسه تنزل دارد و این نمی تواند کامل باشد. عشق واضح نیست. بازی دادن واضح نیست. هدف واضح نیست. ماهیت رابطه نیز در پی سرهمبندی شدن است. حال آنکه می توانست مثلا به یک همدستی بیانجامد. این سطحی بالاتر از بی بند و باری ملیندا است. حتی تمرکز بیشتر بر کارکتر پژوهشگر و مخترع ویک می توانست یاری رسان باشد. «هانیبال» نمونه شاهکار این سنخ است. جایی که اروتیسم به هویت فراسکشوال خودش رشد می کند. مغز جنسی جایگزین بدن جنسی می شود. خشونت در مقامی فلسفی-اخلاقی متولد می شود. امر اروتیک، هوشمندانه در پی خلق و گسترش قلمرو خود است. نوعی اخلاق و هنر می آفریند. لوندی عریان زنانه فراتر از بدن حرکت می کند و خشونت پنهان مردانه از وضوح حجب و صبوری، عبور می نماید. این سطح اصلی سوژه است که فیلم توان ارایه آن را ندارد. لذا در سطح عامه پسند متوقف می شود و از دوربین و تن برای گیشه بهره کشی می نماید.
۴. خانواده در معنای کلاسیک خود فروپاشیده اما پابرجاست. دختر بچه از قاتل بودن پدر آگاه است. رفتار مادر را غیرعادی می داند. در پایان فیلم از ترک خانه توسط مادر نیز جلوگیری می کند. ملیندا مدارک به جا مانده از جسد را می سوزاند. به هماهنگی با ویک رسیده است. خانواده در معنای جدیدی بازتولید شده است. نه تنها مقدس نیست بلکه عرفی هم نیست اما همچنان خانواده است. توافقی نو رخ داده. گویی این در این نقطه ملیندا مجاز است بر بازی هایش بایستد و ویک هم مجاز است بر لیست قتل ها بیافزاید. همهچیز در سکوت پیش برود اما جدایی در کار نباشد. کلید بحث را شاید بتوان در آکواریوم حلزون ها جست. حلزون ها گاهی سه متر مسافت را طی میکنند تا به جفت خویش برسند. مشقت در تضادها جاری است و لذت در تنگنای بازی ها کشف میشود. اگرچه فیلم در تصویر کشیدن این نکات ناتوان است اما سوژه اصلی بحث را می توان به این مقولات ارتقاء داد. ویک در سکوت به معاشرت حلزون ها چشم می دوخت. سکوت عنصر مهمی است که کمتر مورد پردازش قرار گرفت. اگر فراتر از فیلم بناباشد به لایه های عمیقتری از درک متن اروتیک حرکت شود، حرکت «سکوت» ها مهم خواهد بود. سکوت بر فضای رویداد سایه انداخته و از آن مهمتر بر سوژه نیز چیره است. ارتقای این روایت را بایستی در سکوت بازی نمود. زیرا با یک رنج/لذت عمیق مواجه هستیم.
انتهای پیام
من فیلم را دیدم و کل فیلم تصورات دو طرف را نشان می دهد سکانس اول اخر فیلم یکی هست پیام فیلم این است که عدم تعهد به خانواده برابر است با عصیان و تباهی ولی دوگانه بی بندو باری با قتل ناسازگار است و باعث ایجاد حس ترحم نسبت به بی بند وبار گستاخ می شود فیلم یک فانتزی از گذشته نه چندان دور عصر غیرت در غرب است یعنی انچه زمانی می توانست باعث تحسین مخاطب شود الان فقط می تواند در رویای کاراکترهای فیلم دیده شود والا فیلم متهم به بنیاد گرایی می شود. واقعیتی که وجود دارد کانون خانواده با ضرب و زور و قتل حفظ نمی شود این جذابیت خانواده است که آنرا حفظ می کند متولیان خانواده بجای زیر سوال بردن رقبای خانواده در عصر رقابت سعی کنند کیفیت کالای خود( اینجا خانواده ) را بالا ببرند والا با خارج کردن رقبا از صحنه بردی حاصل نشده و فرو پاشی نزدیک خواهد شد.