خرید تور تابستان

9 فیلمی که از دنیل دی لوئیس باید ببینید

به مناسبت سالروز او

دنیل دی لوییس به‌عنوان یکی از بهترین بازیگران بریتانیا، از ۳۶ سال پیش که در فیلم «رختشویخانه زیبای من» (My Beautiful Laundrette) درخشید، تا کنون که حرف از بازنشستگی به میان آورده، ستایش شده است. دی لوییس برای بازی در فیلم «پای چپ من» (My Left Foot) برنده جایزه اسکار شد و به خاطر بازی فوق‌العاده‌اش به‌عنوان یک کاشف نفت پیشگام در حماسه‌ی «خون به پا خواهد شد» (There Will Be Blood)، بسیار جالب توجه قرار گرفت و توانست باز هم جازه‌ی اسکار بهترین بازیگر مرد را از آن خود کند.

او به درخشش خود در مسیر بازیگری ادامه داد و برای فیلم «لینکلن» (Lincoln) سومین اسکار را به‌دست آورد و برای آخرین فیلمش با نام «رشته‌ی خیال» (Phantom Thread) هم نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر مرد شد. نقش هر چه که باشد، دی لوییس با قلب و روحش آن را به تصویر می‌کشد. او را غیر عادی، وسواسی و هر چیز دیگری بنامید، نمی‌توانید منکر توانمندی و تمایز او در نقش‌آفرینی‌هایش شوید.

دی لوییس بیش از ۳۰ سال از زمانی که برای اولین بار در فیلم «رختشویخانه زیبای من» به اشتباه عنوان یک «هوسباز همجنسگرا» خبرساز شد، در صنعت سینما حضور داشت و بنابراین می‌داند که به‌عنوان بخشی از چیزی که او آن را «علم فریبنده‌ی بازاریابی» می‌نامد، صحبت کردن درباره‌ی خودش به همین قلمرو مربوط می‌شود.

کسانی که دی لوییس را می‌شناسند، او را متفاوت‌تر از هر بازیگر مشهور و به قول امروزی‌ها «سلبریتی» توصیف می‌کنند. او در خانه‌ای ویلایی، جایی دور از شلوغی و ازدحام و در دل کوه‌های ویکلو زندگی می‌کند، به کافه‌ای معمولی در نزدیکی خانه‌اش می‌رود و با هیچ سلبریتی دیگری تعامل ندارد. او و همسرش، نویسنده و کارگردان، ربکا میلر، دختر آرتور میلر که اولین بار در سال ۱۹۶۶ و در حالی که مشغول فیلم‌برداری داستان اقتباسی به نام «بوته‌ی آزمایش» (The Crucible) بود یکدیگر را ملاقات کردند و همراه دو پسرشان به نام‌های رونان و کشل زندگی می‌کنند.

یکی از دلایلی که دنیل دی‌لوییس اکنون در ایرلند زندگی می‌کند، خاطره تعطیلات تابستانی شاد دوران کودکی در شهرستان مایو است، زمانی که پدر شاعر و خوشنامش، سیسیل دی لوییس به سرزمین محل تولدش بازگشت. او همیشه از تصاویری که از آن مکان در ذهنش جا خوش کرده حرف می‌زند؛ از نور، عطر و لذتی که به محض رسیدن به آنجا و پیاده شدن از ماشین همچنان در حواسش جریان دارد و از نفوذ کم نشدنی این خاطرات می‌گوید.

در مقایسه، زندگی در انگلستان برای او کمی بی‌رنگ بود. ایرلند مکانی برای تجدید امید بود و او هنوز هم آن را چنین می‌بیند. جایی که او با خانواده‌اش روزگار می‌گذراند. حتی به قیمت اینکه او را دیوانه‌ای منزوی برشمارند که از نظر خودش تعریف و تمجید به حساب می‌آید!

دی لوییس یک بار درباره‌ی خود اظهار داشت که در «طفره رفتن» مهارت دارد و واضح است که از تبلیغ یک فیلم که در آن حضور داشته باشد لذت نمی‌برد. این باعث می‌شود که او نسبت به تجاوز به حریم خصوصی‌اش کینه‌ای و به طور کلی بدخلق به نظر برسد. با وجود تمام استعداد خارق‌العاده‌اش، او یک نابغه شکنجه‌شده است و مانند یک گوشه‌نشین منزوی زندگی می‌کند.

هر چند سال یک بار با اکراه پوسته‌اش را می‌شکست تا در نقش‌هایی قالب شود که با روح و جسمش در هم می‌آمیزد. مانند جری کانلون که قربانی یک تخلف قضایی، در فیلم تماشایی «به نام پدر» (Name of the Father) در سال ۱۹۹۳ شده بود، یا کریستی براون، در فیلم «پای چپ من» محصول سال ۱۹۸۹، در نقش نویسنده و نقاش ایرلندی که با فلج مغزی متولد شد، یا بیل «قصاب» در فیلم «دار و دسته‌ی نیویورکی‌ها» (Gangs of New York) اثر مارتین اسکورسیزی در سال ۲۰۰۲ و نقش درخور تحسین در «رشته‌ی خیال» به‌عنوان مردی وسواسی و غیر قابل نفوذ که عشق را برای اولین بار با تمام وجود تجربه می‌کند اما نمی‌تواند با خودش کنار بیاید.

فیلم «خون به پا خواهد شد» اثر پل توماس اندرسون، یک فیلم رویایی و عجیب است که بر روی پرتره بلند و به‌شدت فیزیکی دی لوییس از مردی تسخیر شده و تسخیر کننده متمرکز است که در اوایل سال‌های ۱۹۰۰ در کالیفرنیا به ثروت می‌رسد. دی لوییس که تمام بدلکاری‌های فیلم‌هایش را خود انجام می‌دهد، تقریبا در هر ۱۵۸ دقیقه فیلم سر پا است. این فیلم جوایز منتقدان، نامزدی گلدن گلوب و دومین اسکار بعد از فیلم «پای چپ من» را برایش به همراه داشته است. بعد از اکران، هر سه منتقد فیلم نیویورک تایمز او را به‌عنوان کاندیدای برتر برای برنده شدن بهترین بازیگر مرد انتخاب کردند.

مضامین نفت، حرص و طمع و سرمایه‌داری لجام گسیخته در فیلم بازتابی به شدت معاصر دارد، به ویژه در زمانی که آمریکا و متحدانش درگیر جنگ عراق هستند که بسیاری معتقدند همه چیز درباره نفت است. اما دی لویس می‌گوید که آن‌ها چیزی نبودند که او را به این نقش جذب کند.

صحبت کردن درباره‌ی این فیلم از دید دی لوییس بسیار گستاخانه به نظر می‌رسد، اما او احساس عمیقی از قدرت ناخودآگاه پل در فیلم‌نامه و آثارش داشت. او صادقانه بدون لحظه‌ای تردید داستان زندگی یک مرد را از اولین صحنه تا پایان ظالمانه‌اش تعریف کرد و به منطق اندرسون درباره‌ی روند فیلم ایمان داشت.

بها دادن به غریزه می‌تواند یک کار را به موفقیت ختم کند یا آن را به کل از بین ببرد، اما درباره‌ی دی لوییس، غریزه به‌خوبی به او خدمت کرده است. او بازیگری را زود شروع کرد. پس از رفتن به دبستان دولتی محلی در جنوب شرقی لندن، زمانی که به مدرسه خصوصی سوناکس فرستاده شد، برای سازگاری با آن محیط به سختی تلاش کرد، اما در نهایت محیط مناسب‌تری را در بدالس، مدرسه شبانه روزی مترقی در همپشایر پیدا کرد، جایی که به خواهر بزرگترش پیوست.

درام و نجاری دو عشق او بودند. در کلبه مادرش جیل بالکن که او هم بازیگر بود در همپشایر یک میز ناهارخوری دایره‌ای شکل و صندلی‌های زیبایی وجود دارد که دنیل برای هدیه به او ساخته است. او این شانس را داشت که این مهارت را با پیشنهاد شاگردی در زمانی که بدالس را ترک کرد، توسعه دهد، اما در عوض ترجیح داد به مدرسه تیاتر بریستول اولد ویک زیر نظر رودی شلی افسانه‌ای برود.

کارهای اولیه او همگی روی صحنه تیاتر بود اما در سال ۱۹۸۲ نقش کوچکی در «گاندی» (Gandhi) داشت. هنگامی که «رختشوخوانه‌ی زیبای من» و «اتاقی با یک چشم‌انداز» (A Room with a View) در یک شب در نیویورک سال ۱۹۸۵ اکران شد، او با دو نقش متفاوت چنان تأثیری بر منتقدان گذاشت که برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.

پس از آن، او تا پایان دهه تقریبا دائما کار کرد، اما پس از «پای چپ من» سه سال استراحت کرد و در سال ۱۹۹۲ در «آخرین موهیکان» (Last of the Mohicans) بازگشت که موفقیت بزرگی در گیشه بود. از زمان ساخت «بوکسور» (The Boxer) در سال ۱۹۹۷، وقفه‌ها طولانی‌تر شدند. پسران او در سال‌های ۱۹۹۸ و ۲۰۰۲ به دنیا آمدند. در سال آخر او «دار و دسته‌ی نیویورکی‌ها» و در سال ۲۰۰۵ «تصنیف جک و رز» (The Ballad of Jack and Rose) را به نویسندگی و کارگردانی همسرش، ربکا، در نقشی بازی کرد که همسرش برای اولین بار سعی کرده بود قبل از آشنایی‌شان او را متقاعد کند این نقش را بپذیرد.

در اقتباس سال ۱۹۸۸ از رمان میلان کوندرا که در بهار پراگ ۱۹۶۸ اتفاق می‌افتد، دی لوییس نقش توماس، جراح مغز اهل چک را بازی کرد. ایده یادگیری زبان چک برای صحبت کردن به انگلیسی با لهجه چکی، در محاسبات بسیاری از بازیگران هنگام در نظر گرفتن یک نقش وارد نمی‌شود، اما یکی دیگر از جنبه‌های مهم بحث روش دی لوییس، آمادگی او برای یک نقش است.

به‌عنوان مثال گفته می‌شود که او جدا از همسر و فرزندانش در صحنه فیلم‌برداری «تصنیف جک و رز» زندگی کرده است. او می‌گوید: «من این کار را انجام دادم، اما این یک جدایی نمادین بود که با این وجود بر تخیل می‌تواند تأثیر عمیقی داشته باشد. خانواده‌ام را هر روز عصر می‌دیدم و آخر هفته را با آن‌ها می‌گذراندم، اما در غیر این صورت بازی کردن زندگی بسیار متناقض جک در حضور شخصی که با او ازدواج کرده بودم برایم بسیار پیچیده بود.»

پس از آن دو شبانه روز در یک سلول زندان بدون آب و غذا سپری کرد تا برای بازی در نقش گری کانلون در فیلم «به نام پدر» که تا به امروز دومین، از سه نامزدی اسکار را برایش به ارمغان آورد آماده شود. او به سادگی درباره‌ی این کارش می‌گوید: «شما باید یاد بگیرید. باید درک کنید که بازجویی شدن توسط سه تیم دو نفره در مدت دو روز چگونه است. اگر مردی بی‌گناه اعترافی را امضا کرد که زندگی او را نابود می‌کند، این بخشی از مسئولیت شماست که به این موضوع بپردازید که چرا یک انسان این کار را می‌کند.»

واضح است که نه جنون، بلکه یک فروتنی جذاب درباره‌ی دی لوییس وجود دارد. او توضیح می‌دهد: «به ذهنم خطور نمی‌کند که درباره کارم صحبت کنم، مگر اینکه در موقعیت مصاحبه قرار داشته باشم. به نظرم تلاش برای توصیف کارم بی معنی است.»

کارگردان جیم شریدان که دی لوییس با همکاری او «پای چپ من»، «بوکسور» و «به نام پدر» را ساخته است، یک بار از او نقل کرده بود که از بازیگری متنفر است. دی لوییس در این باره توضیح می‌‌دهد که در آن زمان واقعا از کارش نفرت داشته و این نفرت از علاقه‌ی زیادش نسبت به بازیگری سرچشمه می‌گیرد. به قولی معتقد است که عشق و نفرت دو روی یک سکه هستند.

یکی دیگر از افسانه‌های دی لوییس به آنچه او «تجربه هملت» می‌نامد مربوط می‌شود. در سال ۱۹۸۹ او در تیاتر ملی در نقش هملت حضور درخشانی داشت، اما او اواسط اجرا از صحنه خارج شد و از آن زمان هرگز روی صحنه‌ی تیاتر قدم نزده است. گزارش شده بود که وقتی در صحنه‌ای با روح پدرش صحبت می‌کند عصبانی و از خود بیخود شده بود. اما او خودش دلیل ادامه ندادنش را خستگی عنوان کرده بود.

ادعایی علیه دی لوییس مطرح می‌شود که او به نوعی به نفع آمریکا به صنعت سینمای داخلی خود پشت کرده است. او در پاسخ این ادعا می‌گوید اینکه داستان‌های بیشتری برای کشورش نساخته غفلگیر کننده است اما این ادعا اشتباه است که سینمای آمریکا بزرگ‌ترین تأثیر را بر زندگی او گذاشته است.

کن لوچ و کل آثارش بزرگ‌ترین تأثیر را بر زندگی حرفه‌ای او گذاشته است. نه به این معنی که با او همکاری کرده باشد، نه! چیزی منحصر‌به‌فرد و خالص در نحوه‌ی کار او وجود دارد که می‌تواند بر دی لوییس تأثیر بگذارد که به نظر او از زمانی که «کتی به خانه می‌آید» را می‌سازد، تزلزل ناپذیر باقی مانده است.

دی لوییس به شکل غیرقابل انکاری یک متعصب فیلم است. او می‌گوید هنوز عاشق پرسه زدن در سینما است. او احساس می‌کند درباره‌ی فیلم چیزی منحصر‌به‌فردتر از تیاتر وجود دارد و با شور و شوق درباره‌ی هنرمندانی که کارهایشان به نظر او تحسین برانگیز است صحبت می‌کند.

بنابراین، جدیت هدف او را فقط می‌توان بر اساس فیلم‌هایش قضاوت کرد. شاید تعداد آثار او بیشمار نباشند و به طور کل به‌عنوان یک بازیگر گزیده‌کار شناخته می‌شد، با این حال او خیلی زود خود را از عرصه‌ی تصویر خارج کرده است، اما با نگاهی کوتاه به بهترین آثاری که او در کارنامه‌اش داشته، می‌توان ادعا کرد که بازیگری موفق و درخشان بوده و نامش همیشه در ذهن به روشنی باقی خواهد ماند.

۱. پای چپ من (My Left Foot)

دنیل
  • کارگردان: جیم شریدان
  • سایر بازیگران: کریستی براون، برندا فریکر، ری مک‌آنالی
  • محصول: ۱۹۸۹
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۷ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰

برای به تصویر کشیدن کریستی براون، هنرمند ایرلندی که از فلج مغزی رنج می‌برد و فقط می‌توانست پای چپ خود را تکان دهد، دنیل دی‌لوییس از او خواست که با ویلچرش دور مجموعه چرخانده شود و اعضای پشت صحنه موظف شدند با قاشق به او غذا بدهند و او را بلند کنند.

او در حین فیلم‌برداری به دلیل قوز کردن روی صندلی چرخدار خود برای هفته‌ها به دو دنده‌اش آسیب رساند. او نقاشی را با استفاده از چاقویی که بین انگشتان پا نگه داشته بود به خود آموخت و زندگی و شرایط بیماران معلول را در مدرسه و کلینیک سندی ماونت در دوبلین مطالعه کرد. دی لوییس برای این نقش برنده اسکار بهترین بازیگر مرد شد.

۲. آخرین موهیکان (The Last of the Mohicans)

دی
  • کارگردان: مایکل مان
  • سایر بازیگران: مادلین استو، جادهی می، اریک شویگ
  • محصول: ۱۹۹۲
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰

دی لوییس نقش هاوکی را در این فیلم بازی می‌کند، یک بریتانیایی که توسط جنگجویان موهیکان پذیرفته شد و در طول جنگ فرانسه و هند در اواسط قرن هجدهم مجبور به مبارزه شد. دی لوییس برای اینکه بتواند برای این نقش از نظر فیزیکی فرم خاصی بگیرد، تمرینات سنگین وزنی را پشت سر گذاشت که طی آن ۹ کیلو عضله اضافه کرد.

او همچنین یاد گرفت که مانند کاراکترش در دشت و جنگل زندگی کند و شش ماه را برای یادگیری نحوه اردو زدن، ماهیگیری و پوست کندن حیوانات صرف کند. در پایان دوره آموزشی، او برای خود یک قایق ساخته بود. او همچنین در طول فیلم‌برداری همیشه یک تفنگ کنتاکی حمل می‌کرد و یاد گرفت که چگونه آن را در حین دویدن پر و شلیک کند.

۳. به نام پدر (In the Name of the Father)

لوییس
  • کارگردان: جیم شریدان
  • سایر بازیگران: پیت پاستویت، اما تامپسون، کورین ردگریو
  • محصول: ۱۹۹۳
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸٫۱ از ۱۰

برای بازی در نقش جری کانلون که به اشتباه به خاطر بمب‌گذاری در میخانه گیلدفورد در سال ۱۹۷۴ محکوم و به مدت ۱۵ سال زندانی شد، دی لوییس با جیره‌بندی زندان زندگی می‌کرد تا ۱۳ کیلو وزن کم کند و دوره‌های طولانی را در سلول زندان سر صحنه فیلم‌برداری سپری کرد، در حالی که تیم فیلم‌برداری به آزار و اذیت او می‌پرداختند و آب سرد بر سرش می‌ریختند.

۴. بوته‌ی آزمایش (The Crucible)

دنیل دی
  • کارگردان: نیکلاس هایتنر
  • سایر بازیگران: ویونا رایدر، جوان آلن، پاول اسکافیلد
  • محصول: ۱۹۹۶
  • امتیاز متاکریتیک: –
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۶٫۸ از ۱۰

دی لوییس برای این اقتباس از نمایشنامه کلاسیک آرتور میلر بر اساس محاکمه جادوگران سالم در سال ۱۶۹۲، به گذشته رفت. او در یکی از جزایر ماساچوست در دهکده ساخته شده فیلم بدون برق یا آب جاری با ابزار قرن هفدهم زمین‌ها را کشت می‌کرد و خانه می‌ساخت.

۵. بوکسور (The Boxer)

دی لوییس
  • کارگردان: جیم شرایدن
  • سایر بازیگران: امیلی واتسون، برایان کاکس، کن استات
  • محصول: ۱۹۹۷
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰

دی لوییس در این فیلم نقش یکی از اعضای سابق ارتش جمهوری خواهان ایرلند و بوکسور را که تازه از زندان بیرون آمده بود بازی کرد. او با قهرمان سابق جهان، بری مک گویگان، تمرین کرد که به گفته‌ی او می‌توانست حرفه‌ای باشد: «او تقریبا سه سال و روزی دو بار، هفت روز در هفته به باشگاه می‌آمد.» جراحاتی شامل شکستگی بینی و فتق دیسک در قسمت پایین کمر از یادگاری‌های این فیلم برای او بود.

۶. دار و دسته‌ی نیویورکی‌ها (Gangs of New York)

دنیل دی لوییس
  • کارگردان: مارتین اسکورسیزی
  • سایر بازیگران: لئوناردو دی کاپریو، کامرون دیاز، لیام نیسون
  • محصول: ۲۰۰۲
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۲ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷٫۵ از ۱۰

برای تبدیل شدن به «بیل قصاب»، دی لوییس بازیگرانی از سیرک استخدام کرد تا به او نحوه‌ی پرتاب خنجر را آموزش دهند و به‌عنوان قصاب آموزش دید. او در طول فیلم‌برداری به ذات‌الریه مبتلا شد و از ابتدای درمان با تعویض کت خود با لباس گرمتر خودداری کرد.

۷. خون به پا خواهد شد (there will be blood)

دنیل
  • کارگردان: پل توماس اندرسون
  • سایر بازیگران: پل دانو، دیلون فریزر، کیران هایندز
  • محصول: ۲۰۰۷
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۳ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸٫۲ از ۱۰

دنیل پلین ویو یک کاوشگر نفتی بی‌رحم و بی‌وقفه به دنبال تبدیل شدن به قدرتمندترین سرمایه‌دار نفتی است. برای این کار او حتی به نفوذ و سواستفاده از پسرخوانده خود متوسل می‌شود.

۸. لینکلن (Lincoln)

لینکبن
  • کارگردان: استیون اسپیلبرگ
  • سایر بازیگران: سالی فیلد، تامی لی جونز، هال هالبروک
  • محصول: ۲۰۱۲
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷٫۳ از ۱۰

در سال ۱۸۶۵، در حالی که جنگ داخلی آمریکا به طور اجتناب ناپذیر به پایان می‌رسد، آبراهام لینکلن با بازی دنیل دی لوییس، رییس جمهور ایالات متحده، تلاش می‌کند تا اصلاحیه اساسی قانون اساسی را تصویب کند که بردگی را برای همیشه در ایالات متحده ممنوع می کند.

با این حال، وظیفه او نبرد با زمان است، زیرا صلح ممکن است در هر زمانی حاصل شود و اگر قبل از تصویب اصلاحیه انجام شود، ایالت‌های جنوبی قبل از پذیرفتن قانون، آن را متوقف خواهند کرد. لینکلن باید تقریبا به هر وسیله ممکن، آرای کافی را از یک کنگره سرکش، قبل از رسیدن صلح به دست آورد، اما دیگر خیلی دیر شده است. دی لوییس برای این فیلم سومین اسکار زندگی حرفه‌اش را بدست آورد.

۹. رشته‌ی خیال (Phantom Thread)

دنی
  • کارگردان: پل توماس اندرسون
  • سایر بازیگران: لسلی منویل، جولیا دیویس، ویکی کریپس
  • محصول: ۲۰۱۷
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷٫۵ از ۱۰

رینولدز وودکاک یک طراح لباس مشهور است که سبک زندگی دقیق‌اش با آلما، پیشخدمتی که بعدا به الهه و معشوق او تبدیل می‌شود، دستخوش تغییر شدیدی می‌شود. دی لوییس برای این فیلم نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار بازیگر نقش اول مرد شد.

انتهای پیام

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا