نگاهی به سرباز روسی احمدی نژاد
علیمحمد اسکندریجو، نویسندهی کتاب «نیچه زرتشت» در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
این نوشتار که در ادامه «کرملین، کعبه روسوفیل های وطن» است را با قلم قلیایی (Polemic) مینویسم، پنداری نامهای سرگشاده به رئیس جمهور اسبق ایران است درباره شاعر پیشه پیر روسی که چنان به وی ارادت داشت که گویی سرباز گاسپادین (جناب آقا) احمدی نژاد شده است. به این بهانه اشاره کوچکی هم داشته باشم به یکی دیگر از سیاستپیشگان روسی «ولادیمیر ژیرینوفسکی» که یک ماه پیش از درگذشت، زبان گشود و تاریخ دقیق حمله کرملین به کییف را اعلام کرد. حال اینکه چرا ولادیمیر ژیرینوفسکی – نایب رئیس پیشین دومای روسیه – روز 26 فوریه را بر زبان آورد شاید که به نصیحت “مولانا” آن مولای پیر ایران عمل نکرده که “کم خور دو سه پیمانه” و دهان گشود آنجا که نباید میگشود؛ شاید هم حق با جناب “لوان جاگاریان” سفیر (احتمالاً مادام العمر) روسیه در ایران باشد که به آن دو علت معروف که به زبان آورد شاید این روزها روسها آنجایی نمیروند که کم خورند دو سه پیمانه یا آنجا که روی در نقاب کشند!
در جستار پیشین اشاره به “الکساندر دوگین” گوژپشت کرملین داشتم که این شبها از بام مسکو ناقوس جنگ علیه همسایه را چه سنگین و چه زنگین میزند آن هم زیر عنوان عملیات ویژه! باری، در نخستین ساعات آن حمله هولناک، این بار الکساندری دیگر (همان سرباز احمدی نژاد) نشسته در کابین یک فروند جنگنده بمب افکن درون حریم هوایی اوکراین، در حالی که صوت و تصویر او از شبکه صداوسیمای دولتی به طور زنده پخش میشوند، بشارت رهایی اوکراین از فاشیسم را میسراید! الکساندر پروخانف شاعر پیشه 84 ساله در یک نمایش روسی سرود پیروزی میسراید.
پیداست پروخانف در ایران به اندازه شاگردش “الکساندر دوگین” شناخته شده نیست. روسوفیل های وطنی شاید پروخانف را همسنگ و در تراز شاگردش نمیبینند که بخواهند به این شاعر و نویسنده “القاب” رنگین بدهند و او را نیز فیلسوف و دانشمند روسی معرفی کنند. به درستی نمیدانم رئیس جمهور اسبق ایران به چه علت الکساندر پروخانف را در تهران به حضور پذیرفت و با او عکس یادگاری هم گرفت. راستی مگر ولادیمیر پوتین هم با شاعر و نویسنده ایرانی عکس یادگاری میگیرد؟ باری، راویان آوردهاند که در این دیدار غیر رسمی، الکساندر پروخانف به احمدی نژاد میگوید: ” گاسپادین! (جناب آقا) من، الکساندر پروخانف، سرباز شما هستم.”
اکنون پرسش من از گاسپادین (احمدی نژاد) این است که بر پشت عکس یادگاری که با هم انداختند چرا نمینویسد و به مسکو نمیفرستد: ای سرباز! با وجود آوارگی و بی خانمانی میلیونها زن و کودک، به راستی از کابین خلبان به ملت اوکراین چه بشارت و چه پیامی دادی؟ ای سرباز روس! در توجیه این جنگ چرا جای علت و معلول را تغییر میدهی؟
احمدینژاد شاید با ارسال کارت پستال و نامه به پروخانف از وی بخواهد که مبادا این شاعر پیر “عمله ظلمه” شود. آدرس او را اگر ندارد میتواند در تماس با رایزنی فرهنگی روسیه در تهران، آدرس هفته نامه زافترا (zavtra به معنای فردا) را که پروخانف صاحب امتیاز آن است را دریافت کند.
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد
حزب توده و محفل روسی ایزبورسکی
روسها عادت دارند که هواپیماهای نظامی و تجاری را به نام قهرمانان و شخصیتهای ملی نامگذاری کنند و نه به نام اولیا و قدیسان مذهب ارتدوکسی؛ سالها پیش اما به سفارش الکساندر پروخانف یک جنگنده بمبافکن روسی به نام یک شهر استراژیک در شمال غرب روسیه به اسم “ایزبورسک” نامگذاری شد. پروخانف در بامداد 26 فوریه از درون کابین همین جنگنده ایزبورسکی به ملت روس پیام شادی و نوید پیروزی داد. البته کرملین آنقدر بمب و موشک در زاغهها ذخیره دارد که خوشبختانه فعلاً نیازی به ساختن و فرو ریختن بشکههای انفجاری مملو از میخ و شیشه بر سر اوکراین ندارد.
کلوپ یا حلقه ایدئولوژیک “ایزبورسک” که ده سال پیش تأسیس شده، دارای یک ارگان عقیدتی سیاسی با همین نام ایزبورسکی است که بدون تأخیر منتشر میشود. در مقاله پیشین کنایه من به حزب توده ایران و کاربرد اصطلاح سربازخانهای “جیره خشکه” برای این روسوفیلهای وطنی در داخل و خارج از ایران، اشاره به همین نشریه ایزبورسکی یا به عبارتی ارگان آوانگارد افراطی روسی بود که رفقای “برلین نشین” دریافت میکنند و پس از ترجمه در ارگان حزب توده به عنوان تحلیل هفتگی منعکس میسازند.
البته بی سبب نیست که از این پس شایسته است لااقل کمیته مرکزی حزب توده را اعضای شاخه خارجی یا اینکه اعضای افتخاری کلوپ فاشیستی و آوانگارد “ایزبورسک” روسی به ملت ایران معرفی کنم؛ گرچه بعید می دانم لااقل کادر مرکزی حزب توده از یک درنگ (reflection) جمعی استقبال کند چه رسد آنکه بخواهد از ائتلاف با جناح محافظهکار جدا شده همچنین از مدار ایزبورسکی خارج شود.
رفقا مطالب ارگان ایزبورسکی را چون توتیا بر چشم میکشند؛ مبادا حتی توتیای فارسی را برنتافته “طوطیا” کنند!
کعبه کرملین چنان برخی را همانند الکساندر دوگین شیدا و شیفته “پوتین” ساخته است که شاید بهجای برلین از کربلا تا کرملین طوطیایی شوند. جالب است که در کنار ترجمه جیره خشکه ایزبورسکی، رفقا مدام در ارگان حزبی هشدار میدهند که ایرانیان مبادا در دام پروپاگاندی غرب اسیر شوند و تحلیلهای ضد روسی بخوانند. جل الخالق، حزب توده و چنین وطن دوستی!
البته دیگر نگران ائتلاف نعل اسبی (Horse shoe) نیستم که این روزها به گونه خواسته یا ناخواسته بین دو طیف سیاسی در کشور نمایان شده است بلکه نگرانم چرا در این ائتلاف دانسته یا نادانسته خبری از “دیالوگ” نیست؛ مگر نه اینکه وارد دیالوگ میشویم تا “حقیقت” را دریابیم.
محفل یا حلقه روسی ایزبورسک که دائماً بر طبل جهانبینی اروسیایی میکوبد تاکنون توسط سه ایدئولوگ نسبتاً با نفوذ در سیاست داخلی و خارجی روسیه نقش داشته است. الکساندر پروخانف که شیخ و پیر این جنبش است در رأس مثلث مینشیند؛ الکساندر دوگین و نیز “ولادیسلاو سورکوف” مشاور قبلی پوتین هم در ساقین آن مینشینند. البته سورکوف قفقازی هم کمتر در محافل روسوفیلی ایران شناخته شده است؛ او که سالها مشاور و سخنگوی جوانترین الیگارش روسیه “میخائیل خُدوروفسکی” کلیمی بود پس از اینکه کرملین این الیگارش را به زندان انداخت و ثروت او را مصادره کرد، به خدمت ولادیمیر پوتین در آمد و سالها مشاور ارشد او بود تا اینکه سه سال پیش کرملین عذر وی را خواست و در نتیجه وزن و اعتبار او در محفل ایزبورسک کاهش یافت.
الکساندر دوگین که سالها در ترکیه و ایران جولان میداد تا نرم افزار ایدئولوژی “اروسیا” را در این دو کشور تئوریزه کند اما در روسیه همواره کوشیده است تا با انشعاب از حلقه ایزبورسکی شاید بتواند بجای استادش (mentor) الکساندر پروخانف در صدر محفل ایزبورسکی بنشیند؛ پروخانف پیر اما با پیوند با مقامات ارشد نظامی و امنیتی روسیه تا امروز توانسته است جاه طلبی دوگین را مهار کند.
در اینجا هشدار دهم که باید دو جنبش اروسیایی فیزیکی (که دلالت بر همکاری اقتصادی تجاری صنعتی دارد) و من هم با آن موافقم را با اروسیای متافیزیکی (که یک ایدئولوژی افراطی محافظهکارانه روسی است که پروخانف هم به دلایل منطقی چندان به آن عنایت ندارد و با دوگین بر این موضوع اختلاف نظر دارد) که با آن زاویه دارم، تفاوت گذاشت. حال که به سبب بختک “کرونا” از نظریه پردازان و تئوریسینهای ریز و درشت روسی در ایران چندان خبری نیست، اما با این حال یکی از دلایلی که الکساندر پروخانف و ولادیسلاو سورکوف از سوی روسوفیلهای وطنی در ایران به مقام شامخ فیلسوف فیلسوفان و دانشمند (!) روسی نائل نشدند همین “خلط” مفهومی در ساحت ژئوپولتیک است.
حال که روسی نمیخوانیم و عموماً با این زبان بیگانه هستیم آیا روسیه را هم نباید بخوانیم؟ این عدم آشنایی با آنچه در روسیه میگذرد آیا به نفع ملت ایران است؟ آیا سزاست حزب توده همچنان در مسخ هیبت استالین باقی بماند و ترّهات و طامات ببافد؟ آیا جیره خشکه ایزبورسکی که به گونه منظم از مسکو به برلین فرستاده میشود باعث نگشته که رفقا کرملین شوروی و کرملین روسیه را همچنان یکی بداند؟ پس پروا (شرم) حزبی کجا رفته است که چنین بی پروا به ایرانیان هشدار میدهند که اسیر دستگاه پروپاگاندای غرب نشوند! مگر رفقا اسیر پروپاگاندی کرملین نیستند؟
این جستار از سلسله “کرملین، کعبه روسوفیل های وطن” که به منظور آشنایی سطحی هم میهنان با جناح افراطی و تندرو روسی تنظیم شده است، شاید همزمان چراغ هدایت رفقای حزب توده شود تا کمتر سنگ دلواپسی به سینه حزب زنند. آنان که این مقاله را میخوانند، در آینده حتماً به خاطر خواهند آورد که از میان مثلث روسی کدام یک امروز “خروس خوشخوان” کرملین شده است.
به آگاهی رئیس جمهور اسبق ایران که نگرش آخرالزمانی او با آرمان ایزبورسکی این حلقه روسی گاهی مماس میگشت نیز برسانم که اخیراً الکساندر دوگین در توجیه تجاوز به خاک اوکراین در صفحه فیسبوک با لحن رتوریک مینویسد: «گاهی راه انداختن یک جنگ برای جلوگیری از جنگی دیگر ضروری است». جل الخالق! به این همه نبوغ و استعداد روسی و کجاست احمدی نژاد که به سرباز پیر بنویسد: حال که کرونا در ایران فروکش کرده است پس این شاگرد شرورت را که سالها پیش از دانشگاه دولتی مسکو اخراج شده است را دوباره به ایران بفرست تا در دانشکده مطالعات جهان وابسته به دانشگاه تهران یک ترم دیگر به کرسی استادی بنشیند و دانشجویان و اساتید ایرانی را از تهران تا مسکو مستفیض کند.
در پایان به عنوان یک شهروند ساده ایرانی به آگاهی جناب “لوان جاگاریان” سفیر سه دورهای جمهوری فدرال روسیه در ایران (که چهارمین دوره مأموریت دیپلماتیک وی در آینده نزدیک آغاز میشود) هم که اظهارات نمکین او در رسانهها گاهی جنجالی میشود نیز برسانم که شایسته است این فراز مشهور از ولادیسلاو سورکوف را که “نظام جمهوری فدراتیو روسیه یک دموکراسی ساورین” است را ملکه ذهن نموده و بیش و پیش از هرگونه اظهار نظری بدانند که ایران نیز به همان اندازه “ساورین” است و بس.
انتهای پیام
سپاس از جناب اسکندری جو بابت یاری اش در “روس-خوانی” ما ایرانیان و انصاف نیوز بابت انتشارش.
تشکرماراپذیراباشیدآقای اسکندری جو.
انصاف نیوزمتشکریم.