خرید تور تابستان

بهنجارسازی قدرت؛ تأملی بر نهاد مدرسه و الهیات شکنجه

عباس (حنیف) نعیمی جورشری، جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز، در یادداشتی به بهانهٔ خبر قیچی کردن موهای دانش آموزان در یک مدرسه نوشت:

فیلم کوتاه اما گویاست: دانش آموزان در حیاط مدرسه ردیف شده‌اند و معلم/ناظم مدرسه‌ای در حال قیچی نمودن موهای آن‌هاست. این تصویر در آغاز بازگشایی مدارس/فروردین ۱۴۰۱ ضبط شده است. اعتراضات گسترده‌ای را در شبکه‌های اجتماعی ایجاد نمود. نهایتاً وزارتخانه دستور داد که فرد متخلف شناسایی و با او برخورد شود. اما به نظر می‌رسد با مسأله ای پیچیده‌تر از یک امر فرادا مواجه باشیم. امری که می‌توان آن را ذیل مباحث زیر به بحث نهاد:

۱. مدرسه به عنوان یکی از اصلی‌ترین نهادهای آموزش در جهان جدید تعریف می‌شود. رویکرد ساختاری به نهاد مدرسه، بیانگر تنظیمات رفتاری این نهاد در هماهنگی با سایر نهادهاست. آن‌ها مجموعه‌ای از مفاهیم را شکل می‌دهند که می‌توان با عنوان فراگیر سپهر قدرت از آن نام برد. به بیان دیگر نهاد قدرت به مثابه یک سپهر هستی شناسانه از نهادهایی تشکیل شده که به تعین آن می‌پردازند. مدرسه به عنوان یکی از ستون‌های این سپهر، خیمه‌اش را برافراشته نگاه می‌دارد. کارکرد مدرسه در این سپهر همانا بهنجار سازی قدرت است. این بهنجارسازی در صدد درونی نمودن ارزش‌هایی است که سپهر قدرت تجویز می‌نماید. دانش آموزان مقصود این هدف‌گذاری هستند که بناست حاملان ارزش‌های مسلط از نسلی به نسل دیگر شوند. بنابراین این بهنجارسازی در پی انتقال ارزش‌ها طی «گذار زمان» است. بناست این سپهر بر ذهنیت آدمیانی فراگیر شود که جمعیت تحت قدرت قلمداد می‌شوند. افزایش این جمعیت بر افزایش قلمرو قدرت می‌انجامد. چیزی که قدرت همواره بدان میل دارد: چیرگی!

 ۲. «مراقبت و تنبیه» محصول مجموعه سخنرانی‌های فوکو در سالهای ۱۹۷۳-۷۴ در فرانسه و برزیل است که در سال ۱۹۷۵ به انتشار کتاب «مراقبت و تنبیه؛ زایش زندان» انجامید. ایده اصلی پژوهش فوکو این است که در شیوه‌های مراقبتی پیشامدرن امر شکنجه بدنی به طرز وحشیانه‌ای رایج بوده اما از قرن ۱۸ بدین سو مجازات‌های ظریف روانی جایگزین این روشها شده است. نهادهای زندان، مدرسه و آسایشگاه روانی چنان منظومه‌ای برای تحقق این سبک جدید مجازات عمل نموده‌اند.

مدرسه با بکارگیری تکنیک‌هایی خاص تلاش می‌کند مقررات ویژه‌ای را بر روح و روان دانش آموز حاکم نماید. رفتارهای مطلوب، تشویق و رفتارهای نامطلوب، توبیخ می‌شوند. این توبیخ و تنبیه در پی هدفی نهایی ست که همانا بهنجارسازی ارزش‌هاست. این ارزش‌ها توسط گفتمان غالب تدوین می‌شوند و مدرسه چنان اهرم عملیاتی نمودن آنهاست. گفتمان غالب همان توصیه‌های سپهر قدرت برای زیست زمینیان است. بناست «انسان مطیع» پرورش داده شود. این کارکردی است که نهاد مدرسه در دوره مدرن بر عهده گرفته تا در ارتباط تنگاتنگ با سیاست، فرهنگ و روان به گفتمان توصیه شده یاری برساند. این مجموعه شامل شکنجه‌های ظریفی است که از طریق روان بر فرد وارد می‌شود تا بهنجار سازی قدرت را تحقق بخشد.

۳. ارزش گذاری‌های مدرسه می‌تواند تابعی از مختصات عرفی، دینی، سیاسی، قومیتی، زبان شناختی و نیز اقتصادی باشد. چنانچه ارزش گذاری‌ها به قلمرو ماورایی پیوند بخورند جهانی الهیاتی را نمایندگی می‌کنند. اگر هدف گذاری‌ها با زبان الهیاتی تعریف شود آنگاه ماهیت ارزش نیز به سمت امر قدسی سیر می‌کند. البته حدود این سیر و نیز قرابت آن با هستهٔ مقدس، محل بحث است. این مقطع اتصال امر عرفی و امر قدسی است. مدرسه چنان نهاد اجتماعی در جهان جدید، ماهیتی عرفی دارد که در پی کارکردهای قدسی سازی تلاش می‌نماید جایگاه جدیدی ایجاد کند. سپهر نویی بیافریند که در آن سپهر ستارگان قدسی بدرخشند. اما فاصله زمین و آسمان برقرار است. این فاصله هم‌چنان محل اصطکاک خواهد بود. ابزارهای تشویق و تنبیه به مثابه امور زمینی به کارگرفته می‌شوند تا نهایتاً امر آسمانی را بیافرینند. این فرایند سطوحی چند دارد. بااین‌حال مکانیزم همان است. لذا هرگونه سرپیچی عرفی از ارزش‌های توصیه شده در مدرسه، به عنوان تخطی از امر مطلق قلمداد شده و توبیخ می‌گردد. چنان مدل مو یا لباس تن که امور عرفی هستند. در این مقطع معرفت شناسانه بحث است که الهیات شکنجه شکل می‌گیرد. شکنجه به همان تعبیر ظریف روانی که پا بر زمین و چشم بر آسمان دارد. قصد دارد از امر عرفی به امر قدسی عروج نماید. حال آنکه چنان پروازی از مدخل الهیات شکنجه، ساقط خواهد ماند.

۴. چنانکه تشریح شد جایگاه مدرسه به مثابه نهاد آموزش، جایگاهی ساختاری است که کارکردهای مشخصی را نمایندگی می‌کند. این کارکردها معطوف به نیازهای نهاد قدرت تنظیم شده‌اند یا فرض شده که چنین تنظیمی رخ داده است. بنابراین فروکاستن چنین سبکی از تنبیه به عمل منفرد معلم/ناظم نمی‌تواند موجه و راهگشا باشد. چند نکته در تکمیل این فهم ضروری است:

الف. در تلنگری معرفت شناختی، تفاوت در جایگاهی است که برای انسان نو قائل هستیم. یک شهروند یا یک رعیت؟! واجد حقوق فطری و ذاتی بشری یا حقوق مشروط به امر مطلوب توصیه شده؟! این دو
شیوه درک متفاوت است. دو گونه «فهم متمایز از جهان و انسان» در اینجا مطرح است.
با رویکرد نخست نمی‌توان به روان انسانی دانش آموز تعرض نمود و نه به روان هیچ فرد دیگری در کسوتی دیگر. اما رویکرد دوم خود را مجاز می‌داند بصورت روزمره و ساختاری به شکنجه‌های ظریف بپردازد. این جواز از کجا می‌آید؟ از دلالت‌های ارزشی مطلوبی که برای عمل خویش قائل است. این امر نه فردی که ساختاری است.

ب. فاعل خشونت نیز قربانی همین سیستم ادراکی است. معلم/ناظم در کنار دانش آموز دوگونه متفاوت از «قربانی» هستند که سپهر قدرت می‌طلبد تا سقف خویش را افراشته نگه دارد. این رویه برای بقا به هردو نیاز دارد. قربانیان خویش را از هردو سمت انتخاب می‌کند بنابراین تعیین ناظم به عنوان «ظالم» و تعریف دانش آموز در نقش «مظلوم» نمی‌تواند دقیق و صحیح باشد. آن‌ها هردو قربانی رویکرد دوم درباره ادراک حقوق انسان هستند. فاعل خشونت در عملی که مرتکب می‌شود، خود مقصد شکنجه نیز هست!

پ. نکته متمم اینکه نباید عمل مدرسه را در فرمولی ثابت تحلیل نمود. عمل و رویه نهاد آموزش در اعمال یا انکار خشونت، متغیر است زیرا ساختار در نوسان حقوق انسانی و حقوق مشروط تغیر دارد. هیچ تثبیتی در تاریخیت کنونی در کار نیست. این امر ناشی از تضادهای مفهومی است که خود ساختار بدان دچار است.

ت. نکته مکمل اینکه فشار فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی نقطه مثبتی است که از تسلط خشونت می‌کاهد. قلمرو خشونت را پس می‌راند. به نقد آن می‌پردازد و خوداصلاحی سیستم را سبب می‌شود. این کارکرد مثبت عرصه عمومی و جامعه مدنی است که با استانداردهای حقوق انسانی و معرفت شناسی جدید به ارزیابی خشونت اقدام می‌کند و آن را طرد می‌نماید.

در یک جمع بندی می‌توان تصریح نمود که عمل قیچی نمودن موها و تنبیهات نظیر در ادوار پیشین مدرسه، قابل فروکاستن به فردیت نیست بلکه نیازمند یک فهم ساختاری می‌باشد. دیگر آنکه ساختارهای مذکور در نسبتشان با سپهر قدرت عمل می‌نمایند. سپهری که تلاش در پیوند امر عرفی و قدسی دارد. اینگونه ابزارهای عمل خواسته و ناخواسته به بازتولید الهیات شکنجه می‌انجامند. حقوق انسانی را سلب می‌کنند. قربانیان آن از هردو سمتِ خشونت روانی می‌باشند. این امور در یک طیف بندی قابل فهم هستند و نه یک مکانیزم با ثبات متصلب و یکسان! زیرا نهاد مدرسه در ایران از همان تضادهای ساختاری رنج می‌برد که سپهر قدرت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا