محمدعلی فارسی: روایت «ناکارآمدی» در فیلم «مستند» ممنوع است
صدرا صدوقی، در مقدمهٔ مصاحبه با محمدعلی فارسی، مستندساز، در ماهنامه «آرمان هنر» نوشت:
محمدعلی فارسی دانشآموخته رشته فیلمنامه نویسی از دانشکده صدا و سیما و از همکاران شهید مرتضی آوینی است. این تهیهکننده، کارگردان و تدوینگر سینما، ساخت مستندهایی چون «مهاجران»، «گلستان آتش»، «شلمچه»، «ماه و خورشید»، «تصویرگران جنگ» و بسیاری مستندهای دیگر را درکارنامه دارد و موفق به دریافت جوایز مختلفی نیز شده است. فعالان عرصه سینمای مستند «فارسی» را به خوبی میشناسند، چون هر چندسال یکبار که در جشنواره فجر یا سینما حقیقت حضور پیدا کنند، او یکی از داوران جشنوارههاست که باید آثار آنها ببیند ونظر بدهد!
در گپ و گفتی صمیمانه اما شفاف و با صراحت، عرصه مستند سازی در ایران را با او به بحث و گفت و گو گذاشتهایم! او ظاهراً هیچ هراسی از بیان دیدگاههای انتقادی خود ندارد و میگوید: «اگر شما بتوانید از آرشیوها، اساسنامه اولیه رادیو و تلویزیون ملی ایران در رژیم پهلوی را پیدا کنید، میبینید که در آن دوره، بالغ بر ۶۰ درصد از بودجه، مختص به کار «مستند» بوده است. اما حالا چقدر است؟ کمتر از نیم درصد! یعنی بودجه بخش مستند صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران کمتر از نیم درصد است! این نشان دهنده این است که پائین ترین بودجه را در «مستند» هزینه میکنند و اهمیت کمی برای این حوزه قائل هستند.» حاصل این گفتوگو را میخوانید.
اجازه دهید گفتوگو را با یک سؤال کلی آغاز کنیم: آیا موافق هستید که «مستند» مانند «انیمیشن»، سینمای «مغفولمانده» یا «دستِکمگرفتهشده» در ایران است و شدیداً گرفتار «تنگنا» ست؟
کاملاً با شما موافقم؛ دلایل این مسأله نیز روشن است. البته از ابتدای انقلاب با نگاهی که امام (ره) به سینما داشتند، سینما نجات پیدا کرد، نه اینکه حالا وضعیت بسیار خوب باشد، اما در حد خودش رونق دارد. اما «انیمیشن» و «مستند» به قهقرا میروند. ما خودمان را گول میزنیم و می گوییم که «مستند» ارتقاء پیدا کرده است! یا مثلاً چند فیلم در جشنوارههای خارجی دیده میشوند! کارکرد مستند در کشور این نیست که در نهایت هر سه یا چهار سال، یک فیلمساز فیلمی بسازد و در جشنواره جایزه بگیرد یا نگیرد. عرصه «مستند» متاسفانه نه بودجه آن چنانی دارد و نه توجه آنچنانی به آن میشود! البته این مشکل به رویکرد مدیران فرهنگی ما هم بازمیگردد.
مدیران فرهنگی اعم از تلویزیون، وزارت ارشاد، حوزه هنری یا تمام مراکز هنری وابسته به نهادها و ارگانهای دیگر، همه بلا استثناء در این ماجرا سهیم و شریک هستند و درک درستی از «مستند» ندارند. الان هر مدیر فرهنگی، از وزیر ارشاد، رئیس صدا و سیما و نمایندگان کمیسیون فرهنگی مجلس گرفته تا هر نهاد و ارگانی که در این حوزه کار میکنند، به راحتی میتوانند دهها هنرپیشه خارجی و ایرانی یا کارگردان و حتی ورزشکار خارجی یا ایرانی را نام ببرند، اما بعید می دانم نام پنج مستند ساز کشور را بدانند، چون نسبتی با آنها در خود احساس نمیکنند.
همچنین اگر در تهران رصد کنید، خواهید دید چند مرکز انتفاعی و غیر انتفاعی خصوصی و دولتی وجود دارد که آموزش سینما در بخشهای مختلف کارگردانی، بازیگری، فیلمنامهنویسی و فیلمبرداری را دارند؛ اما دریغ از یک مدرسه عالی برای سینمای «مستند!» همه اینها نشان دهنده این است که نگاه صحیح و دلسوزانهای به «مستند» در کشور وجود ندارد.
خیلیها معتقدند در کشور ما هنوز بین «مخاطب»، «مستندساز» و «مسئولان» فاصله است، بنابراین جنبههای کاربردی آثار مستند، در برنامهریزیهای مسئولانِ اجرایی کشور جایی ندارد! آیا با این نظر موافق هستید؟
اغلب کشورهای جهان اولی؛ حداقل جاهایی که خودم دیدم و رفتم و رصد کردم، بهترین مدیوم و واسطه بین حاکمیت و مردم فیلم «مستند» است. اما در ایران اصلاً به این موضوع اهمیت داده نمیشود.
البته بخشی از این مشکل باز میگردد به نوع ممیزی خود حاکمیت که اجازه نمیدهد مستند سازان در برخی از مقولات وارد شوند تا بتوانند فضای بحث را بازکنند. مثل پرداختن به موضوعاتی چون قاچاق، طلاق، فساد گسترده اداری و خیلی مقولات دیگر؛ اصلاً اجازه نمیدهند که کسی وارد شود! در صورتی که اگر اجازه دهند که «مستند ساز» وارد این حوزهها شود و اینها از سوی مردم دیده شوند، قطعاً میتواند مؤثر باشد.
یا جاهای دیگر: مثلاً نهاد شهرداری، بودجه فرهنگی عظیمی دارد! میبینیم به صورت میلیاردی از فلان فیلم سینمایی به خاطر اسم و عنوان یک کارگردان مطرح، حمایت میکند فقط به این بهانه که مثلاً یک نقش رفتگر شریف شهرداری در فیلم وجود دارد؛ در صورتی که در شهرداری کلانشهر تهران، هزار مشکل با آحاد مردم وجود دارد که میتوانند قبل از اینکه دست به هر اقدامی بزنند، با ساخت یک مجموعه «مستند»، حداقل افکار عمومی را آماده آن کار بکنند!
یک نمونه را در این باره می گویم: من چند سال در خیابان پیروزی تهران دفتر اجارهای داشتم. فکر میکنم حدود 9 سال است که شهرداری میخواهد این خیابان را از دوطرف تعریض کند.
در سالهایی که من آنجا بودم – هنوز هم که هنوز است شهرداری این معضل را دقیق و کامل نتوانسته حل کند، بخش زیادی از مالکین بَرِخیابان که اغلب مغازه دارند، حاضر نبودند عقب نشینی کنند. شهرداری میلیاردها تومان هزینه کرده و چندین هزار میلیارد خسارت داده است، چون نتوانسته به لحاظ اقناعی، مالکین و صاحبان اصلی کنار خیابان را راضی کند که عقبنشینی کنند! تا سالهای سال جلوی بخش زیادی از مغازهها، بلوکهای بزرگ سیمانی گذاشته بودند که باز، مالکین از گوشههای طرف دیگر مغازههایشان، کار خود را راه انداخته بودند! چون میگفتند این ملک ماست و ما حاضر نیستیم از ملک خود عقبنشینی کنیم. در صورتی که کشوری مثل انگلیس، اگر بخواهد چنین کاری را در کلانشهری مثل «لندن» انجام دهد، قبل از اینکه دست به اقدام بزند، افکارسنجی میکند. یعنی ابتدا، مجموعه مستندی میسازد تا ببینند نگاه مردم نسبت به پروژه عظیمی که میخواهند انجام دهند چیست؟ حال یا میتواند با این فیلمها افکار عمومی را پشت سر خود داشته باشد و بعد دست به اقدام بزند یا افکار عمومی، شهرداری را قانع میکنند که این کار به صلاح نیست و نباید انجام شود.
در هر دو حالت بهترین مدیوم برای اینکه خسارتهای سنگینی را ندهند، ساخت «مستند» است که متاسفانه نهادی مثل شهرداری تهران از آن غافل است. برای این حوزه بودجه خوبی هم دارد، ولی درست هزینه نمیکند! مثلاً چند میلیارد میدهد فقط برای اینکه اسمش باشد که در فلان پروژه فرهنگی سهیم بوده است! همین ماجرایی که خدمت شما میگویم در خیابان پیروزی که خودم به عینه دیدم، اگر از یک سال قبل، شهرداری فراخوان میداد و 10 مستند فاخر میساخت، مشکل به راحتی حل میشد. در دورهای که شهرداری میلیاردی برای فیلمهای سینمایی هزینه میکرد، نهایتاً با 2 یا 3 میلیارد بودجه، کل این مستندها ساخته میشدند. در آن دوران بهترین فیلمهای مستند، با ۱۰۰ یا ۱۵0 میلیون تومان ساخته میشد، درحالیکه تلویزیون برای کاری از این دست 10 میلیون تومان پرداخت میکرد.
اگر در آن شرایط این فیلمهای فاخر مستند از شبکههای استانی مثل شبکه پنج پخش میشدند (هدف از تأسیس شبکههای استانی این بود که مشکلات و معضلات استانها را مطرح کنند) شهرداری افکار عمومی را با خودش همراه میکرد و قطعاً خسارت هزاران میلیاردی را نمیداد. یا همین پل عظیم اتوبان صدر که هزینههای سرسامآوری برای ساخت آن شده است؛ اگر شهردای تهران سعی میکرد با طرح موضوع در افکار عمومی به خصوص با ساخت مستند تخصصی، این مهم را با مردم درمیان بگذارد، گرفتار معضلاتی که الان دارد، نمیشد.
یکی از مهمترین معضلات عرصه «مستند» در کشور، بحث «عرضه و اکران» است؛ در ایران جز «جشنواره سینما حقیقت» و شبکه تلویزیونی «مستند» نهاد دیگری حامی رسمی «مستند» نیست! این مشکل را چطور ارزیابی میکنید و نظر شما درباره عملکرد این دو بخش به صورت شفاف و روشن چیست؟
بخشی از آن برمی گردد به کارکرد این جشنوارهها؛ ما الان جشنوارههای رویش، حقیقت و فیلم کوتاه را داریم، تلویزیون هم برای خودش جشنواره دارد. در جشنواره فجر، بخش مستند هم وجود دارد و جشنوارههای ریز و درشت دیگری هم داریم. شاید بالغ بر ۱۵ تا ۲۰ جشنواره مستند در طول سال در کشور داریم که فقط برخی از مستندسازان برای اینکه فقط جایزه بگیرند یا فیلمشان مطرح شود از آن باخبر میشوند و هیچ کارکرد دیگری ندارد!
بنده خودم امسال به امامزاده صالح (ع) دعوت شدم که جشنواره فیلم در آن برپا کرده بودند؛ اصلاً نمیدانستیم که این جشنواره و کارکرد آن چیست! خیلی نهادها و ارگانهای مختلف به بهانههای مختلف جشنواره دارند و معمولاً هم یکسری اسم و عنوان برای آن تعریف میکنند، اما عملاً چیزی که خروجی این جشنوارههاست، هیچ ربطی به شعار اصلی که سرلوحه آن است، ندارد و درادامه هم، آن اهداف پیگیری نمیشوند.
شما تلویزیون هم را که نگاه میکنید، نهایتاً میبینید به همان فیلمهایی که در جشنواره «حقیقت» جایزه گرفتهاند، جایزه میدهد و آن فیلمها را پخش میکند؛ در بخش فیلم کوتاه هم وضعیت به همین شکل است.
جشنواره فجر هم به طور کلی نگاه میکند به جشنواره حقیقت! و متناسب با انتخابهای جشنواره حقیقت فیلمهایش را انتخاب میکند نه اینکه جشنواره، مستقلاً نگاه ویژهای برای خود داشته باشد. چون برگزارکنندگان نمیخواهند خودشان را به دردسر بیندازند که صدها فیلم به آنجا بیاید! لذا از بین منتخبهای جشنواره حقیقت چند فیلم را انتخاب میکنند و به یک فیلم جایزه میدهند! این نشان دهنده این است که بخش زیادی از جشنواره مستند در راستای ارتقای مستند نیست! فقط هستند؛ همین و بس!
الان بزرگترین معضل مستند سازان در کشور، عدم آشنایی هشتاد درصد آنها با مستند «صنعتی» است. یعنی اگر ساخت مجموعه مستندی را به همین بچههای خوب که جای دیگر هم جایزه گرفتهاند، بدهید، توانایی ساخت آن را ندارند! همچنین صنعت مستندسازی را به آن شکل مطلوب، نمیدانند. این بچهها یاد گرفتهاند که حداقل دو تا پنج سال از زندگی خود را صرف ساخت یک فیلم مستند کنند؛ که با این خروجی، نه میتوانند زندگی خود را تأمین کنند و نه اثر گذار باشند!
اگر از یک مستند سازی که در جشنواره حقیقت جایزه اول را گرفته و از چند جشنواره خارجی هم جایزه کسب کرده است، بخواهیم که راجع به یک موضوع خاص یا معضل اجتماعی و… یک مجموعه مستند بسازد، اصلاً بلد نیست و کارکرد آن را هم نمیداند چگونه است! همچنین چگونه باید «کَست» را ببندد که بتواند در این مجموعه با عدد و رقمی که تلویزیون میدهد، سودآوری داشته باشد و زندگی خود را تأمین کند.
«مستند» در کشور ما تبدیل به کمپانی یک نفره شده است! یک دوربین تهیه میکنند و در تیتراژ هم اسمهای زیادی را میآورند! اما ما که با این مسائل آشناییم، میدانیم که اغلب یک تا سه نفر هستند. یک شخص سه سال از زندگیاش را برای یک فیلم میگذارد، که بخش اعظم بار آن روی دوش خودش است. جاهایی هم یک فیلمبردار و مونتور را میبرند و خروجی سه سال کار، یک فیلم مستند است که با این فیلم زندگی سازنده نمیچرخد. فقط سکوی پرشی است تا خودی نشان دهد و بعد به تدریج خود را وارد عرصه سینماییِ داستانی کند. چون آنجا اسم و عنوان دارد و شناخته میشود و میتواند درآمدزایی داشته باشد.
با این توضیحاتی که دادید، راهکار چیست و چه باید کرد؟
به نظرمن که حدود 30 سال است در این حوزه کار میکنم، مثل همه جای دنیا، جایگاه و خاستگاه اصلی مستند، تلویزیون است. جایی مثل مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، وظیفه ذاتیاش کشف استعدادهاست، نه جایی برای تأمین مالی عرصه مستند و مستندسازان! چون توان و بودجه لازم را ندارد. این مرکز برای استعدادیابی است. فقط نشاندهنده این است که فلان آدم بلد کار است و باید فرد را معرفی کند به جامعه یا مراکز فرهنگی که این شخص، مستندسازی را بلد است تا بتواند در جاهای دیگر جذب شود و برای آنها کار کند.
اما بهترین جایی که میشود روی آن برای مستند حساب باز کرد، مثل اغلب کشورهای پیشرفته، تلویزیون است. ولی متاسفانه من میدانم که بودجه فلان سریال بالغ بر هزار میلیارد است، اما در بخش «مستند» خودم برای تلویزیون با همه سوابقم مجموعهای را کار کردم که حدود ۸ ماه، ریالی به من هزینه پرداخت نکردند. تازه من را میشناسند که عمرم را در تلویزیون گذراندهام! دوستانی را میشناسم که برای تلویزیون کار کردهاند و در طول سال ۱۴۰۰ نتوانستند، حتی یک قسط، هزینه بگیرند. نه این که مدیر ضعیف باشد؛ نگاه مدیران تلویزیون نسبت به مستند، نگاه درستی نیست!
اگر شما بتوانید از آرشیوها، اساسنامه اولیه رادیو و تلویزیون ملی ایران در رژیم پهلوی را پیدا کنید، میبینید که در آن دوره، بالغ بر ۶۰ درصد از بودجه، مختص به کار «مستند» بوده است. اما حالا چقدر است؟ کمتر از نیم درصد! یعنی بودجه بخش مستند صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران کمتر از نیم درصد است! این نشان دهنده این است که پائین ترین بودجه را در «مستند» هزینه میکنند و اهمیت کمی برای این حوزه قائل هستند.
آیا میپذیرید که درطول سالهای اخیر بسیاری از مستندسازان جوان و حتی با تجربه ما، به جشنوارههای خارجی برای عرضه و دیدهشدن بیشتر آثارشان، روآورده اند؟
پیامدهای آن چه که در پرسش قبلی عرض کردم، همین است که الان مطرح کردید! یعنی مستندسازان آرام آرام توجه میکنند به اینکه، جشنوارهها یا تلویزیونهای خارجی چه چیزی میطلبند، چون آنها هم سیاستهای خود را دارند.
من بسیاری از مستندسازان را سراغ دارم که فیلمهایی متناسب با نگاه جمهوری اسلامی ساختهاند، یعنی «راشِ» های فیلم آنها، استعداد این را داشته که تصویری مطلوب از ایران را منتقل کند، ولی به آنها گفتهاند که ما فیلم را نمیخریم، اما «راش» ها را میخریم که خودمان آن را تدوین کنیم!
لذا بسیاری از مستندسازان جوان ما، ناخواسته وارد حوزه خارجی میشوند به جهت اینکه دوست دارند فیلمشان دیده شود؛ فیلم را عرضه میکنند، بعداً متوجه میشوند که آنها بدون توجه به تواناییهای یک فیلمساز، دنبال چیزهای دیگری میگردند! مثلاً دنبال نگاه خاصی هستند یا میخواهد تصویر خاصی از ایران را به مخاطب نشان دهند. بنابر این به تدریج ظرف چند سال یاد میگیرند که ببینند آنها چه چیزی نیاز دارند و متناسب با نیاز آنها مستند میسازند! چه بسا فیلمساز، خودش هم به آنچه که ساخته، باور ندارد، ولی چون نیاز دارد که دیده شود و بودجه جذب کند، فیلمی میسازد که خوشایند خارجیها باشد! این درحقیقت آفت عدم توجه مسئولان داخلی به عرصه «مستند» سازی است.
کار مستندساز بازکردن «پنجرههای تازه» به روی مخاطبان است و «نو» کردن یافتههای قدیمی و از آن مهمتر و درسطحی متفاوتتر، «جهت دادن به تصمیمگیریهای کلان مسئولان» در بخشهای مختلف. این کارکرد آثار مستند، درکشورهای پیشرفته معمولادر خدمت گسترش «رفاه» و «بهینه کردنِ» زندگی مردم قرار گرفته است.
با این نگاه در ایران چه خبر است؟ اینطور به نظر میرسد که یک فیلم «مستند» در ایران زمانی جریان ساز میشود که پشت پرده مالی یک مسئول دولتی یا یک چهره به اصطلاح مشهور سینمایی را افشا کند!
خود شما در عرصه فرهنگی کار میکنید. کارکردهای عرصه فرهنگی شبیه به هم هستند! به همان میزان که جراید یا مجلات زرد وجود دارند، در عرصه «مستند» هم، فیلم زرد داریم.
مشکل اینجاست که کسی دنبال نوگرایی نمیرود! دریچهها و نگاهها بسته است! ما هر سال در جشنوارهها که بهعنوان هیات انتخاب یا هیات داوری حضور داریم، میبینیم که اکثر مستندسازان، یک پیرمرد تنها یا یک پیرزن تنها در روستایی در یک جای سرسبز یا کویری را پیدا کردهاند و زندگی آن را روایت میکنند!
متاسفانه شجاعت و شهامت لازم برای ورود به عرصههایی که واقعاً دغدغه روزمره مردم است مثل خودروسازی یا مکانیسم انتخاب نمایندههای مجلس و… در عرصه مستند وجود ندارد. در این حوزهها به هیچ مستندسازی اجازه نمیدهند، وارد شود.
یا مثلاً مشکلاتی که مردم با قوه قضائیه و زندانها دارند هم همین طور است؛ به مستند ساز اجازه داده نمیشود ورود پیدا کند تا حاصل کار او در رسانه ملی، جشنوارهها یا شبکه خانگی دیده شود.
متاسفانه تازگیها مستندهای «خودنگار» هم زیاد شده است. یعنی مستندسازان به جای پرداختن به سوژههای مهم و حیاتی، زندگی خود یا نزدیکانشان را روایت میکنند! البته یکی از علتهای این معضل همان است که عرض کردم، چون به مستندسازان اجازه نمیدهند به موضوعات اصلی و مهم که گریبانگیر جامعه است، بپردازند.
انتهای پیام